#وصیت ڪـرده بود، در مـراسم تشییــع جنـازه اش
تــا گــلزار شهدا دستـش را از #تابوت #بیرون بیاورند...
تــا همــه بـدانند آدمے در #کوچ از دنیــا#بادست_خالی مے رود!
#شهید_سید_عبدالظریف_تقوی
#تولد: توابــع شهــر ســوق (شهـرستان بهبهـان)
#شهادت: ۱۳۶۴، در منطقــه عملیــاتی فــاو
شادی روحشان صلوات🌹
🍃🌺🍃
@moarefi_shohada
مادرشهید:
تا به حال زحمت او را نکشیدهام. او اربابم، سرورم، مشاورم و معلم قرآن بود✨🌱.
پسرم بلبل #امام_حسین(ع) بود و از بسیج وارد سپاه و بعد هم تکاور شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفت و شهید شد🕊 که همه اینها لطف خداوند است. خیلی مهربان بود☺️، من را به #کربلا فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند☝️ راهیان نور هم من را میبرد و همیشه میگفت مامان برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم شهید شود، چون مادر هستم💔، اما میگفتم پسرم هر چه لیاقت داری و صلاح است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینهام بگذارم و دست بر سرش بکشم🍂، او سر من را روی سینهاش میگذاشت و روی سرم دست میکشید و میگفت مادرم زحمتکش است💔
#شهیدعلی_اصغر_الیاسی🌹
@moarefi_shohada
﴾﷽﴿
#ما_رأیت_الا_جمیلا
بر نیزه سری روانه در صحرایی
یک مشک و دو دست و غربت و تنهایی
با لحن خوشی زینب کبری😔 می گفت:
من هیچ ندیده ام بجز زیبایی ...✨
بخشی از کتاب📗 #دلتنگ_نباش👇
زینب با دیدن آنهمه پیکر شهید شوکه شد. روحالله آخرین پیکر بود. از بالای سرش وارد شد. دید تمام موهایش سوخته است. تندتند اشکهایش را پاک میکرد😭 تا بتواند روحالله را خوب ببیند.
باورش نمیشد او همان روحاللهِ خودش باشد. دلش گرفت💔. صورتش را نزدیک صورتش برد و بریدهبریده گفت:
خدایا... منم جز زیبایی... چیزی ندیدم.😭 روحالله خیلی... خوشگل شدی. درسته من تو رو اینجوری نفرستادم، انتظارم نداشتم اینجوری برگردی، ولی خیلی خوشگل شدی. خدا شاهده اگر با یه تیر شهید میشدی☝️، میگفتم حیف شدی. اینهمه تلاش، اینهمه زحمت، اینهمه سختی، با یه تیر از پا دراومدی⁉️تو رو باید همین طوری شهید میکردن.
اشکهایش مدام میبارید. دستش را آرام کشید روی صورت روحالله، اما از شدت آتش انگار صورتش پخته شده بود.😭 با این کار صدای مسئول معراج درآمد: «خانم، لطفاً بهش دست نزنید.»
با غمی سنگین که بر دلش بود، سرش را تکان داد و اشکهایش جاری شد.😢
@moarefi_shohada