إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ...
•خدا
•سوره انشراح
پن۱:حواسم پرتِ دنیاست!
و تو دائم به یادم میآوری؛
که تنها قبلهی حواس منی... ♥️
پن: هرزهگردِ خیابانهای فرعی نباشم!
@modafehh
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
°•🌝🌷•° 💠شخصی به ایت الله بجهت گفت: یک روز نماز میخونم یک روز نمیخونم، چیکار کنم؟ آیتالله بهجت گ
#حی_علی_الصلاة 😇
•
.
چنان #نماز بخوانید کھ؛
اگر کسۍ با شما حرف زد متوجھ نشوید!
#آیت_اللّٰھ_قاضۍ'رھ'🌿
•{ذکر روز چهارشنبہ : یا حیُّ یا قَیّـوم}•
〖 @modafehh 〗
در انتخابات شرکت کنید که تکلیف الهی است. رأی شما دفاع از اسلام و قرآن است و مواظب باشید به کسانی که برای شهرت و قدرت خود را مطرح ساخته اند رأی ندهید.
#انتخابات🗳
#شهید_سید_مهدی_مشایخی
〖 @modafehh 〗
🍃🍃🍃
نگرانِ نگاه خدا به خودت باش
تا نگرانی ازنگاه دیگران
اسیرت نڪند..! :)
#استادپناهیان🌻
#منبر_مجازی
〖 @modafehh 〗
.
درست زمانی که تو مسیر گناه
گیر کردی و نمیدونی مابقی راه و
چطور باید پیش بری،
یه دور برگردون هست
که میتونی برگردی..
+ برگرد رفیق
انتهای مسیر ینفر منتظرته :)
#الله
#حواستهست
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_هشت
محبوبه خانوم: چی شده؟ نصف شبی چی میگی؟! کی دم دره؟
معصومه صدرا را هل داد و وارد حیاط شد:
_سلام مامان جون، منم؛ اومدم دنبال بچهم!
رها خود را از بین جمعیت جمع شده در حیاط جلو کشید:
_بچهت؟! اونوقت کدوم بچه؟
_من با شما حرف نزدم؛ دخالت نکنید!
صدرا کنار رها قرار گرفت:
_اتفاقا با من و همسرم صحبت کردی، خودت خبر نداری؛ اون بچه ای که اومدی دنبالش، هم پدر داره هم مادر. تو هم برو دنبال زندگی خودت،
همونجوری که یک ساعت بعد از زایمان بچهت انداختیش تو بغل ما و رفتی دنبال شوهر کردن؛ اونم چه شوهری! تو با قاتل برادرم ازدواج کردی، توقع داری بچه رو بدم بهت؟
معصومه: اون یک اتفاق بود؛ رامین تقصیری نداره، سینا دعوا رو شروع کرد.
محبوبه خانم اشک چشمانش را پاک کرد:
_حالا شد تقصیر سینا؟! با این حرفا خامش شدی و زنش شدی؟اونموقع که خودت و بابات پاتونو گذاشته بودید رو گلوی صدرا که قصاص و یکهو
تغییر عقیده دادید که خونبس باید گرفت و تا آخر عمر عذابشون داد، اونموقع سینا بی تقصیر بود؛ حالا چی میگی؟ از خونه ی من برو بیرون!
رامین به دفاع از معصومه قدم در حیاط گذاشت که صدای فریاد محبوبه خانوم پیچید:
_پا تو خونهم بذاری ازت شکایت میکنم!هیچوق ِت هیچوقت نبینم که دور و بر بچه های من و این خونه بچرخی! داغ پسرمو تو رو دلم گذاشتی؛ داغ بزرگ شدن یه بچه در آغوش مادرش رو تو رو دل میوه ی عمر من گذاشتی؛ پسرم بچهشو ندید و رفت، تو این داغ رو روی دلش گذاشتی؛
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_نه
الهی که خدا جواب این کارهات رو بده! الهی که دلت از داغ خالی نشه! الهی داغ بچهت رو ببینی!
حاج علی و زهرا خانوم مداخله کردند.
حاج علی: اینجوری نگید حاج خانوم!نفرین نکنید، شاید اونم توبه کرده باشه و پشیمون شده باشه.
زهرا خانوم: محبوبه جان نگو!
دل زهرا خانوم مادری میکرد برای این مرِد همیشه سرد و سنگی.
رامین: حرف باد هواست؛ هرچی میخوای بگو؛ اگه اینجام چون زنم دلتنگ بچهش شده!
محبوبه خانوم: این پشیمون باشه؟! اینی که هیچوقت از ما یه معذرتخواهی هم نکرد؟ این با این چشمای حق به جانب؟ از خونه ی من گم شید بیرون!
معصومه: من ازتون شکایت میکنم.
صدرا: آدرس دادگاه رو داری یا بدم بهت؟
رامین: تو دادگاه میبینمت جوجه وکیل!
معصومه که رفت، یوسف در خانه را بست. رها دست بر سرش گذاشت:
_خوب شد بچه ها خواب بودن!
آیه: میتونه مهدی رو ازتون بگیره؟!
رها ناگهان مضطرب شد:
_صدرا، بچهمو...
صدرا: هیچ کاری نمیتونه بکنه!مردک عوضی حقش بود ببرمش بالای دار!
صدرا نگاهی به زهرا خانوم کرد: شرمنده حاج خانوم. میدونم پسرتونه!
زهرا خانم: چی بگم؟رامین کاری کرده که منو رها تا عمر داریم شرمنده شماییم.
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•°🌱
حسین جانم...
عالمےراجذبڪردھڪعبہششگوشہاټ
بهترازششگوشہاټالحقۅالانصاف نیسټ...♥️
#شبتون_حسینی🌙
〖 @modafehh 〗
•°🌱
#سلام_به_ارباب✋🏻
ای بادصبا برسون به حسـین«علیهالسلام»
سـلآم برحسـین«ع»
سـلآم از راه دور
سـلآم ای کربلآ
سلآم ای نینوا
سـلآم ای خـآمسِ آل عبا
#جان_عالم_به_فدای_تو_شود♥️🌱
〖 @modafehh 〗
پنج شنبہ:
ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد)
〖 @modafehh 〗
ارتباط تصویری حضرت آقا با نمایندگان مجلس
هم اکنون. ✅🌱
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#حی_علی_الصلاة 😇 • . چنان #نماز بخوانید کھ؛ اگر کسۍ با شما حرف زد متوجھ نشوید! #آیت_اللّٰھ_قاضۍ'رھ'🌿
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#سجده_عشق :)
هرگز نمازت را ترڪ نڪن...
میلیون ها نفر زیر خاڪ...
تمام آرزویشان این است...
یڪ لحظه به دنیا بازگردند..
براے یڪ سجدھ :)
#نماز
#حی_علی_الصلاة ❤️
〖 @modafehh 〗
اللهمعجللولیکالفرج 1.mp3
23.61M
°•🌱
○° گرمه دلامون که آقامون سید الکریمِ 😭💔
#مداحی 🎼
#وفاتحضرتعبدالعظیمحسنی 🕯
#ياسيدالكريم 🥀
#حسینطاهری 🎤
〖 @modafehh 〗
🔆💠🔅💠﷽💠🔅💠🔅
✅ درمان جوش صورت و لک و تیرگی:
1. اول و آخر غذا نمک بخورد (غذا بی نمک باشد)
2.حوله و دستمال را به صورت نکشد
3. نماز شب بخوانید
4.آب وضو را خشک نکنید
5.با سرکۀ سیب ماساژ دهید
6.جهت شفاف شدن صورت، خوردن هر روز یک أنار شیرین یا یک قاشق مربّاخوری ربّ انار شیرین و یک قاشق پلو خوری زرشک
7. خوردن تخم کتان فقط بمدّت دو هفته (برای درمان جوش صورت مخصوصاً جوش غرور جوانی دختران)
8. مخلوط خیساندۀ عنّاب با زرشک خام (درمان جوش صورت)
9. خوردن گلبرگ گل محمّدی و گلاب طبیعی گل محمّدی
📚نسخه های استاد ضیایی
#طب_سنتی
〖 @modafehh 〗
#عکس_نوشته
#تلنگر⁉️
حالا فهمیدید
چرا باید جلو کرونا رو در چین گرفت ؟
همونطور که جلو داعش در سوریه و عراق گرفته شد
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
در انتخابات شرکت کنید که تکلیف الهی است. رأی شما دفاع از اسلام و قرآن است و مواظب باشید به کسانی که
•⊰🦋⊱•
خــدایا..!
میدانم ڪـه تـو مشترۍ جان
و خونِ ڪسانۍ هستے ڪه از مــاݪ و فـرزند
و لذت هـاۍ دنـــــیوۍ مےگذرند و به سـوێ تـــو مےآیند..:)
شـهیدمحمدجعفرسعیدۍ
#کلام_شهید
〖 @modafehh 〗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_سی
محبوبه خانم: شما چرا؟ما شرمنده شماییم که گول حرفای عموی بچه هارو خوردیم. رها برای ما رحمت الهی بود و هست.
حاج علی: حبس عمومیش چند سال بود؟
صدرا: چهار سال!تازه تموم شده و آزاد شده.
افتاده به جون ما دوباره.
مسیح و یوسف خداحافظی کرده و رفتند. مریم هم بهتر دید دست محمدصادقش را بگیرد و زهرای خواب رفته در آغوشش را بیشتر اذیت
نکند:
_محمدصادق داداشی!
_بله
_یهوقت از جریان امشب به بچه ها چیزی نگی؛ مواظب باش مهدی نفهمه!
_چشم آبجی، حواسم هست.
رها اشک میریخت. سردرد امان آیه را بریده بود. محبوبه خانوم را با آرامبخش به خواب بردند. زهرا خانوم دخترش را در آغوش داشت. حاج علی و صدرا درباره ی کارهایی که معصومه میتوانست انجام دهد و کارهایی که صدرا باید انجام میداد حرف میزدند؛ فقط بچه ها آرام و بیخبر از دنیا در خواب ناز بودند.
رها: صدرا... بچهمو نگیرن!
صدرا لبخندی به مادرانه های خاتونش زد:
_نگران نباش! مهدی فقط پسِرخودته؛ نمیتونه کاری انجام بده.
رها: اون مادرشه و تو عموش!
صدرا: حضانت بچه بعد از ازدواج مادر با خانواده پدریه، در صورت نبود جد پدری، عمو حضانت رو بر عهده داره. در ثانی اون با قاتل پدر بچه
ازدواج کرده، میتونم ثابت کنم بچه امنیت جانی نداره! چرا نگرانی؟ از نظر قانون حضانت و قیومیتش با منه، نگرانیت بیخوده!
زهرا خانوم بوسه ای بر سر رها زد و آرام زیر گوشش گفت:
_یه کمی به فکر بچه ی خودت باش! این همه بیتابی براش سمه، چرا با خودت و بچهت اینجوری میکنی؟!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_سی_یک
رها هق هق کرد و گفت:
_مهدی هم بچهی خودمه؛ خودم بزرگش کردم! مگه یادت نیست؟! همهش یه روزش بود که من مادرش شدم!
آیه که چشمانش را بسته بود و کلافه از سردرِد بیموقع بود، خیالش از بابت رها و مادرانه های زهرا خانوم و خواب بودن محبوبه خانوم که
راحت شد، بلند شد:
_من دیگه میرم خونه. رها جان الکی داری اعصاب خودت و شوهرتو خرد میکنی؛ بهتره بریاستراحت کنی، صبح هم نیا مرکز؛ خودم به خانوم موسوی میگم مراجعاتو لغو کنه و یه نوبت دیگه
بده.
شب بخیری گفت و به خانه برگشت؛
خانه ای که مدتها بود گرمایی نداشت... مدتها بود تنها بودن را مشق میکرد. دلش مرهم میخواست؛ کسی که شبها با او از کارهای کرده و نکرده و ای کاشهایش میگفت؛ کسی که صبح نگاهش را بدرقه ی راهش کند؛ کسی مثل سید مهدی تمام عمرش؛ کسی شاید اندکی شبیه ارمیایاین روزها. ارمیایی که خودش هم نمیدانست میشناسدش یا نه؛ ارمیای شاید خسته از لجاجت های آیه... شب بدی بود و بدتر از همه رها که همه ی وجودش در بند عشق به مهدی کوچک صدرا بود. رها مادر بودن را خوب مشق کرده بود. آیه میدانست که رها از خوِد مادر شده و کودک زاده اش هم بیشتر مادری میکند، بهتر مادری میکند. رها با همهی بد و خوب های صدرا ساخت؛ با همه ی دوستنداشتنیها ساخت. رها اول مادر شد و مادری آموخت و بعد همسر شد و عاشقی آموخت. چقدر فرق است بین رها و آیه... آیه ای که همه چیز داشت و رهایی که هیچ... حالا رهایی که همه چیز دارد و آیه ای که... نه؛ آیه هنوز هیچ نشده بود.
مادرانه هایش برای زینب ساداتش قشنگ بود، خودخواهانه نبود. به خاطر خلق شده، کمی ارمیاآزاری در خونش جولان میداد.
به خاطر دلش دِل زینب کوچکش را .....
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗