🍃☀️🍃
☀️سلام امام زمانم☀️
ز عاشقان شنیدهام
جمعه ظهور می کنی
ز مرز انتظارها
دگر عبور می کنی
شب سیاه می رود
صبح سپید می رسد
جهان بى چراغ را
غرق به نور می کنی
کاش امروز فرج
مهدی زهرا باشد 💚
🍃☀️🍃
#سلام
#امام_زمان
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
🔴اکثراً که با هم مینشستیم، از شهدا میگفتند. مخصوصاً از لحظات شهید شدن شهدا برای من میگفتند.
🔻حتی برای زهرا که میخواست داستان تعریف کند، لحظاتی که خودش جانباز شد و لحظاتی که دوستانش شهید شدند را تعریف میکرد.
میگفتم: آقا! برای بچه کوچک از این چیزها نگو...
میگفت: نه او باید از الآن در ذهنش برود راه شهادت چیست، شهید کیست، جبهه چیست!
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
🔴وقتی حالش بد میشد خودش را در قالی لوله میکرد.
یک بالش را جلوی صورتش میگذاشت و چند قرص مسکن میخورد و داد میزد و از حال میرفت.
گاهی شروع به داد زدن میکرد. میگفتم: آقا چرا داد میزنی؟ میگفت: به خدا سرم خیلی درد میکند. اگر داد نزنم، نمیتوانم آرام بگیرم؛ مجبورم. من و دخترم مینشستیم گریه میکردیم. کاری از دستمان برنمیآمد.
من هیچوقت از عوارض جانبازی سید، خسته نشدم و همیشه با عشق مراقبش بودم. سید مجتبی با وجود جانبازیاش بیشتر مواقع روزه بود. بیشتر اوقات سحرها بلند میشدم و سحری سید را میدادم. بیشتر سال را سعی میکرد روزه بگیرد. گاهی هم من را بیدار نمیکرد و خودش چیزی میخورد و روزهاش را میگرفت...
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
لطفِ امام زمان 🌿
همیشه «یا زهرا» میگفت ...🌸
و البته عنایاتی هم نصیب ما میشد🖐🏻
مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول میشدیم؛ چون پسر بزرگ خانواده بود، همه از او انتظار داشتند، به همین خاطر به نزدیکانش هم کمک میکرد.
از طرفی هم خودمان مستأجر بودیم و من هم دانشجو بودم. آنچنان توان مالی نداشتیم.
یکبار گریهام گرفته بود. میخواستم دانشگاه بروم، اما کرایه نداشتم. مانده بودم 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود.
وقتی به اطاق دیگر رفتم، دیدم اسکناس های هزاری زیر طاقچهمان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم، این هزاری ها از کجا آمد.
گفت:
این لطف آقا امام زمان است. تا من زنده هستم به کسی نگو❗️
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
شفایِ معجزه وار بیماران🤲🏻
🔴چندین بیمار از طریق شهید شفا پیدا کردهاند. مثلاً دختر دانشجویی از تبریز خودش میگفت:
من سرطان داشتم و دکترها ناامید شده بودند و ساعت مرگم را تعیین کردند.
یکی از بچههای مازندران در خوابگاه دانشگاه تبریز بود.
عکس شهید علمدار را داشت. به من گفت: این شهیدی است که جدش خیلی معجزه دارد. اگر توسل به جدش بگیری حتماً شفا میگیری.
من آن شب و چند مدت بعد هم، پشت سر هم خواب شهید علمدار را دیدم که میگفت: من برای تو جور میکنم که با دانشجویان بیایی شلمچه. وقتی برگشتی، شفا میگیری و همین هم شد.
خیلی از این موارد پیش آمد. یکی خانم تهرانی بود که سرطان داشت و دکترها هم جوابش کرده بودند. تعریف میکرد که من تازه از تهران به ساری آمده بودم. شوهرم کارمند یکی از ادارات بود. سر قبر شهید آمدم و به جدش توسل کردم. در خواب شهید را دیدم که گفت تو سه روز دیگر شفا میگیری و همین هم شد و او هم یکی از مریدهای خاص شهید علمدار شده و الآن هم پس از چندین سال راحت زندگی میکند.
مهم ایمان و اعتقاد به ائمه اطهار است. اصل ایمان به خداوند است که باعث میشود اتفاقاتی بیفتد که خارج از تفکر انسان است...
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
گریه های زهرا و صدای نفس های سید مجتبی💔
پنج، شش سال اول بعد از شهادتش زهرا در عیدهای نوروز یکسره گریه میکرد.
برادرم باید میآمد و چند ساعت پیشش میماند و بغلش میکرد و بعد میرفت.
یک سال قبل از عید خیلی ناراحت بودم و سر مزارش رفتم و گفتم اینقدر بیانصاف نباش.
من همیشه آقا صدایش میکردم و ایشان هم همیشه به من خانم میگفت. هیچوقت اسم کوچک همدیگر را صدا نکردیم. گفتم آقا از اینکه دخترمان هر سال اینطور گریه میکند خسته شدهام، از اینکه برادرم باید اول عید بیاید پیشش خسته شدهام.
همان شب آمد به خوابم آمد و گفت: خانم اصلاً نگران نباش! امسال من اجازه گرفتم و یکسره پیش شما هستم.
من خوابم را باور نمیکردم.
چند روز بعد از عید بود که دوباره زهرا بهانه پدرش را گرفت و گفت: بابای من کو؟
من وقتی میگفتم: آقا تو کجایی، صدای نفسهایش را میشنیدم. فقط صدای نفسهایش را که مدل خاصی بود، میشنیدم.
به محض شنیدن صدای نفسهایش من و زهرا آرام میشدیم🙂. ارتباطمان با هم خیلی نزدیک بود. پیامهایش همیشه از طریق خواب به من میرسد...
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
✨یکی از دوازده سرباز آقا امام زمان در مازندران
🔻زمانی که مجتبی تازه شهید شده بود، پدر یکی از شهدا آمده بود و دنبال شهید علمدار میگشت...
گفت: «من چند وقت پیش در خواب دیدم جنازهای را دارند میبرند. گفتم: این جنازه کیه؟ یکی از تشییع کنندگان گفت:
این شهید علمدار ساری است.
یکی از دوازده سرباز آقا امام زمان(عج) بود.
دوازده تا سرباز مخلص در مازندران داشت
که یکی علمدار بود که شهید شد.
یازده تای دیگرش هنوز هستند. گفت: اتفاقاً خود امام زمان هم تشریف آوردند که با دست خودشان شهید را داخل قبر بگذارند.»
آخرین لحظه قبل از اینکه به بیهوشی کامل برود، کنارش رفتم. به من گفت: میدانم بعد از من زندگی برای تو و دخترم خیلی سخت خواهد بود؛ چون بدون وجود مرد واقعاً سخت است. ولی همیشه این یادت باشد که با خدا باش. خدا با توست و من هیچ وقت تو و دخترم را فراموش نمیکنم. سعی میکنم همیشه در هر جا باشم، پیش شما بیایم و الحمدالله ثابت هم کرده است...
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
🔻آقا آمد و پرونده مرا امضا کرد، گفت دیگر بس است توی این دنیا ماندن!
از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود. می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم.
نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد . می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد. به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم.»
غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوه شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت : خداحافظ و شهید شد …💔
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
شاکر در هر حال 👌🏼
سختی هم در زندگیمان داشتیم ولی با سختیها هم میساختیم تا از آن عبور کنیم...🚶🏻♂
اگر زن و مرد بساز باشند زندگیشان دوام و قوام پیدا میکند.
آن زمان برای من مادیات اصلاً مهم نبود و فقط اینکه طرف سید و پاسدار و با اخلاق باشد برایم مهم بود.
غذا که میپختم به من میگفت: اجرت با حضرت زهرا (سلام الله علیها)🌸
وقتی غذای خوشمزه درست میکردم بر تک تک انگشتهایم بوسه میزد. حتی آن اوایل که غذایم میسوخت یا خوب در نمیآمد باز هم از من تشکر میکرد. در هر حالتی شاکر بود...
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
🌹علّامه حسن زاده آملی :
♦️من هر وقت به ،عکس یک شهید می رسم می گویم :
السَّلامُ عَلیکَ یا وَلیُّ اللّه
♦️و هروقت به عکس چند شهید می رسم می گویم :
السّلامُ عَلیکُم یا أولیاءَ الله
🕊شادی روح بلندشان صلوات
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝
حواسم به تو و زهرا هست🖐🏻
🔻چند وقت پیش کسالت داشتم و نتوانستم سر خاک شهید بروم که خواب شهید را دیدم.
خواب دیدم در راه مشهد هستم و ایشان با چهرهای زیبا آمد و گفت: خانم نیامدی؟ دلم برایت تنگ شده است.
گفتم: تو که میدانی مریض شدم و حال نداشتم. گفت: آره! از بیماریات ناراحت شدم.
گفتم: تو که میدانی ،چرا شفای منو نمیگیری؟
گفت: اینها همه آزمایش توست و انشاءالله روسفید از این آزمایش بیرون میآیی و خوب میشوی.
گفتم: کی؟
گفت: الان نیست و برای بعداً هست.
من از کارهای خوب و بد دیگران گفتم که ایشان گفت:
همه چیز را میدانم و از همه چیز اطلاع کامل دارم.
گفت: حواسم به تو و زهرا هست و امکان ندارد یک لحظه از تو و زهرا غافل شوم...
🎙(نقل از همسر شهید)
#شهیدسیدمجتبیعلمدار🌷
🌹
╔══❖•°❤️ °•❖══╗
🌹 @modafean_14 🌹
╚══❖•°❤️ °•❖══╝