4_108134537640280190.mp3
2.71M
بادشمنان حضرت مهدی (ع)آشنا شوید! دجال بصره کیست؟ فتنه تکفیری احمدالحسن را بهتر بشناسید!
مجموعه صوتی معرفی دجال بصره
شماره۴
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋کل جهان هستی در حال تسبیح خداوند است و وقتی انسانی با کل هستی همراه و هماهنگ میشود، درهای رحمت و برکت خداوند به روی او باز میشود، و لحظه به لحظه، به آرامش او اضافه میشود، حتی اگر همانند ابراهیم او را به سمت آتش پرتاب کنند، خوب میداند که خدای آتش همان خدای گلستان است .
مشکل اکثر انسانها این است، که به دنبال حل مشکلاتشان، صبح تا شب میدوند ، در حالی که خدا را یا فراموش کرده اند و یا مشکلاتشان از خدایی که در ذهن دارند بزرگ تر است.
🍃سوالی که باید در میان تمام سختی ها از خودمان بپرسیم این است :
مشکلات بزرگترند یا خداوند؟؟
🦋يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ
🌺🌿ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﭘﺎﻙ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﻴﺐ ﻭ ﻧﻘﺼﻲ ]ﻣﻰ ﺳﺘﺎﻳﻨﺪ ، ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻱ ﻫﺴﺘﻲ ﻭ ﺑﻲ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ .(١)
سوره جمعه 🌿
#م_ضمیری
#آرامش_با_قرآن
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_5839380240777874029.mp3
3.03M
🔊 #صوت_مهدوی
🎵 #پادکست «هوای مسموم آخرالزمان»
🎙 استاد #رائفی_پور
⭕️ اگه این نکته رو بفهمیم ظهور شکل میگیره.
👈 دستهبندی مردم آخرالزمان
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
💠 کودک هفتاد ساله!
حضرت آیت الله جوادی آملی:
🔹زمان و عمر هر كسي از حيطه نفس او بيرون نيست و عمر حقيقي انسان را نبايد با دفعات گردش زمين به دور خورشيد محاسبه كرد. اين عمر بيروني براي ثبت در شناسنامه به كار مي آيد. عمر مفيدي كه خدا به آن سوگند ياد مي كند: (لعمرك إنّهم لفي سكرتهم يعمهون) همان مقدار سير و سلوك دروني اوست.
🔹بنابراين ممكن است انسان در شناسنامه پنجاه يا هشتاد سال عمر داشته باشد ولي در سير و سلوك هنوز كودك باشد. پس كودكان هفتاد ساله، سالمنداني هستند كه از رشد عقلي برخوردار نبوده اند، چنان كه سالمندانِ كودك همان خردسالاني هستند كه كار كلان كرده و يك شبه ره صدساله را طي نموده اند.
📚{ توحيد در قرآن صفحه 159}
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
#معارف_نماز
🌳 بالاترین لذت 🌳
🌟 انسان می تواند از نظر معنوی به جایی برسد که هر لذتی را به جز لذت یاد او را زشت بداند و از آن، در درگاه خدا معذرتخواهی کند چنان که امام سجاد علیه السلام به درگاه خدا می فرمود : « وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ ؛ از هر لذتی به جز یاد تو استغفار می کنم» (مفاتیح الجنان ، مناجات ذاکرین)
🌟 [ در روایات است که «اَقِمِ الصّلاةَ لِذِکری ؛ نماز بالاترین یاد خداست» و انسان با تمرین و کسب مهارت می تواند بالاترین لذت زندگی را از نماز ببرد. چنان که ] آیت الله بهجت رضوان الله علیه فرمودند: اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذت هایی ببرد، هیچ گاه به دنبال وسایل مادی نمی رفتند.
📚 هشت گام تا حضور قلب ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۱۰ و ۴۶.
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
مسیر مؤمنانه
بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.» بچه ها مرا که
سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده کردم. آمدم بچه ها را از خواب بیدار کردم. صبحانه را خوردیم. استکان ها را شستم و بچه ها را فرستادم طبقه پایین بازی کنند.
در طبقه اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه ها می فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می رسید. بچه ها از آن ها بالا می رفتند. سر می خوردند و این طوری بازی می کردند. این تنها سرگرمی بچه ها بود. بعد از رفتن بچه ها شیر سمیه را دادم و او را خواباند.
✫⇠قسمت : 4⃣9⃣1⃣
خودم هم لباس های کثیف را توی تشتی ریختم تا ببرم حمام و بشویم که یک دفعه صدای وحشتناکی ساختمان را لرزاند. همه سراسیمه از اتاق بیرون آمدند. بچه ها از ترس جیغ می کشیدند. تشت را گذاشتم زمین و دویدم پشت پنجره. قسمتی از پادگان توی گرد و خاک گم شده بود. خانم ها سر و صدا می کردند و به این طرف و آن طرف می دویدند. نمی دانستم چه کار کنم. این اولین باری بود پادگان بمباران می شد. خواستم بروم دنبال بچه ها که دوباره صدای انفجار دیگری آمد و انگار کسی هلم داده باشد، پرت شدم به طرف پایین اتاق. سرم گیج می رفت؛ اما به فکر بچه ها بودم. تلوتلوخوران سمیه را برداشتم و بدوبدو دویدم طبقه اول. سمیه ترسیده بود. گریه می کرد و آرام نمی شد. بچه ها هنوز داشتند توی همان اتاق بازی می کردند. آن قدر سرگرم بودند که متوجه صدای بمب نشده بودند. خانم های دیگر هم سراسیمه پایین آمدند. بچه ها را صدا کردیم که دوباره صدای انفجار دیگری ساختمان را لرزاند. این بار بچه ها متوجه شدند و از ترس به ما چسبیدند. یکی از خانم ها اتاق به اتاق رفت و همه را صدا کرد وسط سالن طبقه اول. ده پانزده نفری آدم بزرگ بودیم و هفت هشت تایی هم بچه. بوی تند باروت و خودمان سالن را پر کرده بود. بچه ها گریه می کردند. ما نگران مردها بودیم. یکی از خانم ها گفت: «تا خط خیلی فاصله نداریم. اگر پادگان سقوط کند، ما اسیر می شویم.»
✫⇠قسمت : 5⃣9⃣1⃣
با شنیدن این حرف دلهره عجیبی گرفتم. فکر اسارت خودم و بچه ها بدجوری مرا ترسانده بود. وقتی اوضاع کمی آرام شد، دوباره به طبقه بالا رفتیم. پشت پنجره ایستادیم و ردّ دودها را گرفتیم تا حدس بزنیم کجای پادگان بمباران شده که یک دفعه یکی از خانم ها فریاد زد: «نگاه کنید آنجا را، یا امام هشتم!»
چند هواپیما در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند. ما حتی رها شدن بمب هایشان را هم دیدیم. تنها کاری که در آن لحظه از دستمان برمی آمد، این بود که دراز بکشیم روی زمین. دست ها را روی سرمان گذاشته و دهانمان را باز کرده بودیم. فریاد می زدیم: «بچه ها! دست ها را روی سرتان بگذارید. دهانتان را نبندید.» خدیجه و معصومه و مهدی از ترس به من چسبیده بودند و جیک نمی زدند. اما سمیه گریه می کرد. در همان لحظات اول، صدای گرومپ گرومپ انفجارهای پشت سر هم زمین را لرزاند. با خودم فکر می کردم دیگر همه چیز تمام شد. الان همه می میریم. یک ربعی به همان حالت دراز کشیدیم. بعد یکی یکی سرها را از روی زمین بلند کردیم. دود اتاق را برداشته بود. شیشه ها خرد شده بود، اما چسب هایی که روی شیشه ها بود، نگذاشته بود شیشه ها روی زمین یا روی ما بریزد. همان توی پنجره و لا به لای چسب ها خرد شده و مانده بود. خدا را شکر کردیم کسی طوری نشده. صداهای مبهم و جورواجوری از بیرون می آمد.
✫⇠قسمت :6⃣9⃣1⃣
یکی از خانم ها گفت: «بیایید برویم بیرون. اینجا امن نیست.»
بلند شدیم و از ساختمان بیرون آمدیم. دود و گرد و غبار به قدری بود که به زور چند قدمیِ مان را می دیدیم. مانده بودیم حالا کجا برویم. یکی از خانم ها گفت: «چند روز پیش که نزدیک پادگان بمباران شد، حاج آقای ما خانه بود، گفت اگر یک موقع اوضاع خراب شد، توی خانه نمانید. بروید توی دره های اطراف.»
بعد از خانه های سازمانی سیم خاردارهای پادگان بود. اما در جایی قسمتی از آن کنده بود و هر بار که با صمد یا خانم ها می رفتیم پیاده روی، از آنجا عبور می کردیم؛ اما حالا با این همه بچه و این اضطراب و عجله، گذشتن از لای سیم خاردار و چاله چوله ها سخت بود. بچه ها راه نمی آمدند. نق می زدند و بهانه می گرفتند. نیم ساعتی از آخرین بمباران گذشته بود. ما کاملاً از پادگان دور شده بودیم و به رودخانه خشکی رسیده بودیم که رویش پلی قدیمی بود. کمی روی پل ایستادیم و از آنجا به پادگان و خانه های سازمانی نگاه کردیم که ناگهان چند هواپیما را وسط آسمان دیدیم. هواپیماها آن قدر پایین آمده بودند که ما به راحتی می توانستیم خلبان هایشان را ببینیم. حتم داشتیم خلبان ها هم ما را می دیدند. از ترس ندانستیم چطور از روی پل دویدیم و خودمان را رساندیم زیر پل. کمی بعد دوباره صدای چند انفجار
را شنیدیم. یکی از خانم ها ترسیده بود
هدایت شده از مسیر مؤمنانه
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
برایِخواسٺنظھورتۆ
بہدرگاهخدامےآیم
باهمۀداشتہهایم
بادلےپراُمید
باچشمانےپراشك
وَبازبانےدُعاخوانِفرج^_^🦋
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَج
╔═.🍃.════╗
@mobarz2
╚════.🍃.═╝
🌺باز در شهر مدینه بویی از عنبر رسید
✨بر گلستان ولایت لؤلؤ و گوهر رسید
🌺دختر دردانه ی باب الحوائج آمده...
✨بر امام هشتمین یک مونس و یاور رسید
🌺باز در عرش معلا شورو شوقی شد به پا
✨مژده ای اهل ولا محبوبه ی داور رسید
🌺آمده پشت و پناه حضرت سلطان شود
✨باز از نسل علی یک زینب دیگر رسید
🌺طاهره ، مرضیه و معصومه و هم فاطمه
✨جلوه ای از چهره ی زهرای پیغمبر رسید
🌺ای ملائک کل عالم را گل افشانی کنید
✨در میان خلق عالم بهترین دختر رسید
🌸🎊 ولادت کریمه اهل بیت #حضرت_معصومه(س)و #روز_دختر مبارک 🎊
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
❇️ امروز ⬇️
⚜ شنبه ⚜
🌞 ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ خورشيدی
🌙 ۱ ذیالقعده ۱۴۴۲ قمری
🎄 ۱۲ ژوئن ۲۰۲۱ میلادی
💯 ذکر_روز :
🍀 یــا ربَّ الــعـالمیــن 🍀
مناسبت_روز : 🔖
🌼🍃 #میلاد_حضرت_معصومه سلام الله علیها
🌼🍃 #روز_دختر
حدیث_روز 🏮
🦋 شهید عبدالحمید دیالمه :
مطمئن باشیم در هر شغلی که هستیم اگر ذره ای عدم_خلوص در ما باشد ، امروز #سقوط نکنیم ، فردا سقوط میکنیم. فردا نباشد پس فردا سقوط میکنیم ؛ چون انقلاب، هر زمان یک موج می زند و یک مشت زباله را بیرون می ریزد.
◽️خلوص کامل یعنی کارهایمان را فقط برای خدا انجام بدهیم؛ نه برای حرف مردم و...
رویشها_و_ریزشها
🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_6021727531210638873.mp3
3.88M
❤️ #میلاد_حضرت_معصومه(س)❤️
🌙شب عشقه به خدا همه بچه شیعه ها
خبر خوش ببرید برای امام رضا 🌼
🎤 مهدی_سلحشور
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋در بیست سالگی برای خواستهای که از خداوند داری، وضو میگیری و دعا میکنی.
آنقدر مصمم هستی که به سجده میروی و در سجده دعا میکنی...
اما، نمیشود!
دلگیر میشوی از خداوند ...
در سی سالگی هم به سجده میروی، البته این بار سجدهی شکر، برای آنکه دعای بیست سالگیات پذیرفته نشد!
این یک تفاوت ده ساله بود که باعث شد به گوشهای از حکمت پروردگارت پـی ببری.
فکرش را بکن در آینده چقدر از پذیرفته نشدن برخی از خواستههایمان خوشحال خواهیم شد...
به انتخاب خداوند #اعتماد کنیم 🦋
او تنها عاشق و بینای جهان است که ما را به اندازه خودش و به درازای ابدیت، دوست دارد و میبیند.
🌺🌿 وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
🦋 ﻭ ﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ; ﻭﺧﺪﺍ [ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ] ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ .🌿
سوره بقره(٢١٦)🌿
#آرامش_با_قرآن
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_825047343362474818.mp3
12.4M
🔹تفسیر قرآن کریم
🔸جلسه ۱۹
🔸سوره بقره
🔸آیات : ۱۷ و ۱۸
💠 محمد رضا رنجبر
زیبا و دلنشین و کاربردی
💕🌿💕🌿
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فهرست اصوات تفسیر قرآن
🌺🌿🌺🌿
#سخنان_حکیمانه
🌷عـــــلامه حــسن زاده:
هرکه هــمت و توجـهش به کار
#آخــــرت باشـــد خـــدا ڪفايت
مهمات دنیاىاو را خواهدکرد
و هرڪـــس #باطـــــــن خـــود را
اصلاح ڪند خدا ظاهـرش را
بين خلـق #نيڪ و صالح مى
گرداند تا همگان او را بهنيکويـى
ياد کنند و زبان بهذکرخیرش
گـــشايند.
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
مسیر مؤمنانه
سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده
. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.»
✫⇠قسمت :7⃣9⃣1⃣
هر چه برایش توضیح می دادیم که روی این زمین ها هواپیما نمی تواند فرود بیاید، قبول نمی کرد و باز حرف خودش را می زد و بقیه را می ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول کن نبودند. تقریباً هر نیم ساعت هفت هشت تایی می آمدند و پادگان را بمباران می کردند. دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه ها گرسنه بودند. بهانه می گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و اینکه اگر بروند سراغمان، نمی دانند ما کجاییم. یکی از خانم ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می کردیم. بچه ها نق می زدند و گریه می کردند. کلافه شده بودیم. یکی از خانم ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: «این طوری نمی شود. هم بچه ها گرسنه اند و هم خودمان. من می روم چیزی می آورم، بخوریم.» دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: «ما هم با تو می آییم.» می دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند.
با رفتن خانم ها دلهره عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند.
✫⇠قسمت 8⃣9⃣1⃣
هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد.
هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت.
دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر. نمی دانستیم باید چه کار کنیم. به خانه برگردیم، یا همان جا بمانیم. چاره ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، برگردیم. در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می کرد، صدای نرم و حزن انگیز خانمی بود که خوب دعا می خواند و این بار ختم «اَمّن یجیب» گرفته بود.
نزدیکی خانه های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آن ها صمد بود؛ با چهره ای خسته و خاک آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آنچه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی ها شهید و مجروح شده بودند. چند ماشین جلوی در پارک شده بود. صمد اشاره کرد سوار شویم.
✫⇠قسمت :9⃣9⃣1⃣
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «همدان.»
کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند.
گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.»
نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.»
همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...»
معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.»
در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!»
همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم.
✫⇠قسمت :0⃣0⃣2⃣
شب شده بود و ما توی جاده ای خلوت و تاریک جلو می رفتیم. یک دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: «صمد الان بچه هایت کجا هستند؟ چیزی دارند بخورند. شب کجا می خوابند؟»
او داشت به روبه رو، به جاده تاریک نگاه می کرد. سرش را تکان داد و گفت: «توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند.»
دلم برایشان سوخت، گفتم: «کاش تو بمانی.»
برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «پس شما را کی ببرد؟!»
گفتم: «کسی از همکارهایت نیست؟! می شود با خانواده های دیگر برویم؟»
توی تاریکی چشم هایش را می دیدم که آب انداخته بود، گفت: «نمی شود، نه. ماشین ها کوچک اند. جا ندارند. همه تا آنجا که می توانستند خانواده های دیگر را هم با خودشان بردند؛ وگرنه من ک
هدایت شده از مسیر مؤمنانه
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
برایِخواسٺنظھورتۆ
بہدرگاهخدامےآیم
باهمۀداشتہهایم
بادلےپراُمید
باچشمانےپراشك
وَبازبانےدُعاخوانِفرج^_^🦋
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَج
╔═.🍃.════╗
@mobarz2
╚════.🍃.═╝
#سـلاممـولاجـانم ❤️
گر نیایے تا قیامت انتظارت مےڪشم
منت عشق از نگاہ پر شرارت مےڪشم
ناز چندین سالہ چشم خمارت مےڪشم
تا نفس باقےست اینجا انتظارت مےڪشم
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌤
#التماس_دعای_فـرج 🤲
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
❇️ امروز ⬇️
⚜ یکشنبه ⚜
🌞 ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ خورشيدی
🌙 ۲ ذیالقعده ۱۴۴۲ قمری
🎄 ۱۳ ژوئن ۲۰۲۱ میلادی
💯 #ذکر_روز :
🍀 یــا ذالــجـلال والاکــرام 🍀
#حدیث_روز 🏮
🔷🔶 امام_علی (ع):
🍃 زمانی می رسد که هیچ کس درآن زمان نجات نمی یابد،مگر مومن حق پرست بی نام و نشان که اگر حضور داشته باشد،کسی او را نمیشناسد واگر غایب باشد کسی به جستجویش نمی اید این افراد چراغهای هدایت و نشانه های روشن در راه تاریکند.🍃
📚نهج البلاعه الخطبه۱۰۳ 🍁
🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_108134537640280197.mp3
2.56M
بادشمنان حضرت مهدی (ع)آشنا شوید! دجال بصره کیست؟ فتنه تکفیری احمدالحسن را بهتر بشناسید!
مجموعه صوتی معرفی دجال بصره
شماره۵
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋یک جایی تو زندگی متوجه میشی
که اونی که باید هواشو داشته باشی
فقط خداست ❤️
نه فلان کشور، نه فلان مسئول، نه فلان فامیل بانفوذ
اونی که میتونه دستت و بگیره و دنیات و روشن کنه فقط خداست ❤️
اونی که میتونه آرامش و تو اوج سختی ها تو دلت بزاره فقط خداست. ❤️
هر روز به هر وسیله بهت میگه که دستت و بزاری تو دستش و بهش اعتماد کنی با نور خورشید، با قطرات زیبای بارون یا یک پیام
میشنوی صدای خدا رو؟؟
🦋 بهش اعتماد کن
فقط از خودش کمک بخواه
اگه هیچ کس هم نتونه، اون میتونه 😍
🌺🌿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ
🦋ﺑﮕﻮ : ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﭘﺎﻳﻨﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻭﻳﺪ ﻛﻨﺪ ، ﻛﺪﺍم ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺍﺳﺖ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻲ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ؟ ﭘﺲ ﺁﻳﺎ [ ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ] ﻧﻤﻰ ﺷﻨﻮﻳﺪ ؟(٧١)
سوره قصص🌿
#م_ضمیری
#آرامش_با_قرآن
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_6028359523356377550.mp3
8.36M
#شرح_مثنوی ۱
فوق العاده زیبا و دلنشین
یکشنبه ها با دکتر الهی قمشه ای
در کانال #مسیرمؤمنانه
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
دکتر الهی قمشه ای
📣👈مرحوم سمنانی می گوید :
👈آمده که هر کس آیه الکرسی را هفت روز هنگام طلوع صبح قبل از آن که با کسی حرف بزند
👈 رو به قبله ۱۱ مرتبه بخواند و در بین دو عین (یشفع و عنده ) محبت کسی را قصد و نیت نماید البته آن شخص دوست او گردد و مجرب است
👈( هم برای کسی است که قهر کرده باشد و هم برای شروع دوستی)
📕.. منهاج العارفین
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
ظـھـور
اتفـٰاقمۍافتد...
ولۍمھمایناستڪهمـــٰا
ڪجاۍاینظھورباشیم...!(:
_شھیداحمدۍروشن🕊♥️
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
#سـلاممــولاجـانم ❤️
💎تا نقش تو هست نقش آيينه ما
🌼بوي خوش گل نشسته در سينه ما
💎در ديده بهار جاودان مي شکفد
🌼با ياد تو ای اميد ديرينه ما 🥰
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتـون_مهـدوے 🌤
#التماس_دعای_فـرج 🤲
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
❇️ امروز ⬇️
⚜ دوشنبه ⚜
🌞 ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ خورشيدی
🌙 ۳ ذیالقعده ۱۴۴۲ قمری
🎄 ۱۴ ژوئن ۲۰۲۱ میلادی
💯 #ذکر_روز :
🍀 یــا قــاضــی الــحاجـات 🍀
#حدیث_روز 🏮
🖌 #امام_باقرعلیهالسلام :
💠سه چیز است که خداوند عزوجل اجازه ترک آنها را به هیچ کسی نداده است:
1⃣ ادای امانت به نیکوکار و بدکار
2⃣ وفای به عهد چه نیکوکار و چه بد کار
3⃣ نیکی به پدر و مادر چه نیکوکار و چه گناه کار.
📕 تاریخ یعقوبی ،ص ۹۵
🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯