eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5956153306270140887.mp3
3.65M
بهار یعنی ؛ بِسْمِ‌ الله الرّحمنِ الرَّحیمْ . نقطه‌ی صفر تحول طبیعت، از بهار آغاز شد! 🌱 من، از کجا شروع کنم؟ 🎤 ویژه مدیریت 🌹 @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
تاکید بر خوردن ناشتایی ✍امام صادق علیه السلام فرمود: مؤمن را بایسته است که تا غذا نخورده، از خان
🌿 حضرت رسول: هرکس‌یکی‌ازفضائل‌امیرالمومنین‌ رابنویسدمادامی‌‌که‌ازآن‌نوشته‌اثری‌ باقی‌باشد،ملائک‌برای‌نویسنده‌‌آن‌ فضیلت،طلب‌‌مغفرت‌می‌کنند((: ••✾ @modafehh ✾••
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
آخروصیت نامه اش نوشته بود: وعدۂ ما بھــشت بعد روی بہشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود : وعدۂ ما "جَ
💔 بسیجی پاسدار محمد هادی امینی در حین انجام ماموریت به ضرب گلوله به شهادت رسید. به دلیل خونریزی زیاد ناشی از اصابت گلوله و آسیب دیدن ریه بسیجی پاسدار محمدهادی امینی، تلاش های پزشکان برای مداوا و احیای وی بی نتیجه ماند و سحرگاه پریروز (چهارشنبه ۱۴۰۰/۵/۱۳) به شهادت رسید. بسیجی پاسدار محمدهادی امینی از مربیان خدوم و جهادی تهران، سه شنبه در حین انجام ماموریت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سحرگاه چهارشنبه ۱۴۰۰/۵/۱۳ علی رغم همه تلاش های پزشکان برای مداوا و احیای او، در حالیکه دستش در دستان پدر بزرگوارش بود به شهادت رسید. لازم به ذکر است عموی ایشان نیز (شهید مسعود امینی) از شهدای دوران دفاع مقدس می باشد. خوش به سعادتشون😔💔 ••✾ @modafehh ✾••
🍃••🕊 ◽️آن‌ھا که از پل‌ صراط‌‌ می‌گذرند، قبلا از خیلی‌ چیز‌ها گذشته‌‌اند؛ بایـــد بگذری‌ تا بگذری‌...! 🌿 ••✾ @modafehh ✾••
🌸🍃 استادم‌گفت وابستہ‌خدابشید گفتم چجوری؟ گفت چجوری‌وابستہ‌یہ‌نفرمیشے؟ گفتم وقتےزیادباهاش‌حرف‌میزنم زیادمیرم‌ومیام تویہ‌جملہ‌گفت رفت‌وآمدتوباخدازیادکن...♥️✨ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ••✾ @modafehh ✾••
بوۍ‌پیراهن‌‌خونین‌کسے‌می‌آید...🖤 ••✾ @modafehh ✾••
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ دارد. خدا نکند ابری و بارانی باشد که به جنگ ابرها میرود. زمین و زمان را به هم دوختن که چیزی نیست!برایت عرش را به فرش می آورم! صدرا زیر گوش مهدی گفت: حواست به این مامانت هست؟ بغضشو ببین!واسه خاطر غم تو اینجوری شده ها! مهدی به سمت رها رفت و خود را در آغوش مادرانه اش، رها کرد. دلت که غم داشته باشد، آراِم جانت آغوش مادریست که برایت جان میدهد. همان آغوشی که تو را پروراند، همان که مرهم زخم های کودکی ات بود. مهم نیست چند سالت باشد، مادر که زخم های جان و تنت را ببوسد، تمام ( بوف) ها خوب میشود. شاید اکسیر حیات باشد بوسه های مادر... میان گریه های رها، زینب سادات از اتاق خارج شد: مامان من نمازمو خوندم!کاری هست انجام بدم؟ نگاهش که به مهدی و رها افتاد، ابرویی بالا انداخت و گفت: حسودیم شد! و دوید و خود را به آغوش آیه انداخت. محسن هم پشت سرش دوید و به آغوش صدرا رفت. خنده ها و اشک ها... غم و شادی همسایه هستند دیگر.... ********** آیه گفت: فردا بر میگردیم. ارمیا: خوبه. دلم براتون تنگ شده. وقتی نیستین، همه چیز سخت میشه انگار، حتی تحمل این ویلچر. حال دخترم چطوره؟ آیه: با مشکلی که برای مهدی پیش اومد، دیگه یادش رفته برای خودش غصه بخوره!گاهی غصه های بزرگ، باعث میشن بفهمیم چقدر مشکلات کوچک و بی اهمیت هستند. ارمیا: مثلا وقتی منو میبینی، فکر میکنی کمر دردت بی اهمیته و همینطور به من رسیدگی میکنی و نمیذاری بفهمم کمرت درد میکنه! آیه انکار کرد: کی گفته کمرم درد میکنه؟ ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ ارمیا: جانان! دروغ داشتیم؟ آیه: نگفتن با دروغ گفتن فرق داره! ارمیا: چرا بهم نگفتی؟ آیه: آخه مهم نبود! ارمیا: چیزی مهم تر از تو و سلامتیت هست؟ آیه: آره! تو و بودنت تو خونه ارمیا: یادته؟ اون اولا، اون روزایی که هر کاری میکردی نباشم؟ یادته چقدر راضی بودی از رفتنم؟ آیه: اون وقتا فرق داشت. من فرق داشتم، تو فرق داشتی. اون وقتا، زندگی طرح و رنگ دیگه داشت. اون موقع برای بودن یاد و خاطره مهدی تو قلب و خونه ام تو رو میروندم، الان بخاطر داشتنت تو خونه، همون کارو میکنم! ارمیا خندید: یعنی منو میرونی؟ آیه: نخیرم!هر چی مانع بودنت باشد رو میرونم. صدای زینب سادات آمد: لیلی مجنون چی میگید سه ساعت؟ بعد به آیه نزدیک شد و گوشی را از دستش کشید: بابا جونم! فقط دلت برای لیلی تنگ شده؟ ارمیا جواب داد: نه عزیزم! دلم برای شیرینمم تنگ شده!خسرو رو پیدا نکردی هنوز از دستت راحت بشیم؟ زینب سادات الکی لب ور چید که آیه خندید. زینب اعتراض کرد: خسرو نمیخوام! فرهاد بهتره! این بار ارمیا خندید و آیه ابرویی بالا انداخت. ارمیا: چرا؟ زینب سادات : فرهاد عاشق تره! ارمیا: مهم اینه که شیرین کدومو بخواد. یادت نره که شیرین خودش رو کنار جنازه خسرو کشت ⏪ ... 📝@modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 دلـم...💔 عاقبٺ به خیری می‌خواهد؛ زیر سایه‌ی پَرچم! میـانِ روضـه... با ذکر نامٺ؛ حسیــن‌جــان!♥️ ✨🌙 ••✾ @modafehh ✾••
به نام کسے که شنوای خوبِ حرف های دلشکسته هاست ....🧡🌚 🌼(یا مَن یَسْمَعُ اَنیسَ الواهِنین)🌼
•°🌱 🌼🌿 • جوابِ سلام، واجب است! پس بیایید... هر روز صبح... به او سلام ڪنیم! السَّلاَمُ‌عَلَى وَارِثِ‌الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتِمِ‌الْأَوْصِيَاءِ ••✾ @modafehh ✾••