eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh @khaleghiii
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ 📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ‏... 🌱سلام بر تو ای مولایی که آینه مهربانی خدا هستی. سلام بر تو و بر روزی که زمین و زمینیان را از محبت، سیراب خواهی کرد. 📚 صحیفه رضویه، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام. 🌷 ╔══•°🌹°•══╗   @modafehh ╚══════╝
دعای روز بیست و هفتم 🌛✨ ۞بسم الله الرحمن الرحیم۞ اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الی الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین. خدایا، در این ماه، فضیلت شب قدر را روزی ام ساز و کارهایم را از سختی به آسانی برگردان و پوزش هایم را بپذیر و گناه و بار گران را از گُرده ام بریز، ای مهربان به بندگان شایسته ╔══•°🌹°•══╗   @modafehh ╚══════╝
🌸🌱 ⚡️هرگاه ڪه در نمازت عجله ڪردی و خواستی آن را زودتر به پایان برسانے ‼️ بیاد بیاور همه ے آنچه ڪه می خواهب بعد از نماز به آنها برسی و همه ے آنچه ڪه می ترسی از دست بدهی بدست همان ڪسی است ڪه در مقابلش ایستاده ای!!! ╔══•°🌹°•══╗   @modafehh ╚══════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🖤🥀° ﷽ 🛰این جنازه هایی که روی زمین افتاده اند نوجوانانی هستند که امید پدر و مادر و ملتی بودند و به جرم مدرسه رفتن شهید شدند... آمریکایی ها می خواهند در افغانستان بمانند و ماندنشان خون میخواهد؛ خونی که فقط باید از چنگال داعش بچکد! 🔹اگر حاج قاسم سلیمانی نبود، اگر مدافعین حرم نبودند، اگر جنگ با داعش در سوریه نبود، اگر حججی‌ها نبودند، اگر تفکر مقاومت و ظلم‌ستیزی نبود، خلاصه اگر میدان نبود؛ بجای دختران مظلوم افغانستان، امروز شاهد مرگ دختران ایرانی بودیم! 🔸در یک فقره حمله مسلحانه ۴۰ تا دخترشیعه افغان توسط داعش به خاک و خون کشیده شدند ولی اینجا هنوز هم هستند کسانیکه به طعنه میگویند؛ در عوضش امنیت داریم! #..._دیپلماسی_بدون_میدان_را_تحویل_بگیرید 💔 یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ 💔 🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲 🥀🖤 ╔══•°🌹°•══╗   @modafehh ╚══════╝
| بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم | وسَیعلَمُ‌الّذینَ‌ظَلَمواأَی‌مَنقَلَبٍ‌ینقَلِبونَ وآنان‌كه‌ظلم‌وستم‌كردند؛به‌زودی‌خواهند دانست‌كه‌به‌چه‌كیفرگاهی‌بازمی‌گردند . . . !! _شعرا‌آیھ‌²⁷⁷ سلام‌عرض‌ارادت‌خدمت‌شما [ بایددراروپامیبودیدوچشمانتان‌آبی ! آنوقت‌شاید رسانه‌های‌لال‌شده غربی‌و‌سلبریتی‌ها و‌فمنیست های‌غرق‌در‌فاضلاب‌غربزدگی‌برایتان‌ مرثیه‌سرایی میکردند (: !! ] -استاد‌رائفی‌پور- عملیات‌بمب‌گذاری‌در‌کابل‌و‌به‌شهادت‌ رسیدن‌³⁰‌تن‌از‌خواهران‌افغان ؛و‌مجروح‌شدن‌⁵⁰‌تن‌از‌آنها ، دردی‌سکوت‌ناپذیر‌است :) !!! ما‌برای‌همدلی‌و‌حمایت‌از‌مردم‌عزیز‌افغانستان خواستیم‌در‌وسع‌و‌توان‌خود‌حرکتی‌انجام‌دهیم ؛ برای‌ترند‌کردن‌هشتگ ! به‌یاری‌شما‌نیازمندیم ؛بترکونید‌رفقا🖐🏿. . .! مویه‌به‌سووشون‌کنم؛داغ‌تو‌را‌جنون‌کنم دیده‌ز‌اشک‌خون‌کنم،باتن‌پاره‌چون‌کنم جان‌پدر‌کجاستی . . . ؟ (:
🍃زنے‌آمده‌بود‌کہ‌پسر‌سومش‌را، راهےجبهہ‌کند. خبرنگارگفت: ناراحت‌نیستید🤔 زن‌گفت‌:خیلے ناراحتم.💔 خبرنگارگفت:شماکہ دوتا از پسر هایتان شهید شده‌اند چرا رضایت‌دادید‌سومے‌هم برود!؟ زن گفت: "ناراحتم چون پسر دیگرےندارم کہ بہ جبهہ‌بفرستم✨" خبرنگارمنقلب‌شد... آن زن،مادر۳شهید خالقےپور و آن خبرنگار👤... شهید آوینے بود.(: ╔══•°🌹°•══╗   @modafehh ╚══════╝
🌿 گفت: ازخداخواستم..✨ اینقدربہ‌من‌مشغلہ‌بده..🙃 کہ‌حتےفڪرگناه‌هم‌نکنم..!(:😌♥️ 🌱 ╔══•°🌹°•══╗   @modafehh ╚══════╝
ماه رمضان با شهید حمید سیاهکالی مرادی سݕڪ زندگۍ برگرفتہ از ڪٺاب "یادټ باشد"❤️ ⇦شماره 26⇩ 🌺حضور در هیئت🌺 شهید سیاهکالی اعتقاد ویژه ای به رزق معنوی هیئت داشتند ایشان بهترین روش برای جذب جوانان به معارف را ظرف هیئت می دانستند و بر همین اساس هیئت خیمه العباس را به همراهی دوستانشان راه اندازی کردند حتی در شب های سرد زمستان با موتور در هیئت هفتگی شرکت می کردند اصرار داشتند همسر و دوستانشان در این جلسات حضور داشته باشند •{مثل شهید باشیم شهید می شویم}• ╔══•°🌹°•══╗   @modafehh ╚══════╝
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ زهرا خانم سیبی که پوست کنده بود را جلوی حاج علی گرفت: _حالا شاید نخوان تهران زندگی کنن! رها لبخندی به شوهر داری مادرش زد و به آیه اشاره ای داد و لبخند زدند به این عاشقانه های زیر پوستی و با همان لبخند رها گفت: _باهاشون صحبت کردم، بعد از اون اتفاق میخواد از اون محیط و آدماش دور باشه! حاج علی گازی به تکه سیب در دستش زد: _شاید منظورش جابهجایی تو همون مشهده! آیه: نه، میدونه برای درمان خودش و مادرش چند وقتی باید بیاد تهران. آیه در خانه را گشود و ارمیای زینب خوابیده را در آغوش گرفته وارد شد؛ زینب را روی تخت آیه گذاشت و آرام صورتش را بوسید. درِداین کودک سختترین چیز در دنیایش بود. به خاطر این دختر همه ی دنیا را بر هم میزد. آیه کتری را روی گاز گذاشت و به آن خیره شد... چه بر سر زندگیاش دخترکش آمده بود؟ سیدمهدی! نگاهمان می آمده بود؟ چه بر سر کنی؟ گناِه من چیست که جز تو کسی را نمیخواهم؟ اصلا تقصیر توست که دنیایم زیر و رو شده است... تقصیر توست که نام دیگری جز تو در شناسنامهام نوشته شده است؛ مگر نمیدانستی که همه ی دنیایم بودی و هستی؟ مگر نمیدانستی که عاشقانه هایم با تو رویید و از روزی که رفتی همه چیز برایم خشکید و خاموش شد؟ مگر نمیدانستی من تا همیشه با تو لبخند میزنم؟ مگر نمیدانستی من تا ابد با تو دنیا را میبینم؟ سیدمهدی! حق آیه ات این بود؟ این بود آن قولهایت؟ این بود آن همه دنیایم بودنهایت؟ این بود عهد و پیمان ازدواجمان؟ آیه چرخید و نگاهش را به سیدمهدی در قاب دوخت. چرا مرا در این شرایط گذاشتی؟ چرا این مرد را وارِد دنیای من، خودت و دخترکمان کردی؟ من خسته ام از این نقش لبخند بر لب داشتن و سینه در آتش ........ ⏪ ... 📝@modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ سوختن ها؛ سید مهدی... آیه ات شکسته است. دیگر آن لبخند زیبای خدا پرواز روزگارت نیست... آیه نیست؛ دیگر آن پر ات کمر خم کرده؛ آیه ات مو سپید کرده؛ آیه ات غم در دل دارد ارمیا مقابل نگاه آیه ایستاد... اشک چشما اش را دید، سرش را به زیر انداخت. خواستم یه سفرخوب براتون باشه میخواستم دوباره رنگ زندگی به چشمای شما بیاد.؛ میخواستم مرهم بشم روی زخمتون... یادم نبود من خوِد دردم... خوِد اشکم؛ من همیشه تنها مونده ی روزگار رو چه به داشت تنهایی شدِن زن و زندگی؟ من رو چه به شریک یادگار سیدمهدی؟ آیه لب گزید: _کم آوردید؟ لبخند ارمیا تلخ بود. _حرفم کم آوردن نیست، کم بودنه. آیه با ریشه ی شالش بازی کرد _من هنوز رفتنش رو باور ندارم؛ تنهایی رو باور ندارم؛ این شرایط برام سخته. ارمیا نفس عمیقی کشید و سرش را به سمت بالا خم کرد: _برم؟ آیه سرش را بالا گرفت و به صورت خسته ی ارمیا نگاه کرد: _منظورم این نبود! ارمیا خیره ی چشمان همسرش شد. _برات چیکار کنم؟ برای زینبت چیکار کنم؟ برای این زندگی که هنوز زندگیمون نشده؟ آیه لب باز کرد چیزی بگوید که زنگ در به صدا در آمد. ارمیا سری به افسوس تکان داد و در را باز کرد. رها سراسیمه ببخشیدی گفت و وارد ..... ⏪ ... 📝@modafehh 📗 📙📗 📗📙📗