••|⛔️‼️|••
#تلنگرانه🌱
شکستم...
شکستی...
شکستند...
دلِمهدیرا
واینقصههنوزادامهدارد!
ترکگناهدلآقاروشادمیکنه...
بیاتاگناهنکنیم
بهنیتتعجیلدرظهورش
وبهرسمرفاقتگناهنکنیم:)
بیایدازامروزقرارموناینباشهکه
گناهنکنیمبهخاطردلِعزیزِفاطمه...
آقاجانمشرمندهایم💔🥀
|••🦋🌎••|#امام_زمان
|••🦋🌎••|#الهم_عجل_ولیک_الفرج
_گاهےدَرنَبودیِڪنَفر،
اِنگارجَہانبہکلےخالےست..!"💔
"یاحمیدُبحقِّمحمّدعجّللولیكالفرج...!
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ♡ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
|••🦋🌎••|#امام_زمان
|••🦋🌎••|#الهم_عجل_ولیک_الفرج
. 🕯⃟ ⃟🪶.
انتظاریعنۍ...
اینڪهببینـےدرجایگاهۍڪههستۍ،
باتوانایۍهایۍکه دارۍ...
چهڪارۍازدستتبرمیآید
تابراۍامامزمان(عج)انجام بدهـے!
انتظارتوقفنیست؛
حرڪتۍروبهجلوست...
|••🦋🌎••|#امام_زمان
|••🦋🌎••|#الهم_عجل_ولیک_الفرج
سر تا سر جان ما پر از تب نشده🫀
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظریم ماه کامل بشود🌖
دور قمری چهارده شب نشده✨
#امام_زمان
#الهم_عجل_ولیک_الفرج
#اولین_جمعه_سال
✾͜͡ 🤍•☁️•
دیدار تو را همه نشانی دادند
ای در همه جا، کجاست پس خانۀ تو؟
|••🦋🌎••|#امام_زمان
|••🦋🌎••|#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
بسمالله
*ابراهیم*
🌸محمد، کیفش را روی دوشش انداخت و با چهره درهم، کفشش را بالا کشید و درخانه مهران را به هم کوبید.
هنوز غروب نشده بود که پیش پدر و مادرش رسید. سفره افطار وسط ایوان باریک خانه پهن بود.
🌸تا رسید، مادر سبزی و شله زرد را وسط سفره گذاشته بود.
_سلام مامان.
سلام مادر میان شلوغی کاسه و بشقاب گم شد.
بین این همه آدم بیخیال آدمی که نه اهل روزست نه نماز نه حجاب نه محرم و نامحرم چطور باید زندگی کرد؟ چطور باید مومن موند؟ میگن دین قدیمی شده.. دیگه کی روزه میگیره.
مادر قاشق به دست کنار سفره ایستاده بود و از اعصاب خرد پسرش، متعجب بود.
_کی دوستات؟
_دوستام.مامان باباشون. اصلا خیلیا.
یعنی تو تنها دیندار جمعی؟ چه خوب. پس شاید یه شباهتی به جناب ابراهیم پیدا کردی.
_چی؟ ای بابا.
مادرنشست: مامان جان! حضرت ابراهیم هم یک جوونی بود که حتی پدرخوندش بت تراش بود. توزمان اونا مردم یکتاپرست نبودن. اماحضرت ابراهیم از نوجوونی همه رو به پرستیدن خدای یکتا دعوت کرده بود. مردم ماه و ستاره و خورشید و بت میپرستیدن. حضرت ابراهیم اونقدر شناخته شده بود به مخالفت با بتا و نصیحت بت پرستا، که وقتی همه مردم شهر، رفتن بیرون گردش و وقتی برگشتن دیدن بتاشون شکسته، ذهنشون فقط پیش حضرت ابراهیم رفت.
ایشونم کم نیورد و جوابی داد که همه شون به فکر فرو رفتن و تو خلوت خودشون اعتراف کردن که کارشون مسخره بازی بیش نیست. ابراهیم بتارو که شکوند و تبرو روی دوش بت بزرگ گذاشت، گفت: برید از اون بپرسید چرا بقیه بتاروشکونده؟ گفتن بتا که کاری نمیکنن. حضرت گفت:«عجب ولی به درد خدایی میخورن؟ بتایی که حتی توانایی دفاع از خودشونو ندارن؟»
خلاصه جونم برات بگه که تصمیم گرفتن آتیش بزرگی درست کنن و ابراهیمو توش بندازن و این کارم کردن. منتها ابراهیم تنها، وسط آتیشی که تبدیل به گلستان شد، راه رفت و بعدم تبدیل به پیامبر بزرگی شد که به قول قرآن، پدر همه ادیان و مسلمونهاست.
صدای اذان توی ایوان پیچیدـ
محمد هنوز داشت به جوانی به نام ابراهیم و شجاعتش، فکر میکرد.
✍محــــــــــــنــــــــ❤️ــــــــا
#ماه_رمضان
#قرآن_و_زندگی_جز17
#امام_زمان
@almohanaa
بسمالله
*ابراهیم*
🌸محمد، کیفش را روی دوشش انداخت و با چهره درهم، کفشش را بالا کشید و درخانه مهران را به هم کوبید.
هنوز غروب نشده بود که پیش پدر و مادرش رسید. سفره افطار وسط ایوان باریک خانه پهن بود.
🌸تا رسید، مادر سبزی و شله زرد را وسط سفره گذاشته بود.
_سلام مامان.
سلام مادر میان شلوغی کاسه و بشقاب گم شد.
بین این همه آدم بیخیال آدمی که نه اهل روزست نه نماز نه حجاب نه محرم و نامحرم چطور باید زندگی کرد؟ چطور باید مومن موند؟ میگن دین قدیمی شده.. دیگه کی روزه میگیره.
مادر قاشق به دست کنار سفره ایستاده بود و از اعصاب خرد پسرش، متعجب بود.
_کی دوستات؟
_دوستام.مامان باباشون. اصلا خیلیا.
یعنی تو تنها دیندار جمعی؟ چه خوب. پس شاید یه شباهتی به جناب ابراهیم پیدا کردی.
_چی؟ ای بابا.
مادرنشست: مامان جان! حضرت ابراهیم هم یک جوونی بود که حتی پدرخوندش بت تراش بود. توزمان اونا مردم یکتاپرست نبودن. اماحضرت ابراهیم از نوجوونی همه رو به پرستیدن خدای یکتا دعوت کرده بود. مردم ماه و ستاره و خورشید و بت میپرستیدن. حضرت ابراهیم اونقدر شناخته شده بود به مخالفت با بتا و نصیحت بت پرستا، که وقتی همه مردم شهر، رفتن بیرون گردش و وقتی برگشتن دیدن بتاشون شکسته، ذهنشون فقط پیش حضرت ابراهیم رفت.
ایشونم کم نیورد و جوابی داد که همه شون به فکر فرو رفتن و تو خلوت خودشون اعتراف کردن که کارشون مسخره بازی بیش نیست. ابراهیم بتارو که شکوند و تبرو روی دوش بت بزرگ گذاشت، گفت: برید از اون بپرسید چرا بقیه بتاروشکونده؟ گفتن بتا که کاری نمیکنن. حضرت گفت:«عجب ولی به درد خدایی میخورن؟ بتایی که حتی توانایی دفاع از خودشونو ندارن؟»
خلاصه جونم برات بگه که تصمیم گرفتن آتیش بزرگی درست کنن و ابراهیمو توش بندازن و این کارم کردن. منتها ابراهیم تنها، وسط آتیشی که تبدیل به گلستان شد، راه رفت و بعدم تبدیل به پیامبر بزرگی شد که به قول قرآن، پدر همه ادیان و مسلمونهاست.
صدای اذان توی ایوان پیچیدـ
محمد هنوز داشت به جوانی به نام ابراهیم و شجاعتش، فکر میکرد.
✍محــــــــــــنــــــــ❤️ــــــــا
#ماه_رمضان
#قرآن_و_زندگی_جز17
#امام_زمان
@almohanaa
◖💙✨◗
وقتیمیگویَم؛مَنلِۍغیرُک،یعنی
بُریدهامازایندنیایبیارزش..
ازایندنیایبیمهدی(:
|•💙✨•|#امام_زمان
|•💙✨•|#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
|•💛🌕•|
تا در دل مـن عشـق تـو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
|•💛🌕•|#امام_زمان
|•💛🌕•|#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ