الهى!
ناتوانم
و در راهم
و گردنههاى سخت در پيش است
و رهزنهاى بسيار در كمين
و بارِ گران بر دوش
يا هادى! «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ»
الهینامه، علامه حسنزاده آملی
الهى، خانه كجا و صاحبخانه كجا؟ طائفِ آن كجا و عارفِ اين كجا؟
آن سفر جسمانى است و اين روحانى. آن براى دولتمند است و اين براى درويش. آن اهل و عيال را وداع كند و اين ماسِوا را. آن تركِ مال كند و اين تركِ جان. سفرِ آن در ماه مخصوص است و اين را همه ماه، و آن را يكبار است و اين را همه عمر. آن سفرِ آفاق كند و اين سيرِ انفس. راهِ آن را پايان است و اين را نهايت نبود.
آن میرود كه برگردد و اين میرود که از او نام و نشانى نباشد. آن فرش پيمايد و اين عرش. آن مُحرم میشود و اين مَحرم. آن لباسِ احرام میپوشد و اين از خود عارى میشود. آن لبّيك میگويد و اين لبّيك میشنود.
آن تا به مسجد الحرام رسد و اين از مسجد اقصى بگذرد. آن استلام حجر كند و اين انشِقاقِ قمر. آن را كوه صفا است و اين را روح صفا. سعىِ آن چند مره بين صفا و مروه است و سعىِ اين يك مره در كشورِ هستى.
آن هروله میكند و اين پرواز. آن مقام ابراهيم طلب كند و اين مقام ابراهيم. آن آب زمزم نوشد و اين آب حيات. آن عرفات بيند و اين عرصات. آن را يك روز وقوف است و اين را همه روز.
آن از عرفات به مشعر كوچك كند و اين از دنيا به محشر. آن دركِ مِنا را آرزو كند و اين تركِ تمنّى را. آن بهيمه قربانى كند و اين خويشتن را. آن رمىِ جمرات كند و اين رجمِ همزات. آن حلقِ رأس كند و اين ترك سر. آن را لا فسوق و لا جدال فى الحج است و اين را فى العُمر.
آن بهشت طلبد و اين بهشت آفرين. لاجرم آن حاجى شود و اين ناجى. خنك آن حاجى كه ناجى است!
الهینامه، علامه حسنزاده آملی
الهی
آن خواهم كه هيچ نخواهم,
الهى
اگر تقسيم شود، به من بيش از اين كه دادى نمىرسد فلك الحمد,
الهینامه، علامه حسنزاده آملی
در مجموعهاى ديدم كه جناب محتشم كاشانى (رضوان اللّه عليه) دوازده بند كه در مرثيه حضرت سيد الشهداء امام حسين عليه السّلام و وقايع جانسوز كربلا گفته است، در يكى از بندها اين مصراع را گفته است: «هست از ملال گر چه برى ذاتِ ذو الجلال»، و در مصراع دومى مبهوت و متحير بوده كه هر چه بگويد شايسته مقام ذو الجلال نيست، بعد از مدّتى مصرع دومى به او الهام شد: «او در دل است و هيچ دلى نيست بیملال».
------------------
- هزار و یک کلمه، حسن حسنزاده
مدافعان ظهور
بسم الله الرّحمن الرّحیم ▪️ادامهی مبحثِ خلیفةالله 🔶 و اگر آدم جمیع آنچه رعایا میخواهند، رعایایی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
▪️ادامهی مبحَث خلیفةُالله
🔶 پس حق تعالی صورت ظاهری انسان را انشاء و ایجاد فرمود از حقایق و صُوَر عالم،
و انشاء فرمود صورت باطنی انسان را بر صورت خودش.
♦️جامی عبارت را این طور معنی کرده است: "ایجاد کرده است صورت انسانی را که آن صورت ظاهر شده است از حقایق و صُوَر عالم" و مراد از حقایق، موجودات مُتُحقّقه در عالماند.
🔶 خلاصه اینکه حق تعالی صورت ظاهری انسان را به وِزان حقایقِ عالم صوُری و ظاهری آفرید و صورت باطنی انسان را به وِزان صورت خودش.
♦️از این روی حق تعالی دربارهی انسان کامل فرمود: "کُنتُ سَمعَهُ و بَصَرَهُ" و نفرمود: "کُنتُ عَینَهُ و اُذُنَه"
🔶 زیرا سَمعْ، شنوایی است و این حقیقت که سَمعْ است باطن است و اُذُن، مَظهَر این باطن است که گوش است،
♦️و همچنین بَصَر، باطن است که بینایی است و عِین، مَظهر اوست که چشم است و جسمانی.
🔶 اذُن و عِین را همهی حیوانات دارا هستند و حق تعالی سَمع و بَصَر انسان است.
♦️پس بین این دو صورت ظاهری و باطنی فرق بگذار.
📚 حضرت علامه حسن زاده آملی (ره)/سدرةالمنتهی/ج۱/ص۱۲۹ و ۱۳۰
مدافعان ظهور
#آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود 😘 #قسمت0⃣7⃣ شبى كه #پيامبر به #معراج رفت، چشمانش به ن
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت1⃣7⃣
هیچ کس باور نمیکرد که اینان می خواهند خانه #فاطمه (س) را به آتش بکشند .
آنها این سخن را از پیامبر شنیده بودند:. هر کسی #فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده است ".
پس چرا آنها میخواستند درِ خانه #فاطمه(س) را آتش بزنند؟
امّا بار ديگر صداى دوّمى در فضاى مدينه پيچيد:
ــ اى #فاطمه ! اين حرف هاى زنانه را رها كن ، برو به #على بگو براى بيعت با خليفه بيايد .
ــ آيا از #خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم مى آورى ؟
ــ در را باز كن، اى #فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو را به آتش مى كشم .
#فاطمه(س) به يارى #على(ع) آمده بود، آنها چه بايد مى كردند؟
بعد از لحظاتى، دوّمى در حالى كه شعله آتشى را در دست داشت به سوى خانه #فاطمه(س) آمد.
او فرياد مى زد: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" .
هيچ كس باور نمى كرد ، آخر به چه جرم و گناهى مى خواستند اهلِ اين خانه را آتش بزنند ؟
چند نفر جلو آمدند و گفتند:
ــ در اين خانه #فاطمه و #حسن و #حسين هستند .
ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را آتش مى زنم .
هيچ كس جرأت نداشت مانع كارهاى دوّمى شود .
سرانجام او نزديك شد و شعله آتش را به هيزم ها گذاشت ، آتش #شعله كشيد .
درِ #خانه نيم سوخته شد . او جلو آمد و لگد محكمى به در زد .
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0