eitaa logo
مسیر مؤمنانه
2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
74 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی روح مدیر عزیز مسیر مؤمنانه به امیدطلوع فجر ظهور منجی
مشاهده در ایتا
دانلود
💗🌿عاشق این قانون خدا هستم که اگر به او نزدیک شوی حال خوبی داری ولی اگر از او دور شوی حال بدی داری بهترین راهنما برای ما احساسمان است هرکجا در مسیر زندگی دچار احساس بد شدی مطمئن باش که راه را اشتباه رفته‌ای برگرد و راه صحیح را برو احساس خوب ما به خدا وصل است هر چه به خدا نزدیک‌تر شویم ، احساس بهتری داریم و این یعنی که در مسیر صحیح حرکت می‌کنیم اسم و یاد خدا، بهترین و آرامش بخش ترین حس دنیاست
مسیر مؤمنانه
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت2 بایدبرای خانه، خرید می کردم مادر برای شام، برادرم
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 به خودم جرات دادم و به طرفش رفتم وگفتم: –ببخشید یه سوالی داشتم.سرش را بالا آورد و بلند شد، یه قدم به طرفم امد و گفت: –بله! جزوه‌ام را در آوردم و علامت ها را نشانش دادم و گفتم: –اینارو شما کشیدید؟ نگاهی به جزوه انداخت و با تعجب گفت: –آخ ببخشید، آره فکر کنم. من چرا روی جزوه شما علامت گذاشتم؟ اصلا حواسم نبود. معذرت می‌خوام. آخه من عادت دارم موقع مطالعه مدام یه مداد دستم می گیرم و مطالب رو خط و نشانه می زارم. صورتش کمی سرخ شد و سرش را پایین انداخت. –اشتباهی فکر کردم جزوه‌ی خودمه، بدین پاکش کنم براتون. دستش را دراز کرد که جزوه را بگیرد، ولی من جزوه راعقب کشیدم و برای این که بیشتر از این خجالتش ندهم گفتم:– نه اشکالی نداره، گفتم شاید اینا نمونه سوالی چیزیه که علامت گذاشتید. می‌خواستم از خودتون بپرسم. سرش را بلند کرد و زل زد به جزوه. –مهم که هستند، کلا من مطالب مهم رو خط می کشم، تا بیشتر بخونم. لبخند پیروز مندانه ایی زدم و با اجازه ایی گفتم و برگشتم. از پشت سرم صدای نفسش را شنیدم که خیلی محکم بیرون داد، معلوم بود کلافه شده است.من هم خوشحال از این که توانسته بودم حالش را کمی بگیرم به طرف صندلی‌ام راه افتادم.جوری برخورد می کند من که با دخترها راحت حرف می زنم، حرف زدن با اوسختم می شود. ردیف یکی مانده به آخر نشسته بود. کیفم را برداشتم و رفتم صندلی آخرکه درست پشت سرش بود نشستم. کمی پرویی بود. من آدم پرویی نبودم ولی دلم می خواست بیشتر رفتارش را زیر نظر داشته باشم. نمی دانم چرا رفتارهایش برایم عجیب وجالب بود. آنقدر حجب و حیا داشت که آدم باورش نمی شد. فکر می کردم نسل این جور دخترا منقرض شده است. وقتی از کنارش رد شدم تاردیف پشتش بنشینم باتعجب نگاهم کرد. سرش را زیر گوش دوستش برد که اوهم یک دختر محجبه ولی مانتویی بود، چیزی گفت، بعد چند ثانیه بلند شدندو جاهایشان را با هم عوض کردند. چشمهایم رابه جزوه‌ام دوختم. یعنی من حواسم نیست، با امدن سارا و بقیه بچه ها سرم را بلند کردم. سعید داد زد:–آرش چرا اونجارفتی؟ با دست اشاره کردم همانجا بنشیند. ولی مگر اینها ول کن هستند.سارا و بهار امدند و بعد از سلام و احوال پرسی پرسیدند: – چرا امدی اینجا؟ با صدای بلندتر جوری که راحیل هم بشنود گفتم: –نزدیک امتحاناس امدم اینجا حواسم بیشتر سر کلاس باشه، اونجا که شما نمی ذارید. سعیدبا خنده گفت: –آخی، نه که توخودت اصلا حرف نمی زنی. گفتم:– ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس. سارا نگاه مشکوکی به من انداخت و گفت: –آهان، فکر خوبیه.بعد رو کرد به راحیل و گفت: –راحیل می خوام بیام پیش تو بشینم. راحیل با تعجب نگاهش کرد و گفت: –خدا عاقبت مارو بخیر کنه،یه صندلی بیار، بعد بیا بشین. ✍# به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور ... 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم خوشتر از یاد عزیزان ثمری بر آن نیست 🌹🍃 🍀و دوباره در می یابم که بهترین قلبها در نزد خداوند متعلق به کسانی است که بی هیچ توقعی مهربانند....💚 یادتون خوش😇 جانتون سلامت💚 🍀
💕اندیشه هایی که هم اکنون انتخاب می کنی و در باورت می پرورانی آینده ی تو را رقم می زنند! افکار امروز تو همان تجربه های فردا هفته ی آینده و سال بعد تو هستند
شهید محمودرضا مےگفت : بہ نظرم اینطور میاد ، کہ خداوند شهادت رو بہ کسایے میده کہ پُر کار هستن..
‌‌‏دومین پنجشنبه آذر ماه است و ياد درگذشتگان🕯 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🕯مادر مهربانے، پدر عزیزے 🌾فرزند دلبندے،همسر مهربانی 🕯رفیقی دوست داشتنے 🌾همسایه خوبے 🕯و همه آنهایے ڪہ رفته اند 🌾را یاد کنیم با دادن خیرات 🕯و یا فاتحه و صلواتی ‎ ‎‌
🔹استخاره با قرآن ، بسيار مشكل است🔹 استاد فاطمي نيا: از بعض روایات استفاده ميشود اگر با قرآن ميخواهيم استخاره کنیم، باید اهل آن استخاره كند! استخاره‌ با قرآن خیلی مشکل است، اصلاً باید موهبت شده باشد، اگر نشده است با قرآن استخاره نکنید! من در بعضي از این پیش‌نمازهای مساجد دیده‌ام که مثلا به ایشان می‌گویند یک خانم پشت پرده استخاره می‌خواهد، حتماً کار مهمي برای او پیش آمده است که استخاره می‌خواهد، ان پیش‌نماز عزيز هم قرآن را باز می‌کند و می‌گوید: «ان شاء الله خیر است!» ای وای بر من! پیش‌نماز عزیز، روحاني عزيز! با قرآن بازی نکنيد، تو از کجا فهمیدی که این خوب است یا بد؟ استخاره‌ی قرآن فرد به فرد متفاوت است، مانند تعبیر خواب است. اگر استخاره‌ی با قرآن به تو موهبت نشده باشد ، با تسبیح استخاره کنید، با قرآن استخاره نكنید! 📚برگرفته از جلسه ۱۰۹ سیری در صحیفه سجادیه
هدایت شده از قرآن، زن و خانواده
سلام بر شما سپاس خدایی را كه شب تاريك را با قدرت خود برد و روز روشن را به رحمتش آورد.  ادامه تفسیر سوره اسراء بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً«13»اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً«14» 🌺🌸🌼🌺🌸🌼 و کارنامه ی هرانسانی را در گردنش بسته ایم و روز قیامت برای او نوشته ای بیرون آوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند. کتابت را بخوان،کافی است که امروز، خودت حسابگر خویش باشی. https://eitaa.com/maarefislam
هدایت شده از قرآن، زن و خانواده
❇️❇️من در حال تماشای فیلم زندگانی ام نبودم در حال تماشای خود اعمالم بودم در بخش سوم کتاب آن سوی مرگ یک استاد دانشگاه چیزی حدود 50 ثانیه علائم حیاتی خود را در حین عمل جراحی از دست می دهد و سپس اتفاقاتی را از عالم آخرت می بیند که به دلیل اینکه موید آیات قرآن است می تواند مورد تایید باشد که برای تبیین آیه این جلسه مورد استفاده قرار می گیرد. https://eitaa.com/maarefislam
هدایت شده از قرآن، زن و خانواده
⭕️⭕️⭕️در وادی حق الناس، از زمان به معنایی که در ذهن شماست اثری نبود و من معتقدم صد و سی پنج هزار سال در آنجا به سر بردم، باوری خلل ناپذیر که در ذهنم ثبت شده و قبول دارم که با عقل و معیارهای دنیوی قابل درک نیست. بنابراین حق دارید تعجب کنید.... شش هزار و سیزده سال، در تنهایی بسر بردم پس از گذشت مدت مذکور، احساس کردم که دو نفر پشت سرم قرار گرفتند یکی سمت راست و یکی سمت چپ، من هرگز نتوانستم ببینم شان. فقط سایه سنگین و دائمی آنها را حس می کردم هیچوقت با من حرف نمی زند فقط من با آنها حرف می زدم البته نه به شیوه معمولی بلکه از طریق القاء مفاهیم اولین چیزی که به آن دو مامور گفتم این بود :من برای چه اینجا هستم؟ تا سوال کردم، تمام لحظات زندگی ام را در آن جا دیدم. از بدو تولد تا آخرین لحظه ای که زندگی کرده بودم، اصلا مانند فیلم نبود همه وقایع، همه ثانیه ها و صحنه های زندگی ام در آن جا بود در اطرافم هر کاری که در دوران طفولیت انجام داده بودم یا دبستان یا راهنمایی دبیرستان و دانشگاه.. باز باید تاکید کنم من در حال تماشای فیلم زندگانی ام نبودم. در حال تماشای خود اعمالم بودم. https://eitaa.com/maarefislam
هدایت شده از قرآن، زن و خانواده
😔😔😔خیلی حال بدی داشتم برزخ برای افراد گنهکار مکان راحتی نیست آنجا تو را بین اعمالت رها می کنند و تو شروع می کنی به دیدن و فهمیدن اینکه کارهایت چقدر بد بوده هر کدام از اعمال بدت چطور به احساسات دیگران، به مال، به جسم، به روحشان صدمه زده و بر اثر پشیمانی و شرم و عدم جبران خطاهای آرزو می کنی که بمیری 🔻بعد از مدتی آوارگی بعد از مدت ها رنج روحی صورت هایی از وکلا ظاهر شدند تا حق موکلین خود را از من بگیرند. 🔻چهره هر کدام درست مانند موکلش بود و چون در آن عالم به درجه بالایی از آگاهی رسیده بودم همه موکلین را با خصوصیات ظاهری و باطنی شان می شناختم حرف های آنها به شیوه زجر آوری به من منتقل می شد ✅یکی وکیل همسرم بود ✅یکی وکیل دخترم ✅سومی وکیل پدرم ✅چهارمی وکیل برادرم و نیز در میان آنها وکلای همکارانم، همسایگانم، دانشجوهایم، حتی نمی توانستم اعمال خود را حاشا کنم چرا که مثل آب بینی تهوع آوری ولو بود دائما می گفتم شرمنده ام معذرت می خواهم غلط کردم اما اثری نداشت از من می خواستند که حق های ضایع شده را بر گردانم اما چطور می توانستم جبران کنم. ✅یکی از آنها مثلا این بود که در سال سوم دبیرستان دبیری ریاضی که از او بیزار بودم، داشتم چندین بار در جمع هم شاگردی هایم به او فحش دادن وکیلش می گفت چرا حیثیت موکل مرا لکه دار کردی او خواسته اش را با بی رحمی و سماجت چکه چکه مثل سرب داغ بر وجودم می ریخت. ✅روزی در دانشگاه که درس می دادم در کتابخانه یکی از اساتید به نزدم آمد گفت "یک مقاله در مورد حفاظت محیط زیست نوشته ام مایلم قبل از تحویل به سردبیر آن را بخوانی قبول کردم و ده دوازده ورق را روی میزم پخش کرد تلفت همراهش زنگ خورد عذر خواهی کرد و رفت او آدمی بود که همکارانم مرتب او را دست می انداختند خواستم با او تفریح کنم آرام یکی از ورق ها را برداشتم وقتی برگشت و صفحات را داشت می خواند متوجه شد صفحه سوم نیست او دنبال می گشت و من توی دلم به او می خندیدم با عجله از کتابخانه خارج شد و من بعد از مدتی از کارم پشیمان شدم وقتی او را پیدا کردم شدیدا از کارش پشیمان شده بود گفتم نگران نباش من پیدایش کردم گوشه راهرو افتاده بود و از آن موقع فقط یک ربع گذشته بود در وادی حق الناس وکیلش می گفت یک ربع حق موکلم را ضایع کردی به او برگردان باز من ضجه و ناله که کاری نمی توانم بکنم. https://eitaa.com/maarefislam
هدایت شده از قرآن، زن و خانواده
❓❓سوال مصاحبه گر :اگر از نقش خدا در وادی بپرسم چه جوابی می دهید؟ می گویم خدا در وادی حق الناس به عنوان یک قاضی حضور داشت. یک قاضی مقتدر و در عین حال ریوف نمی دیدمش اما احاطه مطلق او را حس می کردم با وجود این مستقیما با خدا طرف نبودم که درخواست عفو کنم در مقابل من وکلایی سختگیر قرار داشتند که به موکلین شان ظلم کرده بودم تقصیر خدا نبود و چنانچه نمی توانستم کسب رضایت آنها را بکنم باید منتظر صادر شدن حکم خدا می ماندم. https://eitaa.com/maarefislam