خوشبختی الان شاملِ چند دسته از آدما میشه :
۱- اونایی که الان کربلان :)
۲- اونایی که تو راهِ کربلان :)
۳- اونایی که دارن کم کم کولهٔ سفر میبندن:)
۴-اونایی که مطمئنن اربعین راهیِ کربلان:)
۵- اونایی که دلشون کربلاس :) ❤️🩹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🏴چگونگی شهادت حضرت رقیه (س)
🌴بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کسانی را که زنده مانده بودند ، اسیر کرد. میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می شد. این دختر کوچک رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می رفت.
از داخل خرابه های شام، صدای یک کودک به گوش می رسید. تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می گرفت. گویا خواب پدرش را دیده بود. در این حال یزید، دستور داد سر امام حسین علیه السلام را به رقیه نشان بدهند. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را روی سر بریده پدرش انداخت و همان جا، از دنیا رفت.🌴
📘لهوف سید ابن طاووس
🌿خــدا با اون عظمتش میگه:
✨" أنَاجَلیٖسُ،مَنْجٰالَسَنِیٖ"✨
من همنشین کسی هستم
که با من بشینه...❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا که اومدی پیشم
بازم آغوشتو واکن
بغل کن بغضمو بازم
غریبیمو تماشا کن...🥀
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
👈 شهید صدرزاده عاشقانه به #سوریه میرفت و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتوانست مانع رفتنش شود!
👈 حتی وقتی که از وی میپرسند: شما خانم و فرزندانت را میگذاری و به سوریه میروی! سخت نیست؟
#شهید_صدرزاده پاسخ میدهد:
همسرم و بچهام و همه هفت جد و آبائم، فدای یک کاشی حرم بیبی زینب (سلام الله علیها)
#مثل_مصطفی❤️
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🤲🇮🇷
┄┄•••┄┄•••┄┄•••┄┄
╭━
رقیه سه ساله💔🖐
دیگه پدر نداره😭
نزن نامرد یتیمه...😓🖐🏼
اون که پدر نداره😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به ࢪقیہ میگم از جاموندن💔🖐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثلا این صحنہ رو ببینیم...😅💔
حسین دمادم گفتم
زیر پرچم گفتم
از تو و خوبیت به عالم و آدم گفتم
حسینِ آقام گفتم
تویی دنیام گفتم
من برات میمیرم اینو به رفیقام گفتم:)💔
.
#سیدتی_رقیه_اَغیثینی
ڪار دنیارا ببین من ساڪتم زیر ڪتڪ
نیزه دار از این حیاے من شڪایت میڪند
😭😭😭😭😭
با دستهای کوچیک خانم رقیه چه گره های کوری رو وا کردی.
گره از کار ما واکن خانم رقیه
قسمت ماهم کربلا کن خانم رقیه
التماس دعا😭
🏴در چهرهء خود هیبت زهرا دارد
🏴بر دوش ابالفضل علی جا دارد
🏴با این که سه ساله است مانند عمو
🏴در دادن حاجت ید طولا دارد
#شهادت_حضرت_رقیه_ع_تسلیت😭
⚜ ذکر صالحین ⚜
😭😭😭
یكی از روضه خوان ها میگه، شب پنجم صفر پیرهن سیاه تنم كردم برم هیئت، یه دختر پنج، شش ساله مریض حال داشتم،
گفت: بابا كجا میری؟
گفتم:دارم میرم هیئت،
گفت: مگه الان چه خبره؟
گفتم:شهادت حضرت رقیه است،
گفت: بابا رقیه كیه؟
گفتم:دختر امام حسینه،
گفت:بابا چند سالشه؟
گفتم: هم سن خودته،
گفت: بابا منم با خودت میبری؟،
گفتم: نه عزیزم تو مریضی، استراحت كن، حالت بهتر بشه،
گفت: بابا حالا كه من رو نمیبری با خودت، بهش میگی بیاد كنارم؟
با خودم گفتم: حالا من چی توضیح بدم به این بچه، گفتم: نه، نمیتونه بیاد،
گفت: چرا بابا؟
گفتم: اونم مریضه،
گفت: چرا بابا؟ چی شده؟
گفتم: بابا پاهاش درد میكنه
گفت : بابا : چرا پاهاش درد میكنه؟
گفتم:رو خارهای بیابون دویده،
گفت:بابا چرا رو خارهای بیابون دویده؟ مگه كفش پاش نبوده؟
گفتم نه كفش نداشته، كفشاشو غارت كردن، كفشاشو دزدیده بودند.
گفتم : دخترم میذاری من برم، بیچاره ام كردی تو؟
گفت:آره برو....
من خداحافظی كردم، دم در دوباره گفت:بابا، یه سئوال دیگه..... سئوالش من رو بیچاره كرد، نشستم دم در شروع كردم به گریه كردن،
گفت:بابا كفشاشو غارت كردن، چرا باباش بغلش نمیكرد !!!!! بابا من اون روز كفشم گم شده بود تو بغلم كردی بابا، چرا باباش بغلش نكرد....
السلام علیکِ یا رقیة بنت الحسین
♥هرکی دلش شکست یه صلوات برای بی بیِ سه ساله بفرسته♥
🔸داستانی عجیب از کرامت حضرت رقیه سلام الله علیها
یکی از علمای ساکن #سوریه به نام سید ابراهیم دمشقی ۳ تا دختر داشت و هرچه توسل میکرد خدا فرزند پسری بهش عنایت نمیکرد.
یک شب دختر بزرگ ایشون، حضرت رقیه (س) رو در خواب میبینه و حضرت بهش میفرمایند: «به پدرت بگو که به حاکم شام بگه که بین سنگ لحد و جسد من آب افتاده و بدن من در اذیته، بیاد و قبر رو تعمیر کنه».
دختر بزرگ صبح قضیه رو به پدرش میگه ولی سید از ترس اهلسنت به خواب دخترش اعتنا نمیکنه! شب دوم همین اتفاق برای دختر وسطی میفته و باز اعتنا نمیکنه! شب سوم دختر کوچیک همین خواب رو میبینه و باز پدر ترتیب اثر نمیده! شب چهارم حضرت رقیه به خواب خود سید میان و میفرمایند چرا حاکم شام رو خبر نمیکنی؟!
سید از خواب میپره، میره پیش حاکم شام و قضیه رو تعریف میکنه. حاکم شام دستور میده علمای شیعه و سنی همه بیان، غسل کنن و لباس تمیز بپوشن و به دست هرکس که قفل درِحرم باز شد همون شخص بره و حرم رو تعمیر کنه.
همه اومدن و کلید در قفل گذاشتن اما درِحرم جز به دست سید ابراهیم باز نشد! اومدن توی حرم همهٔ علما کلنگ رو به زمین زدن که قبر رو بشکافن ولی زمین تکونی نمیخورد تا اینکه سید کلنگ زد و زمین شکافت. همه فهمیدن این کار رو سید باید انجام بده! حرم رو قرق کردن، سید رفت و لحد رو کنار زد، دید بدن حضرت که بیش از هزار سال از دفنشون میگذره هنوز صحیح و سالمه اما قبر رو آب گرفته! سید تا نگاهش به بدن مبارک افتاد غش کرد.
زیر بغلاشو گرفتن گفتن چی شد؟ گفت ما شنیده بودیم یزید لعنة الله غساله و کفن فرستاده اما الان فهمیدم دروغ بوده چون بیبی رو با لباس مبارک دفن کردند! من بدن رو از حرم بیرون نمیبرم چون میترسم دیگه این بدن رو به نام رقیه بنت الحسین (س) نشناسن و من شرمنده اباعبدالله بشم!
سید بدن حضرت رو رو پاهای خودش گذاشت و مدام گریه میکرد تا قبر رو تعمیر کردن! وقت نماز با احترام بدن رو بالای بلندی میذاشت و نماز میخوند و باز بدن مبارک رو نگه میداشت! و با معجزه بیبی در طول این سه روز نه نیازی به غذا پیدا کرد نه آب نه استراحت نه تجدید وضو! موقع دفن دعا کرد خدا پسری بهش عنایت کنه و با عنایت بیبی در پیری به او پسری عنایت شد! حاکم شام بعد از این قضیه تولیت حرم رو به سید ابراهیم واگذار کرد.
📚منابع:
۱-اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
۲-منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
۳-مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
۴-تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄