🖇⭕️🖇⭕️🖇⭕️🖇⭕️🖇⭕️🖇⭕️🖇⭕️🖇⭕️🖇⭕️
#حدیث_روز
🔸کوتاهی عقل و بی بصیرتی:
🧠 حسن بن جهم گويد: به ابا الحسن علیه السلام [امام رضا] عرض كردم؛
❀ نزد ما دسته اى هستند كه دوستدار امامند، ولى آن تصميم راسخ را ندارند (كه بتوانند در راه عقيده خويش از جان و مال بگذرند) همين قدر است كه از محبت امام دم ميزنند.
🔹امام علیه السلام فرمود:
آنها (بواسطه كوتاهى عقل و قصور ادراكشان) از جمله كسانى كه مورد سرزنش خدا قرار گرفته اند نيستند.
همانا خداوند مي فرمايد: «عبرت گيريد اى صاحبان بصيرت» (و ايشان صاحب بصيرت نميباشند)".
📚أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، ج۱،ص۱۲
#صاحبان_بصیرت
عمارعلم دار بیدارگری مسلمین.ogg
6.04M
🌸💫بسمالله الرحمن الرحیم 💫🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔔🔔🔔🔔خواص حق حساس ترین قشر جامعه ی بشر
✅زندگی عمار و شاخصیت او برای تشخیص حق و باطل
🔔عماربصیرت آفرین جنگ صفین
ویژگی خاص عمار در کلام معصوم :هیچ وقت بین دو کار مخیر نشد مگر آنکه کار سخت تر را انتخاب کرد!
بهشت مشتاق عمار
امار بارها مستحق بهشت شده بود
😭گریه و حزن شدید مولا علی علیه السلام در شهادت عماریاسر
❤️شعرامیرالمومنین بر بالین شهادت عماریاسر :
😭الا ایها الموت الذی لست تارکی
ارحنی فقد افنیت کل خلیل!
😭اراک بصیرا بالذین احبهم
کانک تاتی نحوهم بدلیل
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم الشریف و اهلک اعدائهم اجمعین 🌸
▫️ حکمت ۳۲۹ :
*"خطا نکردن، بهتر از عذرخواهی"*
درود خداوند بر امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهالسلام فرمودند ☝
_#ما_نهج_البلاغه_میخوانیم_
_#رزق_علوی_
🌺اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
☘پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و رحلتم را به آن آیین بمیران
🚩محیا؛ زندگی کردن 🚩ممات؛ مردن
🌴همرنگی و الگو برداری از امامان در این زیارت به مناسبتهای مختلف بیام شده است
دراینجا نهایت وحدت و یکی شدن خود را با آن بزرگواران بیان میداریم و از خداوند خواستار توفیق هم سازی کامل با آنان در چگونه زیستن و چگونه مردن هستیم.
🌴مهمترین دغدغه چگونه زیستن است؟
انسان امروز متحیر است که در زندگی با کدام معیار و ملاک زندگی کند
در حقیقت نمیداند خودش ملاک و روش و نوع زندگی را انتخاب کند یا دیگران و جو حاکم بر جامعه؟
🌿بحث پیرامون این فراز بسیار گسترده است پس بر ماست که زندگی خود را در مسیر ایشان قرار داده و با عمل به اصول لایتغیر معنوی و ارزشی، شیوه ای متناسب با شرایط زمان خود انتخاب کرده و بر اساس آن زندگی کنیم
واز خداوند میخواهیم که مردنمان را نیز همانند مردن ائمه قرار دهد مردنی که به عاقبت بخیری یا شهادت در راه خدا پایان پذیردالبته چگونه مردن بستگی به چگونه زیستن دارد
🌿 شخصیتهائی مانندحر که عاقبت به خیر از دنیا رفتند وبهترین نوع مردن یعنی شهادت نصیبشان شد نیز از این قاعده مستثنی نیستند .
یعنی آنها نیز به خوی توحیدی زندگی کردند زیرا اولا وی دردرون خود نسبت به امام حسین ارادت داشت
ثانیا توبه کردن در آن لحظات کار هر کسی نبود این نوع دگرگونی نیاز به پاک بودن وپاک زندگی کردن دارد محال است کسی یک عمر با خباثت وپستی زندگی کند و عاقبت توفیق توبه پیدا کند.
#زیارت_عاشورا ٣٢🚩
▫️ حکمت ۳۳۰ :
*"با نعمت هایش او را معصیت مکن!!"*
درود خداوند بر امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهالسلام فرمودند ☝
_#ما_نهج_البلاغه_میخوانیم_
_#گنج_پدری_
🔴امام خمینی (ره)
♦️اساسا اسلام براي سازندگي آمده است . و نظر اسلام به ساختن انسان است . جهادبراي سازندگي . سازندگي انسان خودش را، مقدم بر همه جهادهاست . اين است كه رسول اكرم جهاد اكبر فرموده اند. جهادي بس بزرگ است و مشكل . و همه فضيلتهادنبال آن جهاد است .
♦️جهاد اكبر است ؛ جهادي است كه با نفس طاغوتي خودش انسان انجام مي دهد. شما جوانها از حالا بايد شروع كنيد به اين جهاد. نگذاريد كه قواي جواني از دستتان برود. هرچه قواي جواني از دست برود ريشه هاي اخلاق فاسد در انسان زيادترمي شود و مشكلتر، جهاد مشكلتر.
🍃جوان زود مي تواند در اين جهاد پيروز بشود؛ پير به اين زوديها نمي تواند.
🔸نگذاريد اصلاح حال خودتان از زمان جواني به زمان پيري بيفتد.
📚صحیفه امام خمینی(ره)، ج۸،ص۳۰۰
🔴امام خامنه ای :
♦️بعضیها هستنداگر چنانچه جریان کار بر وفق مرادشان پیش آمد، از دنبال کردن آرمانها دست میکشند؛ این خطا است «فاذا فرغت فانصب»؛ وقتی این کار را تمام کردی، تازه خودت را آماده کن، برای ادامه کار - بعضی هم بعکس؛ اگر آنچه که پیش میآید، بر طبق خواست آنها نبود، دچار یأس و انفعال و شکست میشوند؛ این هم غلط است؛ هردو غلط است. اصلاً بنبستی وجود ندارددر آرمانخواهىِ صحیح و واقعبینانه.(۱۳۹۲/۵/۶)
🌹 شهیدی که "برات کربلا" میدهد:👇
🌿این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️بسم الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمی خواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه می کردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد. ای خدا ما را کربلایی کن...
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام 👈علیرضا کریمی
🎈اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا می شود پیکر مطهرش به میهن باز می گردد!... این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا می خواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم... حسابی عقده دلم را خالی کردم. با خودم می گفتم : اینها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین(ع) بودند... ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و.... با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا به حق امام حسین(ع) ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمی شد. روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم...😇 آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت:ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!. نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم: باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم...
🌹از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری... هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و... سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیب تر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.
🌹در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم...این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود. پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود:👇
به امید دیدار در کربلا... برادر شما علیرضا_کریمی✋علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞
#کتاب_شهداواهل_بیت
#ناصرکاوه
منبع: 📚مسافر کربلا