به عنوا ن بسیجی فعال به دوره آموزش پادگان امام حسین (ع) رفتم و با اشتیاق فنون نظامی را فرا گرفتم ،یک روز که مربی سر کلاس نارنجک را آموزش می داد، ضمن درس گفتند👇👇
هرگاه ضامن نارنجک ناخواسته کشیده شود، یک نفر باید خودش را فدا کند تا بقیه را نجات دهد. جلسه بعد، همان مربی در حال آموزش نارنجک، نارنجک را هراسان روی زمین پرتاپ کرد و فریادزد که ضامنش کشیده شده😉
با تهور زیاد، خودم را روی نارنجک انداختم، چند لحظه بعد که صدای انفجار بلند نشد، مربی، من را از زمین بلند کرد و ازم تقدیر کردو گفت :که برای امتحان ، نارنجک را روی زمین پرت کرده بودند💐
پس از شروع تحرکات ضد انقلاب در کردستان در روز ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ به عضویت سپاه در آمدم و از سوی پایگاه، داوطلبانه به کردستان رفتم و در محور مریوان با ضد انقلاب مقابله کردم💐
از شهریور ماه ۱۳۵۹ حدود شش ماه در سپاه مریوان فعالیت کردم و از بهمن ماه ۱۳۶۰ به فرماندهی تیپ ذوالفقار منشا خدمات ارزنده و ماندگارشدم و حدود یک سال در این مسئولیت ماندم💐
به روایت از پدر بزرگوارم:
دبیر آموزش و پرورش؛ کارشناس روان شناسی و علوم تربیتی بودم، وضعمان نه خوب بود و نه بد. توی خانه مون محبت بیشتر بود تا مال و دارایی👇👇👇👇
هوش و زکاوت پسرم از همان بچگی مشخص بود. یک سال زودتر به مدرسه رفت و سال اول دبستان را به خوبی تمام کرد. اما چون سنش کم بود و جثه اش نحیف، مسئولین مدرسه خواستند که بگذارم یک سال دیگر هم در کلاس اول بماند.👇👇👇👇
با شروع فتنه های ضد انقلاب در کردستان، علیرضا دوره تعلیمات بسیج نظامی بسیج را در پادگان امام حسین(ع) گذراند و 27شهریور 1359 اعزام شد به کردستان؛ شهر مریوان.👇👇👇👇
حاج احمد دنبال کسی می گشت که بتواند خمپاره را راه اندازی کند. علیرضا و نورانی اعلام آمادگی کردند که خمپاره را راه اندازی کنند و موفق هم شدند. این آغاز و پایه گذاری گردان ادوات منطقه مریوان بود.👇👇👇👇
حاج احمد متوسلیان علیرضا را مسئول راه اندازی و تشکیل گردان ادوات مریوان کرد. او هم نیروهای علاقه مند و مستعد را جمع آوری، آموزش و اعزام به محورهای عملیاتی و درگیری کرد👇👇👇👇.
در منطقه مریوان کارهای بزرگی کرد؛ گردان ادوات و گروهان دیده بانی را تأسیس کرد، آتش بار مینی کاتیوشا (راکت انداز 107م.م) و تیم های تفنگ 106م.م را راه انداخت و سیستم مرکزی هدایت آتش خمپاره و مینی کاتیوشا را سازمان داد.👇👇👇👇
بسیار با روحیه بود، پشت کار عجیبی داشت، همیشه فعال و با انگیزه بود. حتی غم اسارت خواهرش، خانم دکتر ناهیدی که در جبهه های جنوب و در حین رسیدگی به مجروحان خط مقدم اسیرش کردند، لحظه ای اراده او را سست نکرد.💐💐💐
خب دوستان بزرگوارم 😊
سرانجام من هم درتاریخ در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۶۱ در جبهه فکه بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ مجروح و روز یکم اسفندماه همان سال، پس از تحمل رنج فراوان به شهادت رسیدم 😍✋