🍃🍂🍃🍂
🌼🌼
🥀
سه دقیقه در قیامت
#پارت_۷۱
«مدافعان حرم»
هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم. کسی هم نمی توانست به من نزدیک شود.
شهادتین را گفتم. در این لحظات منتظر بودم با یک گلوله🔫 از سویی تک تیرانداز تکفیری به شهادت برسم. در این شرایط بحرانی، عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی خودشان رام به انداختند و جلو آمدند.
آنها خیلی سریع مرا به سنگر منتقل کردند. خیلی از این کار ناراحت شدم.😡 و گفتم: برای چی این کار رو کردید؟ ممکن بود همه ما را بزنند. جواد محمدی گفت: تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی هستی چه دیدی.👀
چند روز بعد، باز این افراد در جلسه ای خصوصی از من خواستند که برایشان از برزخ بگویم.🌌
نگاهی به چهره تک تک آنها کردم. گفتم: چند نفری از شما فردا شهید می شوید.🥀🥀🥀
سکوتی عجیب در آن جلسه حاکم شد. با نگاه های خود التماس میکردند که من سکوت نکنم.
حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود. من تمام آنچه دیده بودم را گفتم.
از طرفی برای خودم نگران بودم، نکند من در جمع اینها نباشم. اما نه، انشا الله که هستم.😔🙂
جواد با اصرار از من سوال میکرد و من جواب می دادم.
در آخر گفت: چه چیزی بیش از همه در آن طرف به درد ما میخورد؟🧐
گفتم بعد از اهمیت نماز با نیت الهی و خالصانه، هرچه می توانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید.
ادامه دارد...
🥀
🌼🌼
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🌼🌼
🥀
سه دقیقه در قیامت
#پارت_۷۲
«مدافعان حرم»
روز بعد یادم هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی، در مورد مسائل نظامی اظهار نظری کرده بود که برای غربیها خوراک خوبی ایجاد شد.
خیلی از رزمندگان مدافع حرم از این صحبت ناراحت بودند.
جواد محمدی مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت: می بینی، پس فردا همین مسئولی که اینطور خون بچه ها را پایمال می کند، از دنیا می رود و می گویند شهید شد!🌹
خیلی آرام گفتم: آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم. ⚰
او در همین سالها طوری از دنیا میرود که هیچ کاری نمیتوانند برایش انجام دهند!🙈
چند روز بعد، آماده عملیات شدیم.
جیره جنگی را گرفتیم و تجهیزات را بستیم.
خودم را حسابی برای شهادت آماده کردم.
من آرپیجی برداشتم و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید میشوند قرار گرفتم.
گفتم اگر پیش اینها باشم بهتره. احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید می شویم.
نیمههای شب، هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند. او کار ها را پیگیری میکرد.
ادامه دارد...
🥀
🌼🌼
🍂🍃🍂🍃
🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱
✨✨✨✨✨
✍️وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید:
به مردم بگویید امام زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
در وصیتنامه نوشته بود :
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.
اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
پدر و مادر عزیزم!
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم.
جنازهام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه میماند.
بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم.
به مردم دلداری بدهید.
به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
بگویید که ما فردا شما را شفاعت میکنیم .
بگویید که ما را فراموش نکنند.
بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است.
✍️راوی: سردار حسین کاجی
منبع 📚: برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195
🔰 اطلاعیه🔰
ضمن تشکر از حوزه هایی که گزارشات عقیدتی خود را در موضوعات اجرای نشست های تربیت و تعالی و گزارش پیشرفت ارسال نموده اند.
متاسفانه برخی از حوزه ها تاکنون نسبت به این مهم اقدام نداشته اند .
نظر به جمع بندی عملکرد حوزه ها در شش ماهه اول در اسرع وقت نسبت به این مهم اقدام کنید .
🔴 بزرگترین خیانت
♦ مسئولان ما باید بدانند که
انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنافداه- است....
♦ مسائل اقتصادى و مادی
اگر لحظه اى مسئولین را از وظیفه اى که بر عهده دارند منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد.
♦ باید دولت جمهورى اسلامى
تمامى سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند.
📚صحیفه امام خمینی؛ ج ۲۱، ص ۳۲۷.
•°•✿هدایت شدن در اثر دعای دیگران ✿•°•
🔹« مرحوم حاج ابوالفضل صنوبری» از شاگردان شيخ رجبعلی خیاط می گفت :
🔺 در حدود سالهاي۱۳۳۵ و ۱۳۳۸ با تاكسي كار مي كردم. دو زن يكي بلند قد و ديگري كوتاه قد سوار تاكسي شدند.
آن كوتاه قد ترك زبان بود و با خود مي گفت: من فارسي بلد نيستم كه بگويم منزلم كجاست. هر روز سوار اتوبوس مي شدم و با دو ريال به منزل مي رسيدم، اما امروز بايد پنج ريال به تاكسي بدهم.
-به او گفتم: ناراحت نباش، من تركي بلد هستم. منزل او را پيدا كردم و پول نگرفتم و روانه شدم.
-چند شب بعد براي اولين بار در جلسۀ مرحوم شيخ شركت كردم. چند نفري بوديم كه در آن اتاق محقر نشستيم.
🔸شيخ نگاهي به من كرد و با گريه فرمودند:
✴️شبهاي جمعه تو از منتظران فرج قائم آل محمد (عج) هستي؟. اگر هستي، مي داني كه چطور شد كه نزد من آمدي؟
آن زن كوتاه قد را كه سوار كردي و به مقصد رساندي و از او پول نگرفتي در حق تو دعا كرد و پروردگار عالم هم دعاي او را مستجاب فرمود.
♦️ايشان همچنین نقل مي كردند: كه روزي با تاكسيِ خود مي رفتم. نابينايي را ديدم كه در انتظار كمك كسي كنار خيابان ايستاده است.
پياده شدم و از مقصد او پرسيدم،
-گفت: آن سوي خيابان. با اصرار فراوان مقصد نهاييِ او را پرسيدم و او را با ماشين تا آنجا بردم. ⭕️صبح كه به محضر شيخ رفتم، فرمود: آن كوري كه سوارش كردي، جريانش چه بود!⁉️
🔸داستان را که گفتم، شیخ فرمود: از دیروز که این کار را انجام دادی، خداوند متعال نوري در تو خلق كرده که در برزخ هنوز هست. »
📒
كيميايمحبت، ص۲۱۰ 📌امام سجاد علیه السلام فرمودند: 🌺دعای درخواست کننده فقیر رد نمی شود (دعای فقیر و تهیدستی که چیزی را درخواست می کند در حق کسی که حاجتش را برآورده سازد،رد نمی شود.) 📚مفاتیح الحیات، ص۴۰۸
💫💫چگونه حال مناجات پیدا کنیم؟ 💫💫
🔸در جلد دوم کتاب « در محضر مجتهدی » به نقل از آیت الله احمد مجتهدی تهرانی آمده است: « قدیمی ها حال گریه داشتند.
🌾پیرمردها در حال خواندن نماز شب هق هق گریه می کردند.
حالا ماها اشک نداریم. نمی دانم چرا ما این جور شده ایم.
محیط ما را این جور کرده⁉️
غذاهای شبهه ناک می خوریم⁉️
-می پرسیم كه آيا موقع کشتن مرغ ها بسم الله می گویند⁉️جواب می شنویم؛ انشاءالله.
-می پرسیم كه آيا موقع کشتن گوسفند بسم الله می گویند⁉️ می گویند: انشاءالله.
-همۀ غذاها را با انشاءالله، انشاءالله می خوریم و اِلا یقین داریم که موقع ذبح این مرغ و گوسفندها بسم الله گفته شده؟ اوضاع خیلی خراب است، ⭕️این خوردن ها اثر خود را دارد.
اما این غذاها اثر وضعیِ خود را به جای می گذارند.
-خوردن مرغی🐓 که بدون گفتن بسم الله ذبح شده، اثر وضعی دارد. مثل این که شما خیال کنی این ظرف شراب، سرکه است، آن را بخوری، بعد متوجه می شوی که به جای سرکه شراب خورده ای! در این جا گناهی نکرده ای اما شراب که اثر وضعیِ خود را می گذارد، مستت می کند، تلو تلو می خوری. ما الآن گرفتار هستیم که حال گریه و نماز شب نداریم و اگر هم بخوانیم، با عشق نمی خوانیم و از این مجالس لذت نمی بریم. نوعاً این حالات برای غذای شبهه ناک است.... »
آیت الله العظمي بهجت (ره) مي فرمودند: « خوردن غذای شبهه ناک و نیز غذای کسی که از حرام پرهیز ندارد، هر چند جایز است؛ ولی انسان را مریض و از عبادات محروم می کند و یا سبب سلب توفیق می شود. وای بر ما اگر در خصوص خوردنی ها و نوشیدنی ها از حرام اجتناب نکنیم. زیرا همین غذاها است که منشأ علم و ایمان و یا کفر ما می شود. »
📜 #خطبه17 : (در این خطبه مدعیان قضاوت را می شناساند که عهده دار قضاوت هستند و شایسته آن نیستند)
1⃣ شناخت بدترين انسانها
♦️دشمن ترين آفريده ها نزد خدا دو نَفرند : مردی که خدا او را به حال خود گذاشته و از راه راست دور افتاده است؛ دل او شيفته بدعت است و مردم را گمراه کرده، به فتنه انگيزی می کشاند و راه رستگاری گذشتگان را گُم کرده و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است. بار گناه ديگران را بر دوش کشيده و گرفتار زشتی های خود نيز می باشد. و مردی که مجهولاتی به هم بافته و در ميان انسان های نادانِ امّت جايگاهی پيدا کرده است؛ در تاريکی های فتنه فرو رفته و از مشاهده صلح و صفا کور است. آدم نماها او را عالم ناميدند که نيست، چيزی را بسيار جمع آوری می کند که اندک آن بهتر از بسيار است، تا آنکه از آب گنديده سيراب شود و دانش و اطّلاعات بيهوده فراهم آورد.
2⃣ روانشناسی مدعيان دروغين قضاوت
♦️ در ميان مردم با نام قاضی به داوری می نشيند و حلّ مشکلات ديگری را به عهده می گيرد؛ پس اگر مشکلی پيش آيد، با حرفهای پوچ و توخالی و رأی و نظر دروغين، آماده رفع آن می شود. سپس اظهارات پوچ خود را باور می کند. عنکبوتی را می ماند که در شبهات و بافته های تار خود چسبيده، نمی داند که درست حکم کرده يا بر خطاست؟ اگر بر صواب باشد می ترسد که خطا کرده و اگر بر خطاست، اميد دارد که رأی او دُرست باشد. نادانی است که راه جهالت می پويد؛ کوری است که در تاريکی گمشده خود را می جويد؛ از روی علم و يقين سخن نمی گويد؛ روايات را بدون آگاهی نقل می کند؛ چون تندبادی که گياهان خشک را بر باد دهد، روايات را زير و رو می کند که بی حاصل است. به خدا سوگند، نه راه صُدور حکم مشکلات را می داند و نه برای منصب قضاوت أهليّت دارد! آنچه را که نپذيرد علم به حساب نمی آورد و جز راه و رسم خويش مذهبی را حق نمی داند؛ اگر حکمی را نداند آن را می پوشاند تا نادانی او آشکار نشود؛ خون بی گناهان از حکم ظالمانه او در جوشش و فرياد ميراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شکايت می کنم از مردمی که در جهالت زندگی می کنند و با گمراهی می ميرند، در ميان آنها کالايی خوارتر از قرآن نيست اگر آن را آن گونه که بايد بخوانند و متاعی سودآورتر و گران بهاتر از قرآن نيست اگر آن را تحريف کنند و در نزد آنان چيزی زشت تر از معروف و نيکوتر از مُنکر نمی باشد.
#نهج_البلاغه
#عقیدتی
#حوزه_122_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
🕊🕊🕊
☀️☀️
✨
سه دقیقه در قیامت
#پارت_۷۳
*《مدافعان حرم》*
سریع پیش من آمد و گفت:
الان داریم میریم برای عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست.او می خواست من را از همراهی با نیروها منصرف کند.
من هم به او گفتم:
چند نفر از این بچه ها به زودی شهید میشوند.از جمله بیشتر دوستانی که باهم بودیم.من هم میخواهم با آن ها باشم،بلکه به خاطر آن ها،ماهم توفیق داشته باشیم.
دستور حرکت صادر شد.من از ساعت ها قبل آماده بودم.سر ستون ایستاده بودم و با آمادگی کامل می خواستم اولین نفر باشم که پرواز میکند🕊
هنوز چند قدمی نرفته بودیم که جواد محمدی با موتور جلو آمد و مرا صدا کرد.
خیلی جدی گفت:
سوارشو که باید از یک طرف دیگه،خط شکن محور باشی😄
باید حرفش را قبول میکردم.من هم خوشحال،سوار موتور جواد شدم.ده دقیقه ای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم.
به من گفت:
پیاده شو.زودباش🤔
بعد جواد داد زد:
سید یحیی بیا.
سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد🏍
ادامه دارد...
✨
☀️☀️
🕊🕊🕊
🕊🕊🕊
☀️☀️
✨
سه دقیقه در قیامت
#پارت_۷۴
*《مدافعان حرم》*
من به جواد گفتم:
اینجا کجاست؟خط کجاست؟نیروها کجایند😳
جواد هم گفت:
این آر پی جی رو بگیر و برو بالای تپه.اونجا بچه ها تورو توجیه میکنند.
رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت!
این منطقه خیلی آروم بود.تعجب کردم😳
از چند نفری که در سنگر حضور داشتن پرسیدم:
باید چیکار کنیم خط دشمن کجاست!
یکی از آنها گفت:
بگیر بشین اینجا خط پدافندی است.باید فقط مراقب حرکات دشمن باشیم🤫
تازه فهمیدم که جواد محمدی چیکار کرده.روز بعد که عملیات تمام شد،وقتی جواد محمدی را دیدم.
گفتم:
خدا بگم چیکارت بکنه،برای چی من رو بردی پشت خط🥲
اوهم لبخندی زد و گفت:
تو فعلا نباید شهید بشی.باید برای مردم بگویی که آن طرف چه خبر است.مردم معاد را فراموش کردهاند.برای همین جایی بردمت که از خط دور باشی🖤
اما رفقای ما آن شب به خط دشمن زدند.سجاد مرادی و سید یحیی براتی که سر ستون قرار گرفتند،اولین شهدا بودند،مدتی بعد مرتضی زارع،بعد شاهسنایی و عبدالمهدی و...❤
در طی مدت کوتاهی تمام رفقای ما که باهم بودیم،همگی پر کشیدند و رفتند.
درست همانطور که قبلا دیده بودم🥰
جواد محمدی هم بعد ها به آن ها ملحق شد💖بچه های اصفهان را به ایران منتقل کردند.
من هم با دست خالی از میان مدافعان حرم به ایران برگشتم.
با حسرتی که هنوز اعماق وجودم را آزار میداد🥺
*《برای شادی روح تمامیه شهدا صلوات بفرستید❤》*
ادامه دارد...
✨
☀️☀️
🕊🕊🕊