مدافعان حرم 🇮🇷
🔹️
شهادت همین است دیگر
بہ ناگہ ، در شب قـــــدر
پنجرہ ای باز می شود بہ سمتِ بهـشت
. .
بسم رب الشهدا و الصدیقین
مدافع حرم، محمد مهدی فریدونی از #فسا در دفاع از حریم اهلبیت(ع)، اسلام حقیقی و تامین امنیت ملی کشورمان؛ در سوریه به شهادت رسید و آسمانی شد،
او هفتمین شهید مدافع حرم این شهرستان است .
.
.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم #محمدمهدی_فریدونی وارد معراج شهدا شد.
مراسم وداع چهارشنبه ۱۶خرداد همزمان با نماز ظهر در #معراج_شهدا
#دعوتید
.
.
#شهـید_مهدی_فریدونی
#شهـادت_۱۳_۳_۹۷_البوڪمال
#شهـادتت_مبارڪ_فدایی_زینب
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#آرزویم_را_شهادت_مینویسم
#رمضان_كريم
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
مدافعان حرم 🇮🇷
🔹️
"خبرفوری"
.
از شام بلا شهید آوردند.😔😔
🔹️سردار شاهرخ داییپور از فرماندهان ایرانی حاضر در سوریه در جریان مقابله با باقیمانده اشرار گروه تروریستی داعش در شهر البوکمال روز جمعه،یکم تیرماه به شهادت رسید.
وی پانزدهمین شهید مدافع حرم از استان کرمانشاه است،
این شهید بزرگوار در کارنامه خود، قهرمانی کشتی نیروهای مسلح، مربیگری موشک تاو و ضد زره و فرماندهی یگان ضد زره و ادوات قرارگاه نجف در دوران دفاع مقدس، مربیگری غواصی در سطح بینالملل و نیز مستشاری ضد زره و فرماندهی صحنه نبرد در سوریه علیه تروریستهای داعش را دارد.
.
.
#شهید_شاهرخ_دایی_پور
#شهادتت_مبارک
#البوڪمال
#اعزامی_از_کرمانشاه
#خیابان_بهشت❤
#وتقوا_الله_لعلكم_تفلحون
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@modafeaneharaam🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
🔹️
شیر زنی فاطمی از دیار افغانستان
.
زیر بغل مادر شهید #محمد_تقی_حسینی را گرفتند و آوردند بالاسر پیکر فرزندش
نمی گذاشت کسی اشک بریزد سوره والعصر می خواند:
و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر .
می گفت:
سه سال تلاش کردی بروی سوریه و آخر رفتی، راضیم از تو ما که نمی توانیم مدافع حرم زینب باشیم ولی تو ما رو نزد بی بی زینب رو سفید کردی.
.
خواست تا تابوت شهید را باز کنند؛ مدام یا علی و یا زینب می گفت با پاره کردن پارچه سبز تابوت انگار بند دلش بود که پاره می شد ولی مدام یا زینب می گفت.
.
درب تابوت را که برداشتند آرام شد و شروع کرد با فرزند عزیزش صحبت کردن.
.
گفت:
من طاقت دیدن پیکر تو را نداشتم از زینب کبری(سلاماللهعلیها) خواستم صبرم بدهد، دیدی چه صبری داد!
.
الان جلوی تو نشستم، ببین چقدر محکم هستم، ببین گریه نمی کنم، نجوای مادر با روضه مداح دیگر به گوش نمی رسید فقط نوازش صورت بود که دلها را به صحرای کربلا رهسپار می کرد.
.
روضه تمام شد ولی مادر همچنان محاسن فرزند را مرتب می کرد.
.
دستهای مادر لرزید و از حال رفت
نمی دانیم چه گذشت بین مادر و فرزند در آن عالم...
.
راوی:
خادم معراج الشهداء(تهران)
.
هدیه به روح پرفتوح شهید مدافع حرم سیّد محمد تقی حسینی.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@modafeaneharaam
#پسرى_با_ژن_فوق_برتر!!
🌷مادر بهش گفت: ابراهیم، سرما اذیتت نمی کنه؟ گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست. هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد. دلم نیامد؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت.
🌷....ظهر که برگشت، بدون کلاه بود! گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم، دعوام نمی کنی؟ گفتم: نه مادر؛ مگه چیکارش کردی؟ گفت: یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد، امروز سرما خورده بود. ديدم کلاه برای اون واجب تره.
راوى: مادر شهید ابراهیم امیرعباسی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@modafeaneharaam
#تفکر 😭😭
...اینقدر دم از #رفیق_شهید میزنیم..،
شبیهشون شدیم؟!😔
...چیزی از رفاقتشون تونستیم
نصیب خودمون بکنیم❓
...یافقط یه #عکس از مزارشون
وگذاشتن توصفحه اینستا
نصیب خودمون کردیم؟😞
یکمدوراندیشباشیـم:(
به خوبی با هدف و آرمانِ
#شهدا آشنـا بشیم...👌
...باید بدونیم چرا شهدا رو
به عنوان #رفیق میگیریم...
و وظیفه ما به عنوانِ
#رفیق_شهدا چیه؟
#شهید_دوستت_دارد❤️
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_حجت_اسدی
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهدای_مدافع_وطن
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_فاطمیون
#شهدای_زینبیون
#شهدای_حیدریون
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@Modafeaneharaam
💠استاد پناهیان:
🌷زِندگیاتونو وقفِ #امام_زمان(عج) کنین ،
وقفِ #جبهِه_ی_فرهنگی ،
وقفِ #ظهور ...
وقتی زندگیاتون این شِکلی بشه ،مجبور میشین #گناه نکنین!
وَ وقتی که #گناه_هاتون کمُ کمتر شد؛
دریچه ای از #حقایق به روتون باز میشه...!
اونوقته که میشین شبیهِ #شهدا ...
🌷اول شبیه بشین بعد #شهید بشین..
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات🌸
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥ببینید|
مداحی فارسی دو شهید مدافع حرم حزبالله✌️
«حسن یوسف زبیب» و «یاسر احمد ضاهر» دو تن از رزمندگان حزب الله لبنان بودند که نیمه شب شنبه دوم شهریور ۱۳۹۸ در حمله رژیم صهیونیستی به منطقه عقربای دمشق سوریه به شهادت رسیدند.💔🕊
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدای_مدافع_حرم
@Modafeaneharaam
💐خواستگارى حضرت مادر (س) از من...
🌷جلسه اولى كه اومدن خونمون خواستگارى بهم گفت: تنها نیومدم.... مادرم حضرت (زهرا سلام الله علیها) همرام اومدن.
🌸من از كل اون جلسه فقط همين يه جمله شو يادمه. وقتی رفتن، من فقط گريه مى كردم.
🌷مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید: مگه چی بهت گفت که اینجوری گریه مى كنى؟!
🌸گفتم: یادم نیست چی گفت! فقط یادمه که گفت: با مادرش حضرت زهـرا (س) اومده خواستگارى.
جوابم مثبتِ.
تا اینو گفتم؛ خونوادمم زدن زیر گريه....
🌷من اون شب واقعاً حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حس مى كردم....
🌷مدام ذکر بی بی رو لباش بود. مداح نبود ولی همیشه وسط هیئـت روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) مى خوند.
🌸 ارادت قلبی سیّـد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر پهلو شکسته ش با اصابت ترکش به پهلو به شهادت برسه.
🎙راوى: همسر #شهيد_سيد_اسماعيل_سیرت_نیا🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سالروز_شهادت 🕊
@Modafeaneharaam
#خوابی_که_سرنوشت_شهید_را_نشان_داد.
🌷همسرم، فضل الله رحمانی با کمپرسیاش به جبهه رفته بود. بعد از پذیرش قطعنامه خبر آوردند، مفقود شده است. خیلی نگران بودم. دو بچه کوچک و یک بچه در راه، نگرانی و سردرگمیام را چند برابر کرده بود. یک شب او به خوابم آمد. بیابان بود و همه جا پر از برف و درختان بیبرگ که سفیدی، شاخههای برهنهاش را پوشانده بود. من همان سرگردانی عالم بیداری را آنجا هم داشتم. دیدم کبوتر بزرگی به سویم میآید. کبوتری که نیمی از بیابان را فرا گرفته است و در آن شب تمام بیابان را روشن کرده است.
🌷وقتی کبوتر صورتش را به طرف من برگرداند، دیدم شوهرم، فضلالله است. او از من پرسید: «چرا نگرانی؟» گفتم: «خیلی جاها دنبالت گشتهام؛ جهاد، بنیاد و.... اما پیدات نکردم.» گفت: «من اینجا هستم.» پرسیدیم: «اینجا کجاست؟» یکباره دیدم هزاران کبوتر در آسمان پیدا شد. پرسیدم: «این کبوترها کی هستند؟» جواب داد: «اینها دوستان من هستند. اول اندازه من بودند ولی حالا کوچک شدهاند.» پرسیدم: «اینها از کجا میآیند.» جواب داد: «همان جایی که به خاطرش جنگیدهاند.»
🌷پرسیدم: «مثلاً کجا؟» جواب داد: آن را دیگر باید خودت بدانی.» پرسیدم: «یعنی تو دیگر به خانه برنمیگردی؟» گفت: «نه! فقط مواظب خودت و بچههایم باش. در ضمن بچهای که به همراه داری دختر است و اسمش هم فاطمه! تو و بچههایت هیچ مشکلی ندارید، با خدا باشید و مطمئن باشید خداوند پشتیبان شماست.» وقتی از خواب بیدار شدم، مطمئن بودم که او شهید شده است. فردای همان روز خبر آوردند که کمپرسی منهدم شده او را پیدا کردهاند، اما هیچ اثری از خود او نیست. آنان نام همسرم را به عنوان شهید مفقودالجسد ثبت کردند.
🌷با همه این احوال دلم رضا نمیداد که بیتفاوت بنشینم و زندگیام را بکنم. باز به دنبال او میگشتم. تا اینکه شبی دیگر خواب دیدم چهار پاسدار سرِ تختی را گرفتهاند و به منزل ما میآورند. کسی روی تخت خوابیده و ملحفهای رویش کشیده شده است. پرسیدم: «او کیست؟» جواب دادند: «همانی که تو به دنبالش میگردی.» ملحفه را از یک طرف کنار زدم، دیدم یک پایش قطع شده است. از طرف صورتش هم کنار زدم دیدم همسرم است. چمشانش را باز کرد و گفت: «فقط آمدهام به تو بگویم این قدر دنبال من نگرد. همان طور که تو ناراحت من هستی، من هم ناراحت تو هستم. زندگیات را بکن. من دیگر برنمیگردم.»
🌷گفتم: «آخر جنازهای، قبری…» گفت: «بعضیها اینطور پیش خدا میروند. وقتی از خواب بیدار شدی به خودت تلقین نکن که این خواب دروغ بوده است، مطمئن باش درست است. تو دیگر مرا پیدا نمیکنی، پس مواظب بچهها باش.» وقتی از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم وصیت او را همانطور که در خواب به من توصیه کرده بود، عملی کنم....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز فضل الله رحمانی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Modafeaneharaam
#کاری_که_در_شب_عروسی_کردیم!
🌷شب عروسیمان در آن گیرودار پذیرایی
از مهمانها، به من گفت: « *بیا نماز جماعت* ..» گفتم: «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن!» 😒
گفت: «چی میخوان بگن؟»
گفتم: «میخندن به ما!»
گفت: «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند.
دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود.
از همه مهمانها خواست که آماده شوند
برای نماز جماعت.😍❤️
🌷....همه هاج و واج به هم نگاه میکردند.
نماز جماعت در مجلس عروسی؟😳
عجیب بود. سابقه نداشت.
کمکم همه آماده نماز شدند.
گفتند: «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ 😢🖤
نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود
🌹خاطره ای به یاد
شهید معزز سید مسعود طاهری
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Modafeaneharaam
•
دومین سالگرد شهادت
سردار مدافع حرم شهید سید احمد قریشی🌷
فرمانده ستاد لشگر فاطمیون💫
و یادبود شهدای قریشی و شهدای غیور لشگر فاطمیون.🌱
سخنران : سردار حسین دقیقی ( مشاور عالی فرمانده کل سپاه و همرزم شهید )
زمان :
پنجشنبه ۲۹ تیرماه ساعت ۱۷:۳۰
مکان :
کرج . میدان مادر . نبش خیابان خیام شرقی . مسجد حجت ابن الحسن(عج)
.
#فاطمیون
#شهید_قریشی
#شهید_سید_احمد_قریشی
.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@Modafeaneharaam
#رزمندهای_که_با_خون_گرم_شد!!
🌷عملیات والفجر ۹ بود، اوایل فروردین ۱۳۶۵، ارتفاعات شمال غرب عراق. در حال مبارزه ای جانانه بودیم که خمپاره ای مهمانمان شد و ترکش های کوچک آهنی اش به یادگار بر بدنم نشست. از ناحیهی سر و پا زخم برداشتم. بچه ها مجبور به عقب نشینی شدند و من ماندم.
🌷سردی هوا آزارم میداد، آنهم در ارتفاعات سخت و پر سوز! حس کردم دستهایم از شدت سرما قادر به تکان خورن نیستند. از آنطرف، خونی که از پای زخمی ام بر زمین میریخت حسابی گرم بود، ترجیح دادم دست های سردم را با خون داغم گرم کنم. حرارت مطبوعی بر جانم دوید!!
🌷لحظات همچنان میگذشتند.... در حالت نیمه بیهوشی دیدم عده ای جلو میآیند و به من نزدیک میشوند. فکر کردم بچه های خودیاند، برایشان دست تکان دادم، نزدیکتر که شدند شنیدم که عربی حرف میزنند، و بدین ترتیب اسیر شدم....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
@Modafeaneharaam
#مردی_که_دیگر_برنگشت....
🌷از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد. برای عملیات، مهمات کم داشتند. رفته بود توی فکر. پیرمردی آمد و کنارش ایستاد. لباس بسیجی تنش بود. فکر میکرد او را قبلاً جایی دیده است، اما هر چه فکر میکرد یادش نمیآمد کجا.
🌷پیرمرد به او گفته بود: “تا ائمه را دارید، غم نداشته باشید. توی عملیات پیروز میشید. عملیات بعدی هم اسمش بیت المقدسه. بعد هم میری لبنان. دیگه هم برنمیگردی.”
🌷گریه میکرد و برای من تعریف میکرد. متوسلیان رفت لبنان…. راستی راستی هم دیگه برنگشت. سال ۶١ بود که رفت و…. مفقود ماند تا امروز....
🌹خاطره ای به یاد جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@Modafeaneharaam