eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
-سلام‌برتافته‌ِجدابافتھ‌ عالم،حسین؏ ...(:🌱
کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل دل که شد بیت‌الحسین نقش ونگارش زینب است ... ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ @modafehh
حاج حسین یکتا... بچه ها... داغ گناه ڪردنتون رو به دل شیطان بذارید..! @modafehh
سہ شنبہ: نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد ) شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد) ═✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧═
08 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3
5.67M
🔈 📚 📣 جلسه هشتم * مراقبت در سخن گفتن و شنیدن * حق‌الناس، جلوه بروز حق‌الله * حق خدا بر بنده @modafehh
اقدام پر خیر اعضا کانال برای برنامه غذایی شهید حمید سیاهکالی مرادی 🌱از این کار ها زیاد کنید 😉 @modafehh
💞🌹✨ همراه خود دو چشم بسته آورده‌ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی‌ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل‌بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم. 🥀🚩 @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست ادب رو سینه سینه زنای ارباب با یه سلامم میرن پایین پای ارباب جان آقا سنه قربان آقا🍃 🏴 | @modafehh
: 💠هرڪس مےخواهد دنیا و آخرت داشتہ باشد و بہ هر آنچہ اراده مےڪند فایق آید مداومت نماید بہ این اعمال : 🌼نماز اول وقت 🌼مداومت بر استغفار 🌼ترڪ گناه 🌼اذڪار حوقلہ @modafehh
گلزار شهدا🌹 دعاگویتان هستیم @modafehh
خودم رو کنترل کردم و خیلی محکم گفتم ... اگر به نیروی خدماتی به شما بگه داده های دستگاه ها رو غلط محاسبه کردید ... چه واکنشی نشون می دید؟ ... می خندید، مسخره اش می کنید یا باورش می کنید؟ ... چند لحظه مکث کردم ... می تونید کل سیستم و اون داده ها رو بررسی کنید... قطعا همین کار رو می کنیم ... و اگر سر سوزنی اخلال یا مشکل پیش اومده باشه ... تمام عواقبش متوجه شماست... و شک نکنید جرم شما جاسوسی و خیانت به کشور محسوب میشه ... که مطمئنم از عواقبش مطلع هستید... توی چشمم زل زد و تک تک این جملات رو گفت ..... اونقدر محکم و سرد که حس کردم تمام وجودم یخ زده بود .... از اتاق رفت بیرون ... منم بی حس و حال، سرم رو روی میز گذاشتم... خدایا! من چه کار کردم؟ .... به من بگو که اشتباه نکردم ... کمکم کن .... خدایا کمکم کن ... نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... توی یه اتاق زندانی شده بودم که پنجره ای به بیرون نداشت ... ساعتی به دیوار نبود ... ثانیه ها به اندازه یک عمر می گذشت ... و اصلا نمی دونستم چقدر گذشته ... به زحمت، زمان تقریبی نماز رو حدس زدم ..... و ایستادم به نماز .... اللهم فک کل اسير... سه روز توی بازداشت بودم ... بدون اینکه اجازه تماس با بیرون یا حرف زدن با کسی رو داشته باشم ... مرتب افرادی برای بازجویی سراغ من می اومدن ... واقعا لحظات سختی بود... روز چهارم دوباره رئیس حفاظت شرکت برگشت .... وسایلم رو توی یه پاکت بهم تحویل داد ... -شما آزادید خانم کوتزینگه ... ولی واقعا شانس آوردید ... حتی هر اختلال قبلی ای می تونست به پای شما حساب بشه ... و اگر اون محاسبات و برنامه ها وارد سیستم می شد ممکن بود عواقب جبران ناپذیری داشته باشه ... وسایلم رو برداشتم و اومدم بیرون .... زیاد دور نشده بودم که حس کردم پاهام دیگه حرکت نمی کنه ... باورم نمی شد دوباره داشتم نور خورشید رو می دیدم ... این سه روز به اندازه سه قرن، وحشت و ترس رو تحمل کرده بودم ... تازه می فهمیدم وقتی می گفتن ...... در جهنم هر ثانیه اش به اندازه به قرن عذاب آوره... ادامه دارد ......
و یکم همون جا کنار خیابون نشستم ..... پاهام حرکت نمی کرد . نمی دونم چه مدت گذشت ... هنوز تمام بدنم می لرزید ...برگشتم خونه ... مادرم تا در رو باز کرد خودم رو پرت کردم توی بغلش .. اشک امانم نمی داد . اون هم من رو بغل کرده بود و دلداری می داد... | شب نشده بود که دوباره سر و کله همون مرد پیدا شد ... اومد داخل و روی مبل نشست ... پدرم با عصبانیت بهش نگاه می کرد ... این بار دیگه از جون دخترم چی می خواید؟... هنوز نمی تونست درست بایسته ... حتی به کمک عصا پاهاش می لرزید ... همون طور که ایستاده بود و سعی داشت محکم جلوه کنه، بلند گفت ... از خونه من برید بیرون آقا... مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد ... - آقای کوتزینگه .... چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید .... بهتره برید و ما رو تنها بگذارید ... تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ .... دختر من از آب پاک تر و زلال تره ..... هر حرفی دارید جلوی من بزنید ... خنده اش گرفت... -شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه ... و به مبل تکیه داد ... -من پرونده شما رو کامل بررسی کردم ... از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است ... شما انسان درستی هستید ... و یک نابغه اید ... محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید... بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید... کمی خودش رو جلو کشید ... این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم... ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل ... کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه ... خنده ام گرفت ... ادامه دارد . . .