- زن فرانسوي دركنار بارگاه ملکوتی حضرت رقيه (سلام الله عليها )
جناب حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ محمد مهدی تاج لنگرودی ( واعظ ) صاحب تاليفات كثيره، دركتاب توسلات يا راه اميدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنين می نويسد:
يكي از دوستانم كه خود اهل منبر بوده و در فن و خطابه و گويند گی از مشاهير است،و مكرر براي زيارت قبر حضرت رقيه بنت الحسين( سلام الله عليها ) به شام رفته است، روي منبر نقل می كرد:
درحرم حضرت رقيه (سلام الله عليها ) زن فرانسوي را ديدند كه دو قاليچه گران قيمت به عنوان هديه به آستانه مقدسه آورده است
مردم كه می دانستند او فرانسوی و مسيحی است از ديدن اين عمل درتعجب شدند و با خود گفتند كه چه چيز باعث شده كه يك زن نا مسلمان به اين جا آمده وهديه قيمتی آورده است
چنين موقعي است كه حس كنجكاوی در افراد تحريك می شود.
روی همين اصل از او علت اين امر را پرسيدند و او در جواب گفت :
همان گونه كه می دانيد من مسلمان نيستم، ولی وقتی كه از فرانسه به عنوان ماموريت به اين جا آمده بودم در منزلی كه مجاور اين آستانه بود مسكن كردم.
اول شبی كه می خواستم استراحت كنم صدای گريه شنيدم .
چون آن صداها ادامه داشت وقطع نمی شد، پرسيدم اين گريه وصدا از كجاست ؟ در جواب گفتند :
اين گريهها از جوار قبر يك دختری است كه در اين نزديكی مدفون شده است .
من خيال می كردم كه آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است
كه پدرو مادر وساير بازماندگان وی نوحه سرايی مي كنند .
ولي به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است كه از مرگ و دفن او می گذرد.
برشگفتی من افزوده شد و با خود گفتم كه چرا مردم بعد از صدها سال اين گونه ارادت به خرج می دهند ؟
بعد معلوم شد اين دختر با دختران عادی فرق دارد، او دختر امام حسين( سلام الله عليها ) است ...
كه پدرش را مخالفين ودشمنان كشته اند وفرزندانش را به اين جا كه پايتخت يزيد بوده به اسيری آوردهاند و اين دختر درهمين جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است .
بعد از اين ماجرا روزی به اين جا آمدم. مردم زهر سو عاشقانه می آيند ونذر می كنند و هديه می آورند ومتوسل ميشوند.
محبت او چنان دردلم جا كرد كه علاقه زيادی به وی پيدا كردم.
پس از مدتی به عنوان زايمان مرا به بيمارستان و زايشگاه بردند.
پس از معاينه به من گفتند كودك شماغير طبيعی به دنيا می آيد و ما ناچاراز عمل جراحی هستيم.
همين كه نام عمل جراحی را شنيدم ، دانستم كه دردهان مرگ قرارگرفته ام . خدايا چه كنم، خدايا ناراحتم ، گرفتارم چه كنم، چاره چيست ؟
وانديشيدم كه، چارهای بجز توسل ندارم،و بايد متوسل شوم .....
به ناچار دستم را به سوی اين دختر دراز كرده و گفتم، خدايا، به حق اين دختري كه دراسارت كتك و تازيانه خورده است وبه حق پدرش،
كه امام برحق ونماينده رسولت بوده است و او را ازطريق ظلم کشته اند قسم می دهم
مرا از اين ورطه هلاكت نجات بده ...
آنگاه خود اين دختر رامخاطب قرارداده و گفتم، اگر من از اين ورطه هلاكت نجات يابم 2 قاليچه قيمتي به آستانهات هديه می كنم.
خدا شاهد است پس از نذر كردن ومتوسل شدن،طولی نكشيد برخلاف انتظار اطبا ومتصديان زايمان، ناگهان فرزند به طور طبيعی متولد شد واز هلاكت نجات يافتم .
اينكه نيز به عهد ونذرم وفا كرده وقاليچهها راتقديم می كنم.
#صفر
#حضرت_رقیه
#اهل_بیت
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بگو بسم الله الرحمن الرحيم ...
جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيد عسكر حيدري، از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند: روزي زني مسيحي دختر فلجي را از لبنان به سوريه ميآورد.
زيرا دكترهای لبنان او را جواب كرده بودند .
زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه (سلام الله عليها ) منزل می گيرد، تا درآنجا براي معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند، تا اينكه روز عاشورا فرا می رسد و او می بيند
مردم دسته دسته به طرف محلي كه حرم مطهر حضرت رقيه( سلام الله عليها ) آنجاست می روند.
از مردم شام می پرسد اينجا چه خبر است ؟
می گويند اينجا حرم دختر امام حسين ( سلام الله عليها ) است .
او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را ميبندد،
و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه ميشود و گريه می كند،به حدي كه غش می كند و بيهوش می افتد ...
درآن حال كسي به او ميگويد بلند شو برو منزل ...
حركت می كند و می رود درب منزل را می زند، می بيند دخترش دارد بازی می كند!
وقتي مادر جويای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد،
دختر درجواب مادر ميگويد وقتي شما رفتيد دختري به نام رقيه وارد اطاق شد و به من گفت : بلند شو تا با هم بازی كنيم .
آن دختر به من گفت، بگو :
(( بسم الله الرحمن الرحيم ))
تا بتواني بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است...
او داشت با من صحبت می كرد كه شما درب را زديد،
گفت : مادرت آمد .
سرانجام مادر مسيحی با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين (سلام الله عليها ) مسلمان شد ...
#صفر
#حضرت_رقیه
#اهل_بیت
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بگو نامش را حسين بگذارد ...
طی نامه ای درتاريخ دوم جمادی الثانی 1418 هجری قمری
دو كرامت به دفتر انتشارات مكتب الحسين( سلام الله عليها ) ارسال نموده و مرقوم داشته اند:
روزی وارد حرم حضرت رقيه سلام الله عليها شدم،
ديدم جمعی مقابل ضريح مقدس مشغول زيارت خواندن وعزاداری می باشند ومداحی با اخلاص به نام حاج نيكويی مشغول روضه خوانی است از او شنيدم كه می گفت:
خانههای اطراف حرم رابرای توسعه حرم مطهر خريداری می نمودند.
يكي از مالكين كه يهودی يا نصرانی بود، به هيچ وجه حاضر نبود خانه خود رابرای توسعه حرم بفروشد.
خريداران حاضر شدند كه حتی به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند ،ولی وی حاضر به فروش نشد .
بعد از مدتی زن صاحب خانه حامله شده ونزديك وضع حمل وی می شود.
او را نزد پزشك معالج می برند،بعد از معاينه می گويد:
بچه و مادر ،هردو درمعرض خطر می باشند و خانم بايد زير نظر ما باشد، قبول كردند،تا درد زايمان شروع شد.
صاحب خانه می گويد : همسرم رابه بيمارستان بردم وخودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت رقيه( سلام الله عليها ) و به ايشان متوسل شدم و گفتم، اگر همسر و فرزندم رانجات دادی وشفای آنان را از خدا خواستی و گرفتی خانه ام را به تو تقديم می كنم.
مدتی مشغول توسل بودم،بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روی تخت تشسته وبچه دربغلش سالم است .
همسرم گفت : كجا رفتی ؟
گفتم رفتم جايی كاری داشتم.
گفت : نه، رفتی متوسل به دختر امام حسين (سلام الله عليها ) شدی !
گفتم از كجا می دانی؟
زن جواب داد: من، درهمان حال زايمان كه از شدت درد گاهی بيهوش می شدم، ديدم دختر بچه ای وارد اطاق بيمارستان شد
و به من گفت : ناراحت مباش، ما سلامتي تو و بچه ات را از خدا خواستيم، فرزند شما هم پسر است، سلام مرا به شوهرت برسان
و بگو نامش راحسين بگذارد!
گفتم: شماكی هستيد؟ گفت : من رقيه دختر امام حسين( سلام الله عليها ) هستم.
بعد از روضه خوانی از مداح مذكور سوال كردم اين داستان را از كه نقل می كنی ؟
در جواب گفت: ازخادم حرم حضرت رقيه ( سلام الله عليها ) نقل می كنم، كه خود از اهل تسنن می باشد و افتخار خدمتگزاری درحرم نازدانه امام حسين ( سلام الله عليها ) را دارد
و پدرش نيز از خادمين حرم حضرت رقيه سلام الله عليها بوده است.
#صفر
#حضرت_رقیه
#اهل_بیت
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بگو چند جمله از مصيبت دخترم (رقيه ) را بخواند
مرحوم حاج ميرزا على محدث زاده (متوفاى محرم 1369 هجرى قمرى )، فرزند مرحوم محدث عاليمقام حاج شيخ عباس قمى (312) رضوان الله تعالى عليهما، از وعاظ و خطباى مشهور تهران بودند. ايشان مى فرمود:
يكسال به بيمارى و ناراحتى حنجره و گرفتگى صدا مبتلا شده بودم ، تا جايى كه منبر رفتن وسخنرانى كردن براى من ممكن نبود. مسلم ، هر مريضى در چنين موقعى به فكر معالجه مى افتد، من نيز به طبيبى متخصص و باتجربه مراجعه كردم .
پس از معاينه معلوم شد بيمارى من آن قدر شديد است كه بعضى از تارهاى صوتى از كار افتاده و فلج شده و اگر لا علاج نباشد صعب العلاج است .
طيب معالج در ضمن نسخه اى كه نوشت دستور استراحت داد و گفت كه بايد تا چند ماه از منبر رفتن خوددارى كنم و حتى با كسى حرف نزنم و اگر چيزى بخواهم و يا مطلبى را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم آنها را بنويسم ، تا در نتيجه استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتى از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر در مقابل چنين بيمارى و حرف نزدن با مردم حتى با زن و بچه ، خيلى سخت و طاقت فرساست ، زيرا انسان بيشتر از هر چيز احتياج به گفت وشنود دارد و چطور مى شود تا چند ماه هيچ نگويم و حرفى نزنم و پيوسته در استراحت باشم ؟ آن هم معلوم نيست كه نتيجه چه باشد.
بر همه روشن است كه با پيش آمدن چنين بيمارى خطرناكى ، چه حال اضطرارى به بيمار دست مى دهد. اضطرار و ناراحتى شديد است كه آدمى را به ياد يك قدرت فوق العاده مى اندازد، اين حالت پريشانى است كه انسان اميدش از تمام چاره هاى بشرى قطع شده و به ياد مقربان درگاه الهى مى افتد تا بوسيله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت كرده و از درياى بى پايان لطف خداوند بهره اى بگيرد.
من هم با چنين پيش آمدى ، چاره اى جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام حسين (عليه السلام ) نداشتم . روزى بعد از نماز ظهر و عصر، حال توسل به دست آمد و خيلى اشك ريختم و سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله ( عليه السلام ) را كه به وجود مقدس ايشان متوسل بودم مخاطب قرار داده گفتم : يابن رسول الله ، صبر در مقابل چنين بيمارى براى من طاقت فرساست . علاوه بر اين من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند بر ايشان منبر بروم . من از اول عمر تا به حال على الدوام منبر رفته ام و از نوكران شما اهل بيتم ، حالا چه شده كه بايد يكباره از اين پست حساس بر اثر بيمارى كنار باشم . ضمنا ماه مبارك رمضان نزديك است ، دعوتها را چه كنم ؟ آقا عنايتى بفرما تا خدا شفايم دهد.
به دنبال اين توسل ، طبق معمول كم كم خوابيدم . در عالم خواب ، خودم را در اطاق بزرگى ديدم كه نيمى از آن منور و روشن بود و قسمت ديگر آن كمى تاريك در آن قسمت كه روشن بود حضرت مولى الكونين امام حسين عليه السلام را ديدم كه نشسته است . خيلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را كه در حال بيدارى داشتم در حال رويا نيز پيدا كردم . بنا كردم عرض حاجت نمودن ، و مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك رمضان نزديك است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام ، ولى با اين حنجره از كار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمايم و حال آنكه دكتر منع كرده كه حتى با بچه هاى خود نيز حرفى نزنم .
چون خيلى الحاح و تضرع و زارى داشتم ، حضرت اشاره به من كرد و فرمود به آن آقا سيد كه دم درب نشسته بگو چند جمله از مصيبت دخترم (رقيه ) را بخواند و شما كمی* اشك بريزيد، ان شاء الله تعالى خوب مى شويد. من به درب اطاق نگاه كردم ديدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى كه از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است . امر آقا را به شخص نامبرده رساندم . ايشان مى خواست از ذكر مصيبت خوددارى كند، حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) فرمود روضه دخترم را بخوان . ايشان مشغول به ذكر مصيبت حضرت رقيه عليه السلام شد و من هم گريه مى كردم و اشك مى ريختم ، اما متاسفانه بچه هايم مرا از خواب بيدار كردند و من هم با ناراحتى از خواب بيدار شدم و متاسف و متاثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فيض محروم مانده ام ، ولى ديدن دوباره آن منظره عالى امكان نداشت .
همان روز، ويا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم . خوشبختانه پس از معاينه معلوم شد كه اصلا اثرى از ناراحتى و بيمارى قبلى در كار نيست . او كه سخت در تعجب بود از من پرسيد شما چه خورديد كه به اين زودى و سريع نتيجه گرفتيد؟
من چگونگى توسل و خواب خودم را بيان كردم . دكتر قلم در دست داشت و سر پا ايستاده بود، ولى بعد از شنيدن داستان توسل من بى اختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوى كه بر اثر نام مولى الكونين امام حسين عليه السلام به او دست داده بود پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره اشك بر رخسارش مى ريخت . لختى گريه كرد و سپس گفت : آقا، اين ناراحتى شما جز توسل و عنايت و امداد غيبى چاره و راه علاج ديگرى نداشت .
5 - از رقيه عليه السلام تقاضاى همسفرى مهربان كردم
يكى از علما مى گفت : حدود سال 1335 شمسى ، پس از سفر حج به شام رفتم ، تا پس از زيارت مرقد مطهر حضرت زينب عليه السلام و حضرت رقيه عليه السلام و...، به كربلا و نجف اشرف بروم در سوريه تنها بوده و بسيار مايل بودم كه براى رفتن به عراق همسفر خوبى داشته باشم .
هنگامى كه وارد حرم حضرت رقيه عليه السلام شدم ، پس از زيارت ، از آن حضرت خواستم لطفى كنند و از خدا بخواهند كه همسفر مهربان و خوبى در راه نصيبم شود.
هنوز از حرم بيرون نيامده بودم كه يكى از تجار كاظمين با من ملاقات مهر انگيزى كرده ، با يكديگر همصحبت شديم و فهميدم كه او نيز عازم عراق است بارى ، او رفيق شفيق و همسفر مهربان من شد. با هم به كربلا و نجف اشرف ، و سپس به كاظمين رفتيم . او بسيار به من محبت كرد، و در طول راه ميزبان مهربانى براى من بود، آنچنان كه در اين سفر احساس تنهايى نكردم و بسيار به من خوش گذشت
دريافتم كه اين امر از الطاف حضرت رقيه عليه السلام بوده است كه از او تقاضاى همسفرى مهربان كرده بودم
شد يقينم كز عطاى ذوالمن*** ناز رقيه اين عنايت شد به من
كس نگشت از درگه او نا اميد***لطف او همواره بر شيعه رسيد.
#صفر
#حضرت_رقیه
#اهل_بیت
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
صوت روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) با نوای ستاد میرزا محمدی
#روضه
#حضرت_رقیه
#صوت
#صفر
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
روضه و مناجات جانسوز_ حضرت رقیه سلام الله علیها_ شب سوم محرم 94 قسمت پایانی_حجت الاسلام میرزامحمدی.mp3
2.74M
صوت روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) با نوای ستاد میرزا محمدی
#روضه
#حضرت_رقیه
#صوت
#صفر
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بخش اول:گوشه ای از کرامات امام مجتبی(علیه السلام)
⏺امام مجتبى (ع) در يكى از سفرها، با مردى از فرزندان «زبير» همسفر شد. در ميان راه به منزلگاهى رسيدند و براى برداشتن آب و استراحت توقف كردند. همراهان ايشان زير نخل خشكيدهاى، فرشى براى امام پهن كردند و امام روى آن نشست. آن مرد نيز پارچهاى كنار امام پهن كرد و بر آن نشست. وقتى چشم مرد به آن نخل خشكيده افتاد، گفت: «كاش اين نخل خشك خرما مىداد و كمى خرما مىخورديم» . امام مجتبى (ع) خطاب به او فرمود: «خرما مىخواهى؟» در پاسخ گفت: «آرى» .امام دست به سوى آسمان دراز كرد و دعا فرمود. در اين هنگام، درخت خرما در عين ناباورى حاضران سبز شد، برگ درآورد و خرماى اعلايى داد. ( مناقب آل ابىطالب، ج ۴، ص ٩٠)
منبع: برگی از فضایل و کرامتهای اهل البیت علیهم السلام،فاطمه عسگری،موسسه فرهنگی هنری مشعر،تهران:1381،صص70-71.
⏺بعد از داستان صلح حضرت با معاویه، مشاور معاویه، عمروعاص، از امام حسن علیه السلام خواست که در میان سربازان دو سپاه سخنرانی نماید . حضرت با استفاده از فرصت به دست آمده به سخنرانی مبادرت ورزید و بعد از حمد و ستایش الهی، به معرفی خود پرداخت و خود را امام و پیشوای واقعی معرفی نمود، و اضافه کرد که ما خانواده دارای کرامات، و مورد عنایت الهی می باشیم; ولکن چه کنم که از حقم محروم شدم ... .
معاویه از نتایج سخنان حضرت احساس وحشت کرد; لذا از او خواست که سخنان خود را قطع نماید، حضرت نیز مجبور شد سخنرانی خود را نیمه تمام گذارد . وقتی آن حضرت نشست، عده ای به او جسارت کردند . از جمله، یک جوان ناصبی از بین مردم از جا بلند شده و به حضرت امام حسن علیه السلام و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود . تحمل آن همه فحاشی و تحقیر، سخت بر حضرت گران آمد و از طرف دیگر امکان داشت موجب شک و تردید راهیان ولایت و امامت گردد; بنابراین، حضرت دست به دعا برداشت و عرضه داشت: «اللهم غیر ما به النعمة واجعله انثی لیعتبر به; خدایا نعمت [مردانگی] را از او سلب کن، و او را همچون زنان قرار بده تا از آن عبرت بگیرد .» دعای حضرت مستجاب شد و جسارت کنندگان در آن مجلس شرمنده شدند .
معاویه به عمروعاص رو کرد و گفت: تو به وسیله پیشنهاد خودت مردم شام را گرفتار فتنه کردی، و آنان به وسیله سخنرانی و کرامت او بیدار شدند . عمروعاص گفت: ای معاویه! مردم شام تو را به خاطر دین و ایمانشان دوست ندارند، بلکه آنان طرفدار دنیا هستند و شمشیر و قدرت و ریاست نیز در اختیار تو قرار دارد; لذا نگران موقعیت خود نباش .
ولی به هر حال، مردم از اثر نفرین امام حسن علیه السلام باخبر شدند و از این امر تعجب می کردند، سرانجام جوان نفرین شده از کار خویش نادم و پشیمان گشته، با همسرش در حالی که گریه می کردند، نزد امام حسن علیه السلام آمدند و از پیشگاه حضرت درخواست عفو و بخشش نمودند، حضرت نیز توبه آنها را پذیرفته، بار دیگر دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که جوان نادم به حال اول خود برگردد، و چنین هم شد منبع:بحارالانوار، ج 44، ص 90 - 91، ح 4; خرائج راوندی، ج 1، ص 237; اثباة الهداة، ج 2، ص 557، شماره 10 .
⏺ میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفی سال 1262 ه . ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود . علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقاع، ریحان، تعلیق و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است . از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است . بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی . پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا اینکه به کلی نابینا می شود . سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمد صلی الله علیه و آله و آل او می شود . شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمت را شفا دهد . در همان حال حضرت فاطمه زهرا علیها السلام حاضر گردیده، می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن; زیرا او خیلی مظلوم است .
صبح آن روز وصال شروع کرد دور خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
نیمه دوم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد . آن گاه اضافه کرد:
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
منبع:شیخ علی میرخلف زاده، ص 273 - 272; ر . ک: گلشن وصال; کشکول شمس
#اهل_بیت
#امام_حسن
#روضه
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
بخش دوم:حدیثی از فرمایشات گهر بار امام مجتبی(علیه السلام)
«بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیكَ باطِلاً كَثیرًا.»
بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.
تحف العقول ص 229
👈👈نکته:
خیلی اوقات ما به شنیده ها و شایعات توجه می کنیم.چه در عرصه ی فرد یو خانوادگی و چه در عرصه ی اجتماعی.مخصوصا با دامن زدن فضای مجازی به شایعات این بازار داغ تر شده است که در برخی موارد می فهمیم اشتباه کرده و پشیمانی و دلخوردگی و بی آبرویی را در پی دارد.
اگر واقعا این حدیث امام مجتبی(علیه السلام) عمل شود بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی حل خواهد شد
#اهل_بیت
#امام_حسن
#سیاسی
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20
همسری داشت حسین همچو رباب بود عمری ز غمش در تب و تاب
لیک دلها همه غم پرور تو که بود قاتل تو همسر تو
داد این گنبد وارونه ی پست دو زن خائنه را دست به دست
آن یک از زهرجفاقلب تو سوخت/وین به تابوت تن پاک تو دوخت
من دل خسته غریب وطنم پاره ی قلب پیمبر حسنم
نگذارید بداند زینب زچه گلگون شده رنگ کفنم
تیر هم گر بدنم را بدرید ببریدم ولی آهسته برید
امام حسن مجتبی کریم اهل بیت علیهم السلام است. تجربه نشان داده است کسانی که به این امام توسل پیدامی کنند حاجتشان سریع برآورده می شود. یکی از دوستان می گفت: خانمی بچه دار نمی شدند. سال ها دکتر می رفتند و انواع درمان ها را انجام داده بود اما مشکلش رفع نمی شد. در ایام نیمه مبارک ماه رمضان با ناراحتی نشسته بود و تلویزیون برنامه ای درباره امام حسن مجتبی علیه السلام نشان می داد. دل این خانم می شکند و توسل به این امام می کند و از خدا فرزند صالح و سالمی درخواست می کند. فردای آن روز همسایه ای در خانه اش را می زند و می گوید: دیشب خواب آقا امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدم که به خانه شما آمده اند و در خانه شما را کوبیدند و یک جفت کفش برای شما آوردند. حضرت توسل این زن را قبول کرده بود و بعد از چند روز آن خانم حامله شدند و خدا به آن ها فرزندی داد. این توسلات خیلی کارساز است.
امام حسین علیه السلام به خواهرشان حضرت زینب می فرماید: برادرم حسن از من بهتر بود«وَأَخِی خَیْرٌ مِنِّی»1 روایت داریم که برادر بزرگ تر، حکم پدر انسان را دارد. امام حسن ده سال امامت بر امام حسین کرده بود. امام بعدی باید تابع امام قبلی باشد.
جناده میگوید همینطور گوش میکردم. یکوقت دیدم نفس آقا قطع شد. چهره را نگاه کردم و دیدم رنگشان زرد شد و دیگر نمیتواند حرف بزند. جناده میگوید: وقتی وارد شده بودم دیدم تشتی جلوی آقا است و لختههای خون در این تشت میریزد. به آقا عرض کردم: چرا خودتان را معالجه نمیکنید؟ رو کرد به من و گفت: ای جناده! مرگ را به چه چیز میتوان معالجه کرد؟ میگوید در این هنگام بود که یکوقت دیدم برادرش حسین (علیهالسّلام) وارد شد و همراهش اسودبن ابی الأوسد است. وقتی چشم برادر به برادر افتاد، از جا حرکت کرد و برادر را در آغوش کشید. حسین(علیهالسّلام) بین دو دیدگان امام حسن(علیهالسّلام) را بوسید، در کنار برادر نشست و با هم راز میگفتند. ظاهراً وصایایی بود که امام حسن به امام حسین میکرد. یکوقت دیدم که اسودبن ابی الأوسد صدایش بلند شد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، لحظات آخر امام حسن(علیهالسّلام) است...
#اهل_بیت
#امام_حسن
#روضه
#صفر
کانال ره توشه مبلغین
@mobaleqin20