4_373967578466353311.mp3
7.23M
♦️استاد رائفی پور♦️
📑 مدیریت زمان📑
⏱ زمان: سی دقیقه و شش ثانیه
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
مسیر مؤمنانه
قسمت :3⃣1⃣ چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ
قسمت :5⃣1⃣
کمی این پا و آن پا کردم
کردم و بلند شدم تا از زیر نگاه های سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دست هایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت
چرا از من فرار میکنی ؟!بشین باهات کار دارم
سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصله خیلی زیاد از من. بعد هم یک ریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم این طور باشد. آن طور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، می خواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همین جا توی قایش.»
از شغلش گفت که سیمان کار است و توی تهران بهتر می تواند کار کند.
همان طور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمی گفتم. صمد هم یک ریز حرف می زد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.»
چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبه رو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بی فایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!»
جواب ندادم. دست بردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!»
بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت.
ادامه دارد...✒️
🌹🕊 🕊🌹
@mobarz2
قسمت 6⃣1⃣
#فصل_سوم
وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانه کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم. خدیجه اصرار می کرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرف ها را جمع کردم و به بهانه چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
صمد به خدیجه گفته بود: «فکر کنم قدم از من خوشش نمی آید. اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی کنیم.»
خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. کمی که بگذرد، به تو علاقه مند می شود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.»
صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمی آید. کچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود، کاکلش درمی آید.»
بعد پرسید: «مشکل دوم؟!»
ادامه دارد...✒️
هدایت شده از مسیر مؤمنانه
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
#دعای_فرج_صوتی 💚✨
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
╔═.🍃.════╗
@mobarz2
╚════.🍃.═╝
#ســلام_مـولاجـانم 💛
🌼🍃 هر چہ ڪردم بنویسم
زتومدح و سخنی
🌼🍃 یا بگویم ز مقام تو
ڪہ یابن الحسنی
🌼🍃 این قلم یار نبودو
فقط این جملہ نوشت
🌼🍃 پسرحیدر ڪرار
تـــــو ارباب منــی
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌤
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
❇️ امروز ⬇️
⚜ شنبه ⚜
☀️ ۳۰ اسفند ١۳۹۹ خورشيدی
🌙 ۶ شعبان ۱۴۴۲ قمری
🎄 ۲۰مارس ۱۲۰۲۱ میلادی
📿 #ذکر_روز :
💯 یــا رب العالمین 💯
دعای روز شنبه
#حدیث_روز ❄️
🌺 پیامبر اکرم (ص) :
🌟 مهدي (عليهالسلام) از عترت و اهل بيت من است؛
در آخرالزمان ظاهر مي شود.
آسمان باران رحمتش را فرو مي ريزد و زمين گياه خود را بيرون مي فرستد. زمين را پر از عدل و داد کند،
چنانکه مردم آن را از جور و ستم پر کرده اند .
📓بحارالانوار/ ج51/ ص74
🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋رابطه با خدا مثل رابطه رود با دریاست
اگر بین اتصال رود و دریا بسته بشه
رود میگنده نابود میشه،اما ضرری به دریا نمیرسه.
اما اگر هر روز و هر لحظه با دریا در ارتباط باشه، زلال و دیدنی و پاک میشه.
اینکه خدا میگه اگه ارتباطت رو با من کم یا قطع کنی، زندگیت سخت میشه آرامشت کم میشه، به همین خاطره، نه اینکه اگه نماز نخونی یا دعا نکنی چیزی از خدا کم میشه یا خدا به نمازت احتیاج داره،
🌺🌿در واقع اگر به بزرگی و آرامش خداوند متصل بشیم کم کم ما هم بزرگ میشم و جزئی از دریای مهر و محبت و آرامش خداوند میشم.و اونجاست که نه تنها خودمون از زندگی لذت میبریم بلکه اطرافیانمون هم در کنار ما به آرامش می رسن.
🦋وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ
🌺🌿ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻦ [ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﻳﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ] ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺗﻨﮓ [ ﻭ ﺳﺨﺘﻲ ] ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ .(١٢٤)
سوره طه🌿
#هر_روز_یک_آیه_قرآن
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯