#سلام_امام_زمانم
📖 السَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ الظَّلاَمِ وَ بَدْرِ التَّمَامِ...
🌱سلام بر مولایی که با طلوع شمس وجودش، مجالی برای ظلم و ظلمت باقی نخواهد ماند.
سلام بر او و بر لحظهای که با دیدن روی ماهش، زمین و زمان غرق سرور خواهد شد.✨
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس
#اللهمعجللولیکالفرج
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
دوشنبہ: ناهار :سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا(درود خدا بر ان ها باد)
شـام :زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام سـجاد(درود خـدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
عاشقان وقت #نماز است🌿 اذان می گویند 📣 نماز اول وقت🕊🕊🕊 ذکر روز جمعه↯ اللّٰهـم صَلِّ علیٰ مُحَمَّد و
•🌪•
¦›⇜ #تباهیات•
#نماز شوثانیہهاۍآخرمیخونہ😐
آنقدرتندمیخونہکہنصفکلماتهم
دُرُستادانمیکنہ🐚
بعدانتظاردارهرحمت الهی
مثلسیلسرازیربشہتوزندگیش🌱💛
#اینوبدونتانمازتدرستنشہ
هیچےتوزندگیتدرستنمیشہ🙂
-والسلام !🌻
_رفیق پاشو نماز اول وقت🧡
¦›⇜ #نماز_اول_وقت•
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
~idâ|â¢@mola113â¢|â°_۲۰۲۱_۰۸_۳۰_۱۲_۵۹_۵۷_۹۰۷.mp3
9.15M
°•🌱
🔊شور_آقاحَرفامُوازچشمامبخُونمَنُو
ببَرکَربَلاآقا..؛😭💔•~
↓
#تورفیقمنیمگهنه
#مداحی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#رهبرانہ بہجواناݩعزیزتوصیہمیکنم، کهباقرآنانسبگیرید،باقرآن مجالستکنید... هربارےکهشماباقر
[💍💕]
#ازدواج مانع فعالیت در راهخدا نیست!
جوانانی که مشغول کاری در راه خدا هستند، باگرفتن همسر، با ازدواج، نباید کارشان را متوقف کنند . . .
#مقاممعظمرهبری🌱
#رهبرانه
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#تلنگر 🌿
#ارتباط_با_نامحرم
مجردهـاحواستونبهاعمالتونباشه🤞🏿
حواسمون باشـہ تو زمان مجردے داریم چیڪار میڪنیم ...
👈🏿از هر دستے بدے از همون دست میگیرے ...
اگـہ بـہ نامحرم نگاـہ ❌ڪردے ؛
اگـہ با نامحرم چت ڪردے ؛
اگـہ بهش لبخند زدے ؛ پس بپذیر ڪـہ همسر
آیندت هم این ڪارارو انجام بده!!!
زمان #مجردے امتحان بزرگے براے انسانـہ ...
شاید خدا میخواد ببینـہ چیڪار میڪنے ڪـہ بـہ نسبت تلاش و عملت روزیت و مقدر ڪنـہ!!
حواست باشه🤞🏿 . . . .
✔️شاید یـہ لبخند ⛔️
✔️شاید یـہ نگاه حرام 🙄
✔️شاید یـہ چت ؛ یـہ دایرڪت ؛
ازدواجت رو بـہ تاخیر بندازہ ...
شاید لیاقت داشتن همسر خوبے ڪـہ خدا برات مقدر ڪردہ بودہ رو با همین اشتباهات از دست بدے ...
یادت باشـہ همیشہ🌱✨
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
°•شھـــــادٺ
هنــࢪ مـــرداݧ خـُــــداسـت🌿•°
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•°🌱
شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشڪ؟
من به این چارهی بیچاره دچارم هر شب
#حسینجان❤️
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•°🌱
ذڪرِخـیرتـوبہهـرجاشـدویادتڪردیم
دسـتبرسینہبہتوعرضِارادتڪردیم
پادشاهـےِجهـانحاجتِمـانیسـتحـسین
مـابہغلامـےدرِخانہاتعادتڪردیـم :))
#اݪسلامعلیڪیااباعبدالله..🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
سه شنبه:
ناهار: امام محمد باقر (درود خدا بر او باد)
شام: امام صادق (درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
•|🌸~•{#حدیث} . . امام رضـا(علیہ السلام) هـرڪس اندوه مؤمنے را بزداید، خداوند در روز قیامت، غم از دلش
#حدیث 🍁🥀
امامعلےعلیهالسݪام :
همانا دنيا نهايت ديد كوردل است که آن سوى دنيا را نمینگرد، امّا انسان آگاه، نگاهش از دنيا عبور كرده از پس آن سراے جاويدان آخرت را میبيند.
پس انسان آگاه به دنيا دل نمیبندد و انسان كور دل تمام توجّه اش دنياست. بينا از دنيا زاد و توشه برگيرد و نابينا براے دنيا توشه فراهم میكند✨
قسمتی از خطبه 133 نهج البلاغه
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
🍃🌸 #شهیدانہ🕊 روایت همسر شهید: شرط حسين اين بود ڪه براے دفاع از حرم بےبے جان مانع او نباشم..✖️ ا
•♥🔗•
#شهیدانه
حاجقاسم یہ جاییمیگن:
حتےاگہیہدرصد،احتمال بدیڪہ:
یہنفریہروزےبرگردھ وتوبہڪنہ
حقنداریراجبشقضاوتڪنے!
#حاج_قاسم
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
[#حرف_قشنگ 💙🌊]
آࢪامش یعنۍ؛
در میان صدها مشڪل
عین خیاڷت هم نباشـد
ݪبخنـد بزنۍ... زندگۍ کنی...
چون میدانے خدایی داری
که هـوایټ را دارد...ツ
#خدا
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
|🌿🌸|
#رسم_خوبان ッ
🔹وقتی کسی مبلغی قرض میخواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض میگرفت و به او میداد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد.
🔸بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک میکرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد، وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_اول
زینب سادات ایستاد. چادرش را سفت گرفت. چشمانش سرخ بود و صورتش خیس، اما صدایش محکم ماند: از دادگاه تقاضای اشد
مجازات را دارم.
ایلیا دستش را گرفت. صدرا ایستاد و رو به قاضی کرد: جناب قاضی!
همانطور که موکلم عرض کردند، ایشان و برادرشان به عنوان اولیای دم، تقاضای اشد مجازات را دارند.
دادگاه تمام شد. رها، زینب سادات را در آغوش داشت. ایلیا دستان زینب سادات را رها نکرد و همراهشان رفت. همه آمده بودند. صدرا و رها،
سایه و سیدمحمد، محسن و مهدی، حتی محمدصادق! اما نبوِد ارمیا،نبوِد آیه، زیادی خار چشم همه بود.
زینب سادات گفت: می شود برویم پیش حاج بابا؟ دلم برایش تنگ شده.
سیدمحمد او را در آغوش کشید. هنوز ایلیا سفت دستانش را گرفته بود و رها نمیکرد. حتی وقتی محسن و مهدی کنارش قرار گرفتند و سیدمحمد
سخت زینب را در آغوش داشت.
زینب سادات دست برادرش را فشرد. میدانست که او بیشتر از همه احساس غریبی میکند.
زینب به یاد آوردآن شب بود که همه چیز فهمید. سومین روز از تدفین پدر مادرشان گذشته بود که با صدای گریه ایلیا به سمت اتاقش رفت. روی تختش نشست و ایلیا به آغوش خواهرش رفت.
زینب: چی شده داداشی؟
ایلیا: حاالا من چکار کنم؟ من هیچ کسی را جز تو ندارم.
زینب: چی داری میگی؟ چرا هیچ کس رو نداری؟ پس من چی هستم؟
ایلیا: شنیدم که عمو گفت میخواد تو رو ببره پیش خودش. گفت برادر زادش رو خودش نگه میداره. گفت مواظب یادگار برادرش هست! تو رو ببرن من چکار کنم؟ حالا که حاج بابا هم بیمارستاِن و معلوم نیست زنده بمونه، من چکار کنم؟ مثل بابا ارمیا منو میبرن پرورشگاه!
زینب او را محکم در آغوش گرفت: تو منو داری! من هیچ وقت بدون تو جایی نمیرم. عمو محمد هم گفت برادرزاده هاش! چرا فکر میکنی تو رو
نمیخواد؟ تو برای عمومحمد از منم عزیز تری! تو عزیز ترین منی! من بدون تو جایی نمیرم. تا همیشه خواهر برادریم و مواظب هم! باشه؟
ایلیا هق هق میکرد: منو رها نکن زینب. منو تنها نذار! من میترسم.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_دوم
زینب کنارش نشست و آنقدر موهایش را نوازش کرد تا برادرش به خواب رفت. حرف های برادرش دلش را به درد آورد. به راستی اگر حاج علی هم
رخت سفر میبست، چه میکردند؟
آن شب در اتاق ایلیا ماند و هر وقت ایلیا با گریه بیدار میشد، او را نوازش میکرد و مادرانه آرامش میکرد.
سیدمحمد گفت: خسته ای، اول بریم خونه استراحت کن بعدا میریم بیمارستان.
زینب سادات از آغوش عمو بیرون آمد و گفت: خسته نیستم ، بعد به ایلیا نگاه کرد و گفت: تو خسته ای؟
ایلیا سرش را به طرفین تکان داد و زیر لب گفت: نه!
حاج علی را از پشت شیشه های سی سی یو نگاه کردند. گریه کردند.
زهرا خانم که خیلی پیر و شکسته شده بود، روی صندلی نشسته و قرآن میخواند. چهار ماه تمام پشت شیشه های بیمارستان بودند. چهار ماه
انتظار. چهار ماه بود که آیه و ارمیا را به دست خاک سپرده بودند. چهار ماه بی پدری، چهار ماه بی مادری، چهار ماه انتظار برای نگاه حاج علی که همان شبی که دخترش چشم از جهان فرو بست، قلبش را گرفت و پشت این شیشه ها خوابید.
محمدصادق به زینب سادات نزدیک شد. زینب
سادات نگاهش را از حاج علی نگرفت. همانجا پشت شیشه ماند و ایلیا را نزدیک خود نگاه داشت.
محمدصادق گفت: حالش خوب میشه.
زینب سادات سکوت کرد. دلیل این رفت و آمد های وقت و بی وقت محمدصادق را میدانست اما برایش اهمیتی نداشت. محمدصادق جوابش را گرفته بود.
دوباره گفت: میدونم وقت خوبی نیست اما باید قبل رفتن بگم تا بتونی فکراتو بکنی. من هنوز دوستت دارم و پای خواستگاری قبلی هستم. با
این شرایطی که الان تو و ایلیا دارید، بهتره اینبار عاقلانه تر عمل کنی.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱
میلم به کربلاست
میلم به موکباست
میلم قدم زدن
با زائراست..♥️
اللهم ارزقنا زیارته الاربعین
شبتون حسینی 🌙✨
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•°🌱
#سلام_امام_زمانم
سلامبرتو
ایمولاییڪہدستگیردرماندگانی.
بشتاباۍپناهعالم
ڪہزمینوزماندرماندهشده!
السَّلامُعَلَیکَاَیُّهَاالعَلَمُالمَنصوبُ
...وَالغَوثُوَالرَّحمَةُالواسِعَةُو
-سلامبرتواۍپرچمبرافراشته
سلامبرتوایفريادرس
وایرحمتگسترده..♥️
#اݪسلامعلیڪیابقیةاللھ..🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
چهارشنبه:
ناهار: امام کاظم (درود خدا بر او باد )
شام: امام رضا (درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
•🌪• ¦›⇜ #تباهیات• #نماز شوثانیہهاۍآخرمیخونہ😐 آنقدرتندمیخونہکہنصفکلماتهم دُرُستادانمیکنہ🐚 بعد
#نماز_اول_وقت 💛🌾
حضرت امیرالمومنین علی (علیهالسلام):
هنگامی که کسی به #نماز برمی خیزد، شیطان میآید و به نظر حسادت به او نگاه میکند؛ زیرا میبیند که رحمت خدا او را فرا گرفته است.
📚|خصال،ج۲، ص۶۳۲
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
دختر که باشی
ارزوت شهادت باشه
مادر کهشوے
حججی میپرورانی:)
#دخترانه
#شهادت♥
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
↯|🌻⚡️#شهیدانه
سهماه پیکر مطهرش بر روی زمینی از جنسِ نمک، که معروف به کارخانه نمک بود ماند
و تنش کبود شدهبود..
وقتی دفترچهای که همیشه همراهش بود را پیداکردند،
معلوم شد با دستخط خودش روی اولین صفحه نوشته بود
خدایا..!
دوست دارم آنقدر بدنم روی زمین بماند
تا مرا پاک گردانی..(:
🌷"شهید علیخوشلهجه"🌷
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
" مگر میشود من اینکار را بکنم؟"
این جمله را هروقت گفتی، منتظر باش!
همان کار را بزودی خواهی کرد
#رسمدنیا
#قضاوتممنوع🚫
@modafehh
#نجوا_با_شهید🍃
میشود آیا ڪمے سطحے
تر نگاهمان ڪنید...!؟
عمق نگاهتان مے کُشَد
ما را از #خجالت...💔🖐🏻
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی