eitaa logo
شهدای مدافع حرم
913 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
میثم فرزندی قانع بود و هیچ‌وقت تقاضای بی موردی از ما نداشت. حتی پول‌توجیبی از ما دریافت نمی‌کرد. هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که راهش به مسجد محله باز شد و نمازخواندنش شروع شد. مادرش می‌گفت: وقتی من نماز امام زمان(عج) را می‌خواندم میثم شنیده و یاد گرفته بود. حدوداً 9 ساله بود که این نماز را در مسجد خوانده بود و یکی از نمازگزاران مسجد که مرد مسنی بود، فکرمی کرده میثم فقط خم و راست می‌شود و الکی این نماز را می خواند ولی خوب که دقت کرده بود، متوجه شده با وجود سن کم، تمام نماز را صحیح می خواند. #شهید_میثم_نجفی @moarefi_shohada 🍃4🍃
از همان دوران هم عضو بسیج دانش آموزی شد. میثم بیشتر از سنش زحمت میکشید و خانواده را درک میکرد. در کنار صلابت مردانه اش همیشه خنده بر لب داشت و همانطور که پدر را تنها نمیگذاشت کمک حال مادر هم بود. به سن تکلیف که رسید تازه به عمق اعتقاداتش پی بردیم. ایمانش بسیار قوی بود و غسل جمعه را ترک نمیکرد. و با روضه های حاج منصور در مسجد ارک بزرگ شد. جمکران هم زیاد میرفت #شهید_میثم_نجفی 🍃5🍃
پیوندتان مبارک در مهرماه سال 88 صیغه عقد بین شهید میثم نجفی و زهره نجفی جاری شد و بعد از ماجرا فتنه 88 ، زندگی مشترکشان را آغاز کردند. @moarefi_shohada 🍃6🍃
یک دختر به نام حلما از شهید میثم نجفی به یادگار مانده است که ۱۷ روز بعد از شهادتشان متولد شد عکس روز تولد دختر شهید میثم نجفی @moarefi_shohada 🍃7🍃
👆 حلما خانم و مادر بزرگوارش 🍃8🍃
🍃9🍃
👆حلما خانم در کنار مزار پدر شهیدش #شهید_میثم_نجفی🌹 🍃10🍃
عضو نیروهای سپاه حضرت محمد رسول‌الله (ص) تهران بزرگ بود. ۲۱ ساله بود که ازدواج کرد. تکاور بود و عشق حضور در میان مدافعان حرم وی را به سوریه کشاند میثم برای دفاع از حریم اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) به‌صورت داوطلبانه رهسپار سوریه شد و بعد از مدتی در حلب سوریه مجروح شدو به کما رفت اما طولی نکشید که او هم همچون دیگر اعضای کاروان شهدای مدافع حرم، به سوی سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) پرکشید. میثم در آذرماه سال ۱۳۹۴ همزمان با ایام اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به شهادت رسید. @moarefi_shohada 🍃11🍃
میثم اهل ظاهرسازی نبود. تنها دغدغه اش بی عدالتی بود. و هر وقت ریاکاری و یا بی عدالتی میدید خیلی ناراحت میشد و حرص میخورد. زمزمه های رفتن، اولین اعزام از همان جلسه اول خواستگاری گفته بود که به جهاد علاقه دارد و اگر هر جا درگیری باشد برای دفاع از اسلام می رود. سال 93 اولین بار که داوطلبانه برای دفاع از حرم به عراق رفته بود، به کسی نگفت کجا میخواهد برود. #شهید_میثم_نجفی🌹 🍃12🍃
دنیا را دیدند ، نخواستند ، روحشان بزرگ تر از دنیا بود ، خدا به فرشته ها گفت : بیاوریدشان این ها سهمشان پرواز است. #شهید_میثم_نجفی🌹 🍃13🍃
قبل از رفتنش به سوریه یک دفعه گفتم: «آقا میثم در این موقعیت می‌خواهی بروی؟ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی؟ دلت می‌آید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد؟» بعد از این حرفش من دیگر هیچ چیزی نگفتم. خیلی مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه می‌گفت: «پس این بچه کی به دنیا می‌آید؟» خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی عشقش به حضرت زینب(س) بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول صبر می‌کرد بچه‌اش به دنیا می‌آمد و بعد می‌رفت. اما دیگرهیچ چیز نمی‌توانست جلوی او را بگیرد. عشق دفاع از حرم را داشت. شاید من هم در حد خیلی کم در این عشق شریکش بودم ولی خودش عاشقانه دوست داشت که برود." 🌹 @moarefi_shohada 🍃14🍃
#همسر #شهیدمیثم‌نجفی‌ میگوید: شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد روزی شهید شود / خانواده‌ام بعد از شهادت فهمیدند میثم تکاور بود 🍃15🍃
: "خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه می‌گذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز می‌خواند. عاشق حضرت زینب(ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت، شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد شهید شود. گاهی اوقات از ظاهر برخی مذهبی نماها انتقاد می‌کرد. ریاکاری را دوست نداشت. اهل تفریح هم بود. با هم گردش و کوه می‌رفتیم @moarefi_shohada 🍃16🍃
👆 #شهید_میثم_نجفی در آزاد سازی جاده حما . حلب 🍃17🍃
#گفتگو_با_پدر #شهید_مدافع_حرم_میثم_نجفی🌹 🍃18🍃
می‌گوید : میثم می‌گفت : پدرجان ، اگر مدافعان حرم نروند، دشمنان کم کم جلو می آیند و همان طور که عراق را گرفتند و همین بلایی که سر مردم سوریه آوردند ، سر ما هم می آورند @moarefi_shohada 🍃19🍃
🌸 فکر میکنید اقا میثم چه انتظاری بعد از شهادت از شما دارد؟ حتما انتظار دارد برای فرزندش پدری کنم. عروسم که برای من حکم دختر دارد و برای او هم پدری و خدمت می‌کنم. 🍃20🍃
🌸در مورد هدفی که آقا میثم در مسیر مقاومت در نظر گرفته بود هم با شما حرف می‌زد؟ بله با من مشورت کرد. من هم گفتم: «افتخار می‌کنم که راه خوبی را انتخاب کرده‌ای، چون خدمت به مملکت وظیفه است». علاقه خاصی به رهبر معظم انقلاب داشت و می‌گفت:«اگر امام خامنه‌ای دستور دهند، ما در عرض یک ساعت، دشمنان را از روی زمین بر می‌داریم و هر دستوری دهند انجام می‌دهیم.» هر وقت از او می‌پرسیدم که میثم درجه‌ات چیست؟ می‌گفت:«درجه را باید خدا بدهد» اهل خودنمایی نبود. ما عکس‌های فعالیت‌هایش را بعد از شهادتش دیدیم @moarefi_shohada 🍃21🍃
🌸آقا میثم بیشتر شبیه شما بود یا مادرش و با کدام یک از شما، صمیمی تر بود؟ میثم ، از نظر چابکی ، شبیه من بود ولی از لحاظ اخلاق ، شبیه مادرش بود . با من خیلی صمیمی بود . رابطه من و میثم ، فراتر از یک رابطه معمولی پدر و پسری بود . ما با هم رفیق صمیمی بودیم 🍃22🍃
🌸اقا میثم معمولا بیشتر درباره چه مسائلی با شما درد و دل می کرد و اخلاقش از نظر شما چطور بود؟ هر کاری که می خواست انجام دهد خیلی صمیمی کنارم می نشست و می گفت:« بابا می خواهم همچین کاری را انجام دهم، به نظر شما خوب است و اجازه می دهید؟» اصلا اهل حرام نبود. همراه من به کارگری می آمد و اگر برای استراحت و خوردن چای، دست از کار می کشیدیم، می گفت:«آقا، یک ساعت، اضافه کار کنیم تا این بنده خدا از کار ما راضی باشد @moarefi_shohada 🍃23🍃
🌸از خاطره‌های پدر و پسری که با هم داشتید برایمان تعریف کنید. همه لحظات با میثم بودن، خاطره بود. از شوخی کردن‌هایمان در سرکار تا جاهای دیگر. وقتی برای بنایی با هم سرکار می‌رفتیم، میثم گاهی گچ را شل درست می‌کرد که من داد می‌زدم و می‌گفتم : «چرا شل ساختی؟» می‌گفت:«خاله زا دو دقیقه دیگه گچ آماده می‌شود، نفس تازه کن تا آماده کنم». برای من سه تا اسم گذاشته بود و هر دفعه با یکی از آن‌ها من را صدا می‌زد. می‌گفت: «پدرم که هستی، داداش نداری، برادرتم هم هستم و چون پسرخاله ات هم دور است، پسرخاله ات هم هستم». هر جایی که خانوادگی می‌رفتیم، خیلی خوش می‌گذشت چون خوش خنده بود و با جانم و عزیزم، حرف می‌زد. هیچ وقت هم اهل قهر کردن نبود 🍃24🍃
میثم میگفت : درجه را باید خدا بدهد . #شهیدمیثم‌نجفی @moarefi_shohada 🍃25🍃
#گفتگوبامادرشهیدمیثم‌نجفی 👇 🍃26🍃
«نماز مغرب که تمام شد، یک لحظه احساس کردم تمام جانم از پاهایم خارج شده و زانوهایم شل شد. نتوانستم نماز عشاء را بخوانم. پیش خودم گفتم خدایا من چرا اینطور شده‌ام، حالم که خوب بود. اما نمی‌دانستم همان موقع پسرم شهید شده است...» خیلی از مادران شهدا هستند که لحظه عروج دلبندشان را اینگونه با عمق جان لمس کرده‌اند. این‌ جملات هم حس و حال مادر یک شهید مدافع حرم است که این روزها با در آغوش گرفتن نوه کوچکش که بسیار شبیه پدرش شده خود را آرام می‌کند. او بهترین فرزندش را در سوریه از دست داده است اما با استقامتی مثال زدنی معتقد است اگر 10 فرزند دیگر هم داشت برای دفاع از حرم حضرت زینب ( س) می‌فرستاد. وقتی خبر شهادت پسرش را به او دادند، سجده شکر کرده و گفت: « میثم جان ! شهادتت مبارک ، شیرم حلالت ، به آرزویت رسیدی » @moarefi_shohada 🍃27🍃
🌸زمانی برای دیدن پیکر فرزندتان به معراج رفتید، چه درد و دلی با آقا میثم کردید؟ وقتی پسرم را در معراج دیدم، صورتش مثل یک فرشته بود. لب‌هایش را بوسیدم و گفتم: «قربان لب‌هایت شوم که به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) بوسه زده، سینه‌اش را بوسیدم و گفتم: «قربان سینه و قلب پاکت شوم که قلب رئوف و ایمان زلال داشتی» پیشانی‌اش را بوسیدم و گفتم: «قربان پیشانی‌ات شوم که بر تربت امام حسین(ع) سجده کرده است.» به میثم گفتم: «قربان ریش‌هایت شوم که ریش مردانگی گذاشته بودی.» چون مثل مرد زندگی کرد و به پدر، مادر و همسرش وفادار بود و مردانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت. به او افتخار می‌کنم و ان شاالله بتوانم آن دنیا هم نزد ائمه اطهار، رو سفید باشم 🍃28🍃
شهید مدافع حرم حضرت زینب س #شهید_میثم_نجفی بهشت زهرا س ، قطعه شهدا . @moarefi_shohada 🍃29🍃
#گفتگو‌باهمسرشهیدمیثم‌نجفی👇 🍃30🍃
#گفتگو‌با‌همسر‌شهید‌میثم‌نجفی 🌸از ماجرای ازدواجتان با آقا میثم بگویید؟ من و همسرم تقریبا یک نسبت فامیلی دور با هم داشتیم اما من اصلا آقا میثم را ندیده بودم و فقط با مادرشان در ارتباط بودیم. اولین مرتبه‌ای که همدیگر را دیدیم روزی بود که آقا میثم به همراه مادرشان برای عید دیدنی منزل ما آمده بودند در حالی که قصدشان انتخاب بوده است ولی ما از این جریان با خبر نبودیم. بعد از آن، خانواده‌اش با ما تماس و برای خواستگاری اجازه گرفتند @moarefi_shohada 🍃31🍃
#گفتگو‌باهمسرشهیدمیثم‌نجفی 🌸 برای ازدواج، چند مرتبه با هم صحبت کردید؟ دو مرتبه در زمان خواستگاری با هم صحبت کردیم و مهرماه سال 88 هم عقد کردیم . بعد از ماجرای فتنه 88 بود که ازدواجمان سرگرفت. 🍃32🍃
#گفتگوباهمسرشهیدمیثم‌نجفی 🌸در روزهای خواستگاری چطور از آقا میثم شناخت پیدا کردید؟ برای من اول دین و ایمان قوی مهم بود. خانواده‌اش را که می‌شناختم و مادرشان هم از ایشان خیلی تعریف می‌کرد همچنین برادرم شناخت کاملی از آقا میثم داشت چون با هم هیئت می‌رفتند. در صحبت‌هایمان از کارش برایم گفته بود و همیشه معتقد بودم اگر ایمان قوی باشد، همه چیز درست می‌شود و به همین دلیل قبول کردم #شهید_میثم_نجفی🌹 @moarefi_shohada 🍃33🍃