#اطلاعیه
#بنر
#نمونه_کار
هیئت انصار ولایت
به کلام :شیخ امیر ناصری
به نفس :کربلایی مجید قاسمی
°@ansargraphic313|#انصار_گرافیک
•|مُبْتَلآ|•
#پروفايل #استوری #امام_زمان جمعه های مهدوي💙 ای زداینده غم از دل زینب تو بیا...💔 . . °@ansargraphic
إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ .
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .
يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .
يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.
•|مُبْتَلآ|•
إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ
دعای فرج به نیت ظهور آقامون💔💔💔
#پروفايل
#استوری
#حضرت_زهرا
#فاطمیه 🖤
قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما
وای از آن لحظه که...😭
°@ansargraphic313|#انصار_گرافیک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#استوری
#حضرت_زهرا
#فاطمیه 🖤
پاشو اینجوری منو نده عذاب ، کلمینی....😭
°@ansargraphic313|#انصار_گرافیک
استخوان دنده هایش خرد شد در پشت در
زین سبب پهلو به پهلو گشتنش دشوار بود
°@ansargraphic313|#انصار_گرافیک
دیگر آن خندھ زیبا بھ لـب حیدر نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست...
°@ansargraphic313|#انصار_گرافیک
چنان زد به گوش مادرم آن حرام کار
که ماند رد گوش و گوشواره بر دیوار
آمد میان معجر مادر چند قطره خون
انگار نه انگار که بود مادر من باردار
°@ansargraphic313|#انصار_گرافیک
•|مُبْتَلآ|•
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مـــادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مــادر خورد
هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد
آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم
مــادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد
سیلی محکم او چشم مرا تار نمود
مــادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد
حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد
باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد
قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما
وای از آن لحظه که زهـــرا لگدی از در خورد
°@ansargraphic313|#انصار_گرافیک