eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
#چله ی زیارت‌عاشورا روز* هشتم* #السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله ♥️🌱 التماس دعا🌸🍃 @modafehh
گُمنام‌شُدݩ‌نَتیجہ‌ی‌آرامے‌سٺ در‌عِلٺ‌گُمنامے‌تاݩ‌پِیغامے‌سٺ در‌عَصر‌سُقوط‌نام‌ها‌فهمیدمـ‌ـ مَشهور‌تَریݩ‌نِشانِتاݩ‌گُمنامے‌سٺ💚 @modafehh
🍂 بالاترین سقوط افتادن از چشمان مَهدی(ع) فاطمه(س) است... .. @modafehh
+مرا با دور شدن از خودت امتحان نکن من به بهانه در کنار تو بودن نفس می کشم... @modafehh
فرمانده گردان حمید آقا تعریف میکرد که داشتم موهاش رو کوتاه میکردم که یکی از بچه ها اومد و به شوخی گفت بیا ریشاتو هم کوتاه کن حمید آقا بر خلاف همیشه سریع عکس العمل نشان میده وبا حالتی تقریبا عصبانی میگه با ریش های من شوخی نکن اینها ریشه دارن بعد اون هم رزمش وقتی میره حمید آقا به فرمانده اش میگه فکر کنم از دستم ناراحت شد صبح حمید آقا سراغ اون هم رزمش میره واز بابت ناراحت شدنش معذرت خواهی وحلالیت میطلبه روحش شاد وراهش پر رهرو انشالله @modafehh
آرامشم دوباره ربوده اسٺ یاحُسیْن دیدم دوباره نیمہ ے شب خواب ڪَربلا ♥️ @modafehh
🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃
🌷اللهم عجل الولیک الفرج و المستشهدین بین🌷 #چهله_ی_دعای_عهد @modafehh
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ سَر شد بہ شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمی شود ڪہ از این در برانیَم یابن الحسن براے تو بیدار می شوم صحبت بخیر اے همہ ے زندگانیم💚 #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 @modafehh
‍ 🕊 او رفت و من جا ماندم.. اصلا باور نمیکردم این قضیه تکرار شه... جمعه شب بود . میخواستیم بریم هیئت رفتم جلوی در منزلشون زنگ رو زدم، از خونه بیرون اومد و موتورش رو هم آورد. یه کلاه کاسکت داشت که همیشه موقع موتور روندن رو سرش میذاشت اونو رو سرش گذاشت و بندش رو بست . موتور رو روشن کرد و گفت سید بشین بریم! تا اومدم بشینم ترک موتورش،گازشو گرفت و رفت . فکر کرده بود من سوار شدم و ترکش نشستم از پشت هرچی صداش کردم صدامو نشنید و رفت . من هم میخندیدم و دنبالش راه افتادم قدم زنان و به رفتنش فقط نگاه میکردم رسید سر کوچه و داخل خیابون شد رفت داخل یه خیابون دیگه یه مسیر قابل توجهی رو طی کرد حالا باهام کار داشته، چندبار صدام زده و صدایی نشنیده و بالاخره برگشته بود و دیده بود که نیستم مسیر رفته شده رو برگشت و به هم رسیدیم... بدون اینکه چیزی به هم بگیم فقط خندیدیم . بهش میگفتم یعنی حمیدجان شما احساس نکردی کسی اصلا ترک موتورت نشسته یا نه؟ جوابش فقط خنده بود... باورم نمیشه که این موضوع دوباره تکرار شد . اون رفت و من باز جا موندم... راوی: دوست شهید 🌷شهید 🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 @modafehh