مردِ جنگی هم اگر باشی کمر خم میکنی؛
همسرت را پیش چشمانت...
بماند، بگذریم.
وا اُما💔
رفتم بغلش کنم همین که ازش جدا شدم صدام کرد، برگشتم سمتش دیدیم یچی گذاشت کف دستم و گفت: داشتم کیک درست میکردم، گفتم یه تیکهام برا تو بیارم نمیدونم حالا خوب شده یا نه...
اصلا مگه خوب بودن و خوب نبودنش مهمه؟!
همین که اون لحظه من یادت بودم خیلی برام باارزشه و یادم نمیره:)
در ضمن خیلیام خوشمزه بود^^
پن؛ این آدمایی که حواسشون به جزئیترین چیزا هست
تو اون نقطه امنِ قلبم جا دارن.
- یه روزی از همین روزا .. -