eitaa logo
مبین
129 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
199 فایل
دسترسی به مطالب محتوایی از سایت : Www.serajnet.org Www.monirnet.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ   ☘پدر و مادرم بفدایت که تحمل مصیبت بر من بواسطه ظلمی که بر شما رفت سخت دشوار است 🌿یعنی اگر بلایی بر تو وارد شود خداوند جان پدر و مادر مرا فدیه ونگهدار تو کند 🌴 این دعا برای احترام به بزرگی طرف مقابل است چه بسأ پدر ومادر زنده نباشند وزمانی می گو ئیم تو چنان هستی که اگر پدر ومادرم زنده بودند. فدای تو می کردم وای کاش، من و پدر ومادرم که عزیزترین نزدیکان من هستند به جای تو هزاران مرتبه کشته وزنده می شدیم واعلام می کنیم ما همه فدائی شما هستیم ۲۱🚩
ثواب تایپ این کتاب هدیه بروح پاک : سردار دلها و سرباز وطن شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤🏴
🪴🪴🪴 🌷🌷 💫 سه دقیقه در قیامت ۶۹ { مدافعان حرم } . . دیگر یقین داشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است. در روزگاری که خبری از شهادت نبود،چطور باید این حرف را ثابت می‌کردم؟ برای همین چیزی نگفتم. . . اما هر روز که برخی همکارانم را در اداره می دیدم،یقین داشتم یک شهید را که تا مدتی بعد،به محبوب خود خواهد رسید ملاقات می کنم. . . هیجان عجیبی در ملاقات با این دوستان داشتم. می‌خواستم بیشتر از قبل با آنها حرف بزنم و..... من یک شهید را که به زودی به ملاقات الهی میرفت میدیدم. اما چطور این اتفاق می‌افتد؟ آیا جنگی در راه است!؟ . . چهارماه بعد از عمل جراحی و اوایل مهرماه ۱۳۹۴ بود که در اداره اعلام شد: کسانی که علاقه‌مند به حضور در صف مدافعان حرم هستند،می توانند ثبت نام کنند. . . جنب و جوشی در میان همکاران افتاد. آنها که فکرش را می‌کردم،همگی ثبت نام کردند. من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا همراه آنها،پس از دوره آموزش تکمیلی،راهی سوریه شوم. . . آخرین شهر مهم در شمال سوریه،یعنی شهر حلب و مناطق مهم اطراف آن باید آزاد می‌شد،نیروهای ما در منطقه مستقر شدند و کار آغاز شد. چند مرحله عملیات انجام شد و ارتباط تروریست ها با ترکیه قطع شد. محاصره شهر حلب کامل شد. . . مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم. دیگر هیچ علاقه‌ای به حضور در دنیا نداشتم. مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. . . من دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند. لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم. . . ادامه دارد.... 💫 🌷🌷 🪴🪴🪴
🪴🪴🪴 🌷🌷 💫 سه دقیقه در قیامت ۷۰ { مدافعان حرم } قسمت دوم . . کارهایم را انجام دادم. وصیتنامه و مسائلی که فکر می‌کردم باید جبران کنم انجام شد. آماده رفتن شدم. . . به یاد دارم که قبل از اعزام،خیلی مشکل داشتم. با رفتن من موافقت نمی شد و.... اما با یاری خدا تمام کارها حل شد. . . ناگفته نماند که بعد از ماجراهایی که در اتاق عمل برای من پیش آمد،کل رفتار و اخلاق من تغییر کرد. یعنی خیلی مراقبت از اعمالم انجام می‌دادم،تا خدای نکرده دل کسی را نرنجانم،حق الناس بر گردنم نماند. . . دیگر از آن شوخی ها و سرکار گذاشتن ها و.... خبری نبود. یکی دو شب قبل از عملیات،رفقای صمیمی بنده که سالها با هم همکار بودیم،دور هم جمع شدیم. یکی از آنها گفت: شنیدم که شما در اتاق عمل،حالتی شبیه مرگ پیدا کردید و..... . . خلاصه خیلی اصرار کردند که برایشان تعریف کنم. اما قبول نکردم. برای یکی دو نفر،خیلی سربسته حرف زده بودم و آنها باور نکردند. لذا تصمیم داشتم که دیگر برای کسی حرفی نزنم. . . جواد محمدی،سید یحیی براتی،سجاد مرادی،عبدالمهدی کاظمی،برادر مرتضی زارع و شاهسنایی و.... در کنار هم بودیم. آنها مرا به یکی از اتاق های مقر بردند و اصرار کردند که باید تعریف کنی. . . من هم کمی از ماجرا را گفتم،رفقای من خیلی منقلب شدند. خصوصن در مسئله حق الناس و مقام شهادت. . . چند روز بعد در یکی از عملیات ها حضور داشتم. در حین عملیات مجروح شدم و افتادم. جراحت من سطحی بود اما درست در تیررس دشمن افتاده بودم. . . ادامه دارد..... 💫 🌷🌷 🪴🪴🪴
یادم نمیرود که همه عزتم تویی من پای سفره تو شدم محترم حسین(ع)... 💠 اقامه عزای دهه اول صفرالمظفر سال ۱۴۴۳ 💠 🔹سخنران حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ محسن اویسی 🔸 مداحان حاج حمید عبداله پور کربلایی محمدجواد باقری کربلایی مسعود ابویی ▫زمان از سه شنبه ۱۶ شهریور ماه به مدت ۱۰ شب، همزمان با نماز مغرب و عشا 🔘 مکان میدان شهدا ، خیابان بیمارستان کمالی ، مسجد حضرت سیدالشهدا (ع) 🆔 @ashabolhousein instagram.com/ashabolhousein
🌺فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی بِکَاَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ ☘ پس از خدایی که مقام تو را بلند و گرامی داشت و مرا هم بواسطه دوستی تو عزت بخشیداز او درخواست می ‏کنم که روزی من گرداندتا در رکاب امام منصور از اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله باشم. 🚩اسئل= درخواست کردن 🚩 اکرام = عزیز شمردن 🚩رزق =روزی دادن 🚩 منصور = نصرت یا فته - یاری شده 🌴در این قسمت طلب می کنیم که شرکت در خونخواهی امام حسین توسط امام زمان را روزی ما کند. 🌴وچرا به امام زمان، امام منصور می گوید؟ زیرا از طرف حق تعالی به واسطه یاران خاصش یاری می شود که منتقم خون سید الشهداء باشد 🌴اکرام سید شهداء؛ 🍂همان درجه ومقامی است که خداوند به ائمه عنایت کرده(عام) . 🍂وجلالت خاص وویژه ایشان در بین ائمه(خاص) 🌴 ویژگی خاص ایشان 🍂پدری ائمه؛ امامان نه گانه از فرزندان ایشان می با شند 🍂اختصاص شفاء یافتن با تربت مقدسه آن امام بزرگوار 🌴اکرام ما توسط سید الشهداء 🍂اکرام به نعم وجود است زیرا هرچه به هرکه می رسد از برکت آن بزرگواران است 🍂اکرامی که توسط پیروی از ایشان نصیب ما می گردد مانند ایمان,یقین, تقرب به حق تعالی، داراشدن ارزشهای انسانی و... 🍂خصوصیاتی که به خاطر شهادت آن جناب، برای مؤمنان وشیعیان وجود دارد همانند گریه کردن، ثواب مرثیه، ابکاء، ثواب زیارت , استجا بت دعا تحت قبه مبارکه و شفاء گرفتن از تربت مقدسه ۲۲🚩
ثواب تایپ این کتاب هدیه بروح پاک : سردار دلها و سرباز وطن شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤🏴
🍃🍂🍃🍂 🌼🌼 🥀 سه دقیقه در قیامت ۷۱ «مدافعان حرم» هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم. کسی هم نمی توانست به من نزدیک شود. شهادتین را گفتم. در این لحظات منتظر بودم با یک گلوله🔫 از سویی تک تیرانداز تکفیری به شهادت برسم. در این شرایط بحرانی، عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی خودشان رام به انداختند و جلو آمدند. آنها خیلی سریع مرا به سنگر منتقل کردند. خیلی از این کار ناراحت شدم.😡 و گفتم: برای چی این کار رو کردید؟ ممکن بود همه ما را بزنند. جواد محمدی گفت: تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی هستی چه دیدی.👀 چند روز بعد، باز این افراد در جلسه ای خصوصی از من خواستند که برایشان از برزخ بگویم.🌌 نگاهی به چهره تک تک آنها کردم. گفتم: چند نفری از شما فردا شهید می شوید.🥀🥀🥀 سکوتی عجیب در آن جلسه حاکم شد. با نگاه های خود التماس می‌کردند که من سکوت نکنم. حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود. من تمام آنچه دیده بودم را گفتم. از طرفی برای خودم نگران بودم، نکند من در جمع اینها نباشم. اما نه، انشا الله که هستم.😔🙂 جواد با اصرار از من سوال می‌کرد و من جواب می دادم. در آخر گفت: چه چیزی بیش از همه در آن طرف به درد ما می‌خورد؟🧐 گفتم بعد از اهمیت نماز با نیت الهی و خالصانه، هرچه می توانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید. ادامه دارد... 🥀 🌼🌼 🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂 🌼🌼 🥀 سه دقیقه در قیامت ۷۲ «مدافعان حرم» روز بعد یادم هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی، در مورد مسائل نظامی اظهار نظری کرده بود که برای غربی‌ها خوراک خوبی ایجاد شد. خیلی از رزمندگان مدافع حرم از این صحبت ناراحت بودند. جواد محمدی مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت: می بینی، پس فردا همین مسئولی که اینطور خون بچه ها را پایمال می کند، از دنیا می رود و می گویند شهید شد!🌹 خیلی آرام گفتم: آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم. ⚰ او در همین سال‌ها طوری از دنیا می‌رود که هیچ کاری نمی‌توانند برایش انجام دهند!🙈 چند روز بعد، آماده عملیات شدیم. جیره جنگی را گرفتیم و تجهیزات را بستیم. خودم را حسابی برای شهادت آماده کردم. من آرپیجی برداشتم و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید می‌شوند قرار گرفتم. گفتم اگر پیش اینها باشم بهتره. احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید می شویم. نیمه‌های شب، هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند. او کار ها را پیگیری می‌کرد. ادامه دارد... 🥀 🌼🌼 🍂🍃🍂🍃
🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱 ✨✨✨✨✨ ✍️وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید: به مردم بگویید امام زمان (عج) پشتوانه‌ی این انقلاب است. بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیت‌نامه نوشته بود : من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... پدر و مادر عزیزم! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم. جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم دلداری بدهید. به آن‌ها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانه‌ی این انقلاب است. بگویید که ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم . بگویید که ما را فراموش نکنند. بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است. ✍️راوی: سردار حسین کاجی منبع 📚: برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195