eitaa logo
مسیر مؤمنانه
1.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی مدیر عزیز مسیر مؤمنانه به امیدطلوع فجر ظهور منجی
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5791757003449698753.mp3
3.97M
هر روز یک جزء به نیت فرج تحدیر جزء_ ۱۳ ☝️☝️☝️ ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ اعمال ماه رمضان
Baqara_aye (265).mp3
7.42M
🚩در بهار قرآن، هر روز ۲۰ دقیقه با تفسیر کلام الله مجید 🔉 بشنوید| تفسیر سوره بقره- آیه ۲۶۵ (بخش اول) استاد فیاض بخش 🔸روز سیزدهم ماه مبارک رمضان: پیامبر اعظم(ص): «مَن مَنَعَ مالَهُ مِن الأخيارِ اختِياراً صَرَفَ اللَّهُ مالَهُ إلَى الأشرارِ اضطِراراً.» هر كه مال خود را به اختيار از نيكان دريغ كند، خداوند مالش را به اجبار نصيب بدان گرداند. (جامع الأخبار، ج۱، ص۱۷۸) ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ سخنرانی های ماه رمضان
دانی که چرا ماه رمضان ماه خداست💚 یا آنکه چرا حساب این ماه جداست؟ یا آنکه چرا باب کرم مفتوح است؟ زیرا که تولد حسن عشق خداست💚 ای کوی تو قبله ی مراد ادرکنی🙏 ای داد رس روز معاد ادرکنی🙏 ای گشته زفرط جود و احسان وعطا مشهور و ملقب به مجتبی ادرکنی🙏 پیشاپیش میلاد با سعادت امام حسن مجتبی (ع) را به شما عزیزان تبریک عرض میکنم🌸🍃🙏 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
هدایت شده از مسیر مؤمنانه
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
💚✨ 🦋اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ... ╔═.🍃.════╗ @mobarz2 ╚════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽❣ ❣﷽ سلامتۍآقا‌امـام‌زمـ💛ـان‌صلوات 🌞تا بوده و هست نور خواهد تابید 🍃تا سلسلہ حضور خواهد تابید 🌞خورشید مہ آلوده عالم یڪ روز 🍃از پنجره ظهور خواهد تابید... 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 ☀️ 🤲 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز ⬇️ ⚜ سه شنبه ⚜ ☀️ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ خورشيدی 🌙 ۱۴ رمضان ۱۴۴۲ قمری 🎄 ۲۷ آوریل ۲۰۲۱ میلادی 4⃣1⃣ ✨ اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین. 🤲 💛 خدایا مؤاخذه نکن مرا در ایـن روز به و درگذر از من در آن از و وقرار مده مرا در آن و آفات . ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_5791757003449698726.mp3
3.85M
هر روز یک جزء به نیت فرج تحدیر جزء_ ۱۴ ☝️☝️☝️ ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ اعمال ماه رمضان
Baqara_aye (265)-2.mp3
7.31M
🚩در بهار قرآن، هر روز ۲۰ دقیقه با تفسیر کلام الله مجید 🔉 بشنوید| تفسیر سوره بقره- آیه ۲۶۵ (بخش دوم) استاد فیاض بخش 🔸روز چهاردهم ماه مبارک رمضان: امام صادق(ع): «ما مِن عَبدٍ يَمنَعُ دِرهَماً في حَقِّهِ إلّاأنفَقَ اثنَينِ في غَيرِ حَقِّهِ..» هيچ بنده‏اى نيست كه از خرج كردن يك درهم در راهى كه حقّ آن است دريغ ورزد مگر اينكه دو درهم به ناحق خرج كند. (الکافي، ج۳، ص۵۰۴) ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ سخنرانی های ماه رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرکه دعای مجیر را در«ایام البیض» (روزهای ۱۳،۱۴،۱۵) ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزیده می شود، هرچند به عدد دانه های باران و برگ‌های درختان و ریگ‌های بیابان باشد و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین وبی نیازی و توانگری و رفع و اندوه سودمند است ‌ 📗این دعا درمفاتیح‌الجنان موجود است ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
زغال های خاموش را درکنار زغال های روشن میگذارند تا روشن شود. چون همنشینی اثردارد... ماهم مثل همان زغال های خاموشیم٬اگرکنار افرادی روشن بشینیم که گرما وحرارت دارند٬ مابه طبع آنها نور وحرارت و گرما پیدا میکنیم. پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد. "غرور " هديه ى شيطان است و "دوست داشتن " هديه ى خداست ؛ و چه زشت و قبیح است وقتی : هديه ى شيطان را به رخ هم ميكشيم و هديه ى خداوند را از يكديگر پنهان ميكنيم... ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 این ثواب عجیب !!! ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 دکتر ناصر رفیعی ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
📌 سفرهٔ کرامتی به وسعت جهان 🌙 نسیم دلنواز عطر رمضان وقتی به میانه می‌رسد، عطر دل‌انگیز میلاد فرزندی در خانهٔ مولاعلی و حضرت فاطمه، دردانۀ رسول مهربانی‌ها، مشام جان روزه‌داران را می‌نوازد. 🔆 امام حسن، سید جوانان اهل بهشت، نور دیدگان حیدر کرار آمد تا سفرهٔ کرامتی به وسعت جهان بگشاید؛ تا در میان خاندان جود و کَرَم، وجود نازنینش را «کریم اهل بیت» بخوانند. 🌺 صولَت حیدری‌ات، عجیب دیدن داشت. دشمنانت تاب دیدن حریمت را نداشتند. چشمانم را می‌بندم... روزی را می‌بینم که با ظهور مولایم در آستان مقدسی که برایت خواهیم ساخت، سفرهٔ کرامت پَهن است و با تمام دلدادگانت، نیمهٔ رمضان را جشن گرفته و در کنارت افطار می‌کنیم؛ روزی که خیلی هم دور نیست... 🌸 ولادت مجتبی مبارک باد ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
سر و صداهای بیرون از خانه مرا ترساند. صدایی از توی راه پله می آمد. انگار کسی روی پله ها بود و داشت از طبقه پایین می آمد بالا؛ اما هیچ وقت به طبقه دوم نمی رسید. در را قفل کرده بودم. از پشت پنجره سایه های مبهمی را می دیدم. آدم هایی با صورت های بزرگ، با دست هایی سیاه. معصومه و خدیجه آرام و بی صدا دوطرفم خوابیده بودند. انگشت ها را توی گوش هایم فرو کردم و زیر پتو خزیدم. هر کاری می کردم، خوابم نمی برد. نمی دانم چقدر گذشت که یک دفعه یک نفر پتو را آرام از رویم کشید. سایه ای بالای سرم ایستاده بود، با ریش و سبیل سیاه. چراغ که روشن شد، دیدم صمد است. دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم: «ترسیدم. چرا در نزدی؟!» خندید و گفت: «چشمم روشن، حالا از ما می ترسی؟!» گفتم: «یک اِهِمی، یک اوهومی، چیزی. زهره ترک شدم.» گفت: «خانم! به در زدم، نشنیدی. قفل در را باز کردم، نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم، جواب ندادی. چه کار کنم. خوب برای خودت راحت گرفته ای خوابیده ای.» رفت سراغ بچه ها. خم شد و تا می توانست بوسشان کرد. نگفتم از سر شب خواب های بدی دیدم. نگفتم ترس برم داشته بود و از ترس گوش هایم را گرفته بود. قسمت :0⃣2⃣1⃣ پرسید: «آبگرم کن روشن است؟!» بلند شدم و گفتم: «این وقت شب؟!» گفت: «خیلی خاکی و کثیفم. یک ماه می شود حمام نکرده ام.» رفتم آشپزخانه، آبگرم کن را روشن کردم. دنبالم آمد و شروع کرد به تعریف کردن که عراقی ها وارد خرمشهر شده اند. خرمشهر سقوط کرده. خیلی شهید داده ایم. آبادان در محاصره عراقی هاست و هر روز زیر توپ و خمپاره است. از بی لیاقتی بنی صدر گفت و نداشتن اسلحه و مهمات. پرسیدم: «شام خورده ای؟!» گفت: «نه، ولی اشتها ندارم.» کمی از غذای ظهر مانده بود. برایش گرم کردم. سفره را انداختم. یک پیاله ماست و ترشی و یک بشقاب سبزی که عصر صاحب خانه آورده بود، گذاشتم توی سفره و غذایش را کشیدم. کمی اشکنه بود. یکی دو قاشق که خورد، چشم هایش قرمز شد. گفتم: «داغ است؟!» با سر اشاره کرد که نه، و دست از غذا کشید. قاشق را توی کاسه گذاشت و زد زیر گریه. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» باورم نمی شد صمد این طور گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دست هایش و هق هق گریه میکرد.
هدایت شده از مسیر مؤمنانه
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
💚✨ 🦋اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ... ╔═.🍃.════╗ @mobarz2 ╚════.🍃.═╝
❤️ 🍂 دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست 🌹 در گیتی و افلاڪ بہ جز تو قمرم نیست 🍃 با عشق تو شب را بہ سحرگاه رسانم ✨ بی لذت دیدارتو شب راسحرم نیست 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🌤 🤲🏻 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز ⬇️ ⚜ چهارشنبه ⚜ ☀️ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ خورشيدی 🌙 ۱۵ رمضان ۱۴۴۲ قمری 🎄 ۲۸ آوریل ۲۰۲۱ میلادی 5⃣1⃣ ✨اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین. 🤲 💛خدایا روزى كن مرا در آن فروتنان و بگشا سینه‌ام در آن به بازگشت دلدادگان به امان دادنت اى ترسناكان ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ اعمال ماه رمضان
4_5897517635356066344.mp3
1.25M
با نام حسن به قلبها گل بزنید با یک صلوات تا بقیع پُل بزنید فرمود که هر وقت گرفتار شدید بر دامن ما دست توسل بزنید تولدکریم اهل بیت آقا امام حسن مجتبی مبارک باد❤️🌹❤️🌹 صلوات یادتون نره «ع«
4_5791757003449698734.mp3
4.16M
هر روز یک جزء به نیت فرج تحدیر جزء_ ۱۵ ☝️☝️☝️ ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ اعمال ماه رمضان
اگر در حال ختم قران هستید به 🌿 که رسیدید 🌿👈 🌿کلمه 👈 📖 است و یعنی در این جا قران به دوکف مساوی تقسیم می شود قران را قطع کنید وشروع به دعا کنید و 🌹اولین دعا برای فرج🌹 باشد درقران های قدیمی خطی; یا درشت نوشته می شد یا قرمز تا مردم جای استجابت را گم نکنند. توضیح‌مختصر: عبارت وسط قرآن کریم قرار دارد که به معنای است‌و این خودلطفی است که کلمه ی وسط قرآن را لطف و تلطف و مهربانی تشکیل داده است. 🥀برای‌دیگر‌عزیزان‌هم‌بفرستید. ازالان یادآوری کنید تا به جزء ۱۵برسید. برنامه سمت خدا آقای فرحزاد خیلی تاکید به انجام این عمل کردن گفتن عملی کم ولی خیلی پر سود التماس‌دعای فرج اللهم عجل لولیک الفرج🤲🤲
🔴شبهه: لطفا دقت‌ کنید: اگر در حال ختم قران هستید به 🌿 که رسیدید 🌿👈 کهف 🌿کلمه 👈 📖 قران است و جای‌ استجابت‌ دعا 🔴پرسش: آیا سخن زیر در روایات آمده است: اگر در حال ختم قران هستید به جزء 15 که رسید ایه 19 سوره کهف کلمه و لیتلطف میزان قران است و جای استجابت دعا یعنی در این جا قران به دو کف مساوی تقسیم می شود قران را قطع کنید و شروع به دعا کنید . 🔵پاسخ: 🔹در این شکی نیست که تلاوت قرآن و دعا کردن در ماه مبارک رمضان ارزش و اهمیت بسزایی دارد. 🔷امام باقر علیه السلام فرمود: «برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است» 📚الکافی ج2 ص630 🔷امام رضا علیه السلام فرمود: «در ماه رمضان زیاد دعا و استغفار و تلاوت قرآن داشته باش» 📚عیون الاخبار ج2 ص51 🔷پیامبر گرامی فرمود: «هر کس یک آیه در ماه رمضان تلاوت کند، همانند آن است که تمام قرآن را در ماه های دیگر ختم کرده است» 📚وسائل الشیعه ج10 ص314 🔹دعا کردن نیز در این ماه اهمیت بسزایی دارد. 🔷پیامبر گرامی فرمود: «دعاهای شما در ماه رمضان مستجاب است» 📚امالی صدوق ص93 🔷امام صادق علیه السلام فرمود: «دعای روزه دار در زمان افطار مستجاب است» 📚الفقیه ج2 ص106 🔹اما باید توجه داشت که متن مذکور در مورد آیه  سوره کهف مستند نمی باشد و در منابع روایی ما نیامده است و اساسا آیه مذکور ارتباطی با استجابت دعا ندارد. 🔹آیه 19 سوره کهف در مورد اصحاب کهف است و می فرماید: « وَ کذَلِک بَعَثْنَهُمْ لِیَتَساءَلُوا بَیْنهُمْ قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ کمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْض یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظرْ أَیهَا أَزْکی طعَاماً فَلْیَأْتِکم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْیَتَلَطف وَ لا یُشعِرَنَّ بِکمْ أَحَداً 🔶ترجمه: «همینگونه ما آنها را (از خواب ) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند، یکی از آنها گفت چه مدت خوابیدید؟ آنها گفتند یکروز یا بخشی از یکروز (و چون درست نتوانستند مدت خوابشان را بدانند) گفتند پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است، اکنون یک نفر را با این سکه ای که دارید به شهر بفرستید تا بنگرد کدامین نفر از آنها غذای پاکتری دارند، از آن مقداری برای روزی شما بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حرف های خدا گوش کن و از هیچ چیز نترس وقتی توکلت به خداست و به خدا ایمان داری همه ی ترس های دنیا خنده دار است ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
هر کاری میکنی در رضای خدا خاکِـش کن، خدا رُشدش میده🌱💚
‍ قسمت :1⃣2⃣1⃣ گفتم: «نصفه جان شدم. بگو چی شده؟!» گفت: «چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنه اند. زیر آتش توپ و تانکِ این بعثی های از خدا بی خبر گیر کرده اند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلی ها.» دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: «خودت می گویی جنگ است دیگر. چاره ای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آن ها سیر می شوند یا کار درست می شود؟! بیا جلو غذایت را بخور.» خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غذا برد. سعی می کردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین کاری های خدیجه می گفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاق هایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کم کم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره. به خنده گفتم: «واقعاً که از جنگ برگشته ای.» از ته دل خندید. گفت: «اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخورده ام باورت می شود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سَر کردم.» خم شدم سفره را جمع کنم، پیشانی ام را بوسید. سرم را پایین انداختم. قسمت :2⃣2⃣1⃣ گفت: «خیلی خوشمزه بود. دست و پنجه ات درد نکند.» خندیدم و گفتم: «نوش جانت. خیلی هم تعریفی نبود. تو خیلی گرسنه بودی.» وقتی بلند شد به حمام برود، تازه درست و حسابی دیدمش. خیلی لاغر شده بود. از پشت خمیده به نظر می آمد؛ با موهایی آشفته و خاکی و شانه هایی افتاده و تکیده. زیر لب گفتم: «خدایا! یعنی این مرد من است. این صمد است. جنگ چه به سرش آورده...» آرزو کردم: «خدایا! پای جنگ را به خانه هیچ کس باز نکن.» کمی بعد، صدای شرشر آب حمام و خُرخُر آبی که توی راه آب می رفت، تنها صدایی بود که به گوش می رسید. چراغ آشپزخانه را خاموش کردم. با اینکه نصف شب بود. به نظرم آمد خانه مثل اولش شده؛ روشن و گرم و دل باز. انگار در و دیوار خانه دوباره به رویم می خندید. فردا صبح، صمد رفت کمی خرید کند. وقتی برگشت، دو سه کیلو گوشت و دو تا مرغ و سبزی و کلی میوه خریده بود. گفتم: «چقدر گوشت! مهمان داریم؟! چه خبر است؟!» گفت: «این بار که بروم، اگر زنده بمانم، تا دو سه ماهی برنمی گردم. شاید هم تا عید نیایم. شاید هم تا آخر جنگ.» قسمت :3⃣2⃣1⃣ گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.» گفت: «نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.» گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی. بچه ها که غذاخور نیستند. می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.» رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن. گفتم: «صمد!» از توی هال گفت: «جان صمد!» خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.» زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.» شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.» آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!» گفتم: «برویم پارک. قسمت :4⃣2⃣1⃣ پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما می خورند.» گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.» گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.» خندیدم و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!» خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.» گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.» زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست. پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!» بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت. گفت: «آبگوشت.» آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم. قسمت :5⃣2⃣1⃣ چیزی دادم خوردند و کمی اسباب بازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشت ها را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزی ها شدم. ساعت دوازده و نیم بود. همه کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود. بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچه ها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم. سیر شدند، رفتند گوشه اتاق و سرگرم بازی با اسباب ب