#نجوا_با_شهید🍃
میشود آیا ڪمے سطحے
تر نگاهمان ڪنید...!؟
عمق نگاهتان مے کُشَد
ما را از #خجالت...💔🖐🏻
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#انگیزشی🌸🌱
انسان نمیتواند به سینهخیز رفتن قانع باشد
اگر در درونش
میل شدیدی به پرواز کردن داشته باشد...!
•|هلن کلر|•
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•°🌱
#سلام_ارباب_خوبم♥️
ازدل بردملال،سلام علے الحسین
دیباچہ ے ڪمال،سلام علے الحسین
دسٺ ادب بہ سینہ پس ازهرنماز صبح
گویم بہ شوروحال:سلام علے الحسین
❣اَلسلام علی الحسین
❣وعلی علی بن الحسین
❣وعلی اولاد الـحسین
❣وعلی اصحاب الحسین
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#آیه_گرافی 🦋🌊 ۞﴿فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خ
#آیه_گرافی ✨🦋
___________
۞{إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى
یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ...}۞
و خداوند سرنوشت هیچ کسی راتغییر نمى دهد مگر آنکه آنان آنچه را که در خودشان است را تغییر دهند🍃
--------------------
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
"🎧🖇"
روزهـامیگذردوهمچنـان؛
مـرداینمیـدانتوهستۍبراۍمـا..ジ!
•🖤• #حاج_قاسم
#پروفایل
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
°•💚👒•°
#تلنگر⚠️
اگـه میبینے
رفیقٺ داره ;
به راه ڪج میره😔
باید راهنـماش بشے؛
به عنـوان رفیقش مسئولے
وگرنه روز محشـر پاٺ گـیره..!💔
اگه سڪوت ڪنے
و کمکش نڪنے..😐
همیـن آدم ڪھ داره
خطا میـره
روزحسـابرسے میاد💢
جلوٺـو میگیره🤭
میگه :
ٺوڪھ میدونسٺے من دارم
اشٺباه میڪنم
چــرا بهـم گوشزد نڪردے؟!
چرا دسٺمـو نگرفٺے!!؟🙁💔
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
روزی که قرار بود تو یکی از مناطق سوریه ما منطقه رو به گروه بعدی که حمید آقا اینا بودن تحویل بدیم شهید مرادی و شهید شیری که هردو از دوستان صمیمیه این حقیر بودن رو دیدم و مثل عادت همیشگی همدیگرو بغل کردیم و احوال پرسی و ...❤️
ایشون مثل همیشه خندان و با روحیه بودن من عادت داشتم باحمید آقا زیاد شوخی میکردم و زیاد تیکه مینداختم به ایشون . 😄
اون روز به حمید آقا گفتم : بالاخره قسمت شد اومدیا ؛
حمید آقا یه نگاه عمیقی به من کرد انگار که داشت به دلم نگاه میکرد و میخندید....🍃🍀🌸
دیگه چیزی نگفت و رفت بعدن که ایشون شهید شدن اون نگاه ایشون اومد تو ذهنم وباخودم گفتم :
👈که این نگاه عمیق این شهید بزرگوار یعنی فلانی چقد تو و امثال تو با ما بهشتیا فاصله دارید... 👉
شادی روح شهیدان بزرگوار حمید مرادی وذکریا شیری صلوات..
گوینده خاطره : آقا محسن از همرزمان
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_سوم
زینب سادات با خود فکر کرد، خوب است میدانی الان وقت گفتن این حرف ها نیست و میزنی! و شرایط او چقدر فرق کرده که محمدصادق فکر
میکند جایی برای یکه تازی دارد؟
جواب محمدصادق را ایلیا داد. مردانه داد. برادرانه داد: یک بار جوابتو داده. بهتره زیاد دور و بر ما نباشی، هیچ خوشم نمیاد.
محمدصادق اخم کرد: خواستگاری مناسب تر از من برای خواهرت نمیاد بچه! خواهرت خوب میدونه نبود پدر و مادر، و برادر کوچیکی که سربار زندگیت باشه، خواستگارهای خوب رو میپرونه! منم که اصرار دارم چون به خواهرت علاقه دارم.
این بار سیدمحمد جوابش را داد: پس وجود تو باعث شد خواهرت خودش رو یک عمر بدبخت کنه و اخلاق مزخرف مسیح رو تحمل کنه؟
الانم هیچ فرقی با اون نداری! هنوز من نمردم که مجبور بشه تن به خفت بده.
رها ادامه داد: تا من زنده ام، مثل آیه پای بچه هاش ایستادم! با این حرف ها به جایی نمیرسی. اگه واقعا زینب سادات رو دوست داشتی، یک
کمی بهش احترام میذاشتی. نه اینکه با سرکوفت زدن و به رخ کشیدن شرایطش، سعی کنی خودت رو قالب کنی!
محمدصادق گفت: تا کی اینجوری از اینها حمایت میکنید؟ یک سال؟ دو سال؟ به هر حال شما هم میرید پی زندگی خودتون.
صدای زهرا خانم که روی صندلی نشسته و هنوز چشمش به قرآنش بود، نگاه همه را به خود جذب کرد: تا وقتی من هستم، هم خونه دارن و هم خانواده. تا وقتی رهای من خاله این بچه ها باشه و سیدمحمد عموشون باشه، هیچ وقت از سایه حمایت بیرون نمیان که عین الشخور منتظر
بمونی.
محمدصادق با عصبانیت بیمارستان را ترک کرد.
رها گفت: به حرف هاش توجه نکن. ما پشتتون هستیم....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_چهارم
اما زینب سادات فکر میکرد. خیلی فکر میکرد!خانه بی روح بود. بی نور بود. خانه ای که عاشقش بود، دیگر صفای همیشه اش را نداشت.
چون مادر نداشت، پدر نداشت، باباعلی با صدای تالوت قرآن نداشت، مامان زهرا با عطر حلوای شب جمعه ها را نداشت. حالا کنار عکس بابامهدی اش، ارمیای همیشه پدر بوده برایش هم جا گرفته بود، آیه ی بهترین مادر هم جا گرفته بود. دلش میلرزید که نکند باباعلی هم عکسی بر قاب
دیوار اتاق شود. این خانه دیگر روح ندارد. لبخند گرم پدر ندارد، نگاه مضطرب مادر ندارد. خودش بود و ایلیای افسرده. خودش بود و تنهایی
های این خانه.
بعد از بیمارستان بود که تنها شدند. هر کسی به دنبال زندگی خود رفت.
قرار زندگی همین است. همه چیز روال خود را پیدا میکند. حتی زینب سادات که روی مبل مقابل عکس های خانواده اش نشسته بود. حتی ایلیا که روی تخت پدرش خوابیده بود.
زینب سادات مشغول آماده کردن غذا شد. از وقت نهار گذشته بود و تا وقت شام زمان زیادی مانده بود. یاد مادرش افتاد. برایش گفته بود که اولین غذایی که سه نفره خورده بودند قیمه بود. دلش قیمه خواست اما دست و دلش به پختن نمیرفت. دلش قیمه های مادرش را میخواست.
همانهایی که هر وقت مقابل ارمیا می گذاشت نگاه ارمیا پر از عشق میشد. بابا گفته بود که آن غذای سه نفره بهترین غذای عمرش بود.
غذایی که برای اولین بار طعم زندگی میداد. طعم خانواده و عشق می داد. دلش بابایش را میخواست. مادرش را میخواست. دلش عشق و
صفای آن روزها را میخواست. روی زمین کف آشپزخانه نشست و صدای گریه اش بلند شد. ایلیا هراسان خود را به او رساند و در آغوشش گرفت.
ماه ها بود که با صدای گریه های ناگهانی خواهرش، خود را به او میرساند در آغوشش میگرفت. گاهی زینب سادات خواهرانه خرج غم
هایش می کرد و گاهی ایلیا برادری می کرد برای دردهایش.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•°🌱
شایستهی زیارت ششگوشه نیستم
اینروزها به حال خودم گریه میکنم..
#اللهم_فارحم_قلبی..💔
شبتون حسینی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•°🌱
سلام آقا
دوباره جمعه و
ما همچنان از دوریت در ماتم و سوز گدازیم
ولی با نام تو
در کل عالم سرفرازیم
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
جـمـعـــــہ:
ناهار: امام حسن عسکری(درود خدا بر او باد)
شام: حضرت ولیعصر (درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#حدیث 🍁🥀 امامعلےعلیهالسݪام : همانا دنيا نهايت ديد كوردل است که آن سوى دنيا را نمینگرد، امّا انسان
#حدیث🌹🌿
امام سجاد (علیه السلام) می فرماید:
حق بزرگتر خداوند این است که او را بپرستى و چیزى را با او شریک نسازى، که اگر خالصانه چنین کنى، خداوند کار دنیا و آخرتت را کفایت مى کند و آنچه را دوست دارى برایت نگه مى دارد.
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
در صبر تو روح استقامت دیدند🖤
آثار بزرگی و کرامت دیدند
از منبر عشق چون که بالا رفتی
در قامت خطبه ات قیامت دیدند🥀
#شهادت_امام_سجاد علیهالسلام 🕊💔
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
💬پیامتمامشہدا🌱:
لطفادرمیان نگاههاۍمختلفۍڪہ
بہخودجلبمۍڪنید
مراقبچشمانگریان
امامزمانعج و شہدا باشید💔..
چہخانمهستیدوچہآقا
پاروۍهواۍنفستان بگذاریدتنہابراۍ
رضاۍخدا ڪارڪنیدنہبراۍجلبتوجہو
معروفیتیاهرچیزدیگرۍڪہبشہازشنامبرد🥀.
دقتڪنیدرفتارهاوڪردارهاۍشمازیر
ذرهبینامامزمانعجوشہداقراردارد.
انشاءاللهخطاواشتباهۍازشماسرنزندڪہ
شرمندهۍامامزمانعجوشہداشوید😓..
|💔| #آقا_شرمنده_ایم
#مهدویت
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
مداحی آنلاین - میگن یه روز تو راه شام - محمود کریمی.mp3
3.19M
🔳 #شهادت_امام_سجاد(علیهالسلام)
🌴میگن یه روز تو راه شام
🌴به زخم تو نمک زدند
🎤 #محمود_کریمی
⏯ #زمینه #نوستالژی
#مداحی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
°•|همیشہیادتانرامنبههنگـامنظربـٰازی
زرخســارعلےجویموایناستاوجطنازی
همیشہبالبتآراممیخندموباچشمـٰانتومسټم
قسمخوردمبهجانتوڪهپاۍرهبـرمهستم
همیشہخاربودممنبهچشمدشمـنناپاك
خداروشڪردرراهتبهخۅنافتادهامبرخاڪ|•°
شاعر: #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_پنجم
زینب سادات : دلم برایشون تنگ شده. دلم غذاهای مامان رو میخواد. دلم حرف زدن با بابا رو میخواد. دلم اون روز ها را میخواهد.
ایلیا: منم دلم تنگه. اما فقط تو رو دارم. فقط تو!
زینب سادات : حاال باید چکار کنیم؟ وقتی مامان نیست، بابا نیست؟ چطور باید زندگی کنیم؟
ایلیا: نمیدونم. فقط نذار از هم جدامون کنن!
زینب سادات از آغوش ایلیا بیرون آمد. اشک صورتش را با پشت دست پاک کرد: چی میگی. ما همیشه با هم میمونیم. هیچ وقت از هم جدا
نمیشیم. من خودم باید برات زن بگیرم.
لبخند زد اما ایلیا اخم کرد و جوابش را داد: اما من تو رو شوهر نمیدم.
هیچ مردی اونقدر خوب نیست که تو رو بهش بدم! بخصوص محمدصادق! تو بیمارستان دلم میخواست بزنمش.
زینب سادات دست ایلیا را گرفت: کار خوبی کردی که نزدیش.
ایلیا: حالا نهار چی بخوریم؟ من گشنمه!
زینب سادات روی موهای برادرش را با عشق بوسید: لباستو عوض کن میریم بیرون. اولین غذاخوری که دیدیم میریم داخل!
صورت ایلیا درهم رفت: اون که میشه فلافلی سر کوچه!
زینب سادات بی صدا خندید: با ماشین میریم وسط شهر، بعد هر غذا خوری که دیدیم میریم داخل.
ایلیا مشکوک گفت: میخوای بری ارگ؟
زینب سادات شانه ای بالا انداخت: خب غذاهاش خوبه. جای قشنگی هم هست.
ایلیا: بریم رنگین کمان؟ دلم میخواد ماشین سواری کنم!
زینب سادات با عشق برادرش را نگاه کرد: حتما بعدش هم بری پنتبال؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_ششم
ایلیا حق به جانب گفت: هیجانات نوجوان ها باید تخلیه بشه! تخلیه هیجانی به سلامت روان کمک میکنه وگرنه روانی میشم ها! تازه یادت نره که بابا بهترین تیرانداز بود! منم به بابام رفتم!
زینب سادات : پس بزن بریم شوماخر دوران! بعد هم میریم نجات سرباز رایان! البته احتمالا الان سرویس نهار ندارن و باید از همین سر کوچه
فلافل بخریم!
پشت و پناه بودن را که بلد باشی، زندگی را برای کسانی که دوستشان داری، شاد میکنی حتی میان حجم عظیم غم هااحسان بار و بندیلش را در
خانه گذاشت و نفس عمیقی کشید. میدانست تمیزی این خانه مدیون مادرانه های رها است. رهایی که هرگز او را رها نکرد. رهایی که مادرانه
دوستش داشت. رهایی که برای مادری کردن آفریده شد. برای آرامش قدم در خانه میگذارد.
روی مبل نشست و نفس عمیق کشید. دلش برای خانه تنگ شده بود.
اینجا! خانه رها و صدرا، چند سالی بود که خانه او شده و احسان طعم شیرین خانواده داشتن را حس کرده بود. این شش ماه دوری برایش سخت بود. شش ماه خود سازی کرده بود. شش ماه در پی خدای ارمیا بود. شش ماه از درس و بیمارستان و خانه و خانواده زده بود تا خدا را
پیدا کند. شش ماه رفت و حالا با دلتنگی ٱمده بود. حالا که به خانه رسید، کسی در خانه نبود. شاید در سفر باشند. شش ماه تلفن همراهش
را خاموش کرده و بی خبر از همه جا بود.
چشمانش را بست و همانجا به خواب رفت.
صدای کوبش در او را از خواب پراند. میدانست که مهدی و محسن هستند. مثل همیشه به سراغش ٱمده بودند برادران کوچکش. همانجا که
نشسته بود باقی ماند و گفت: در بازه! بیابد داخل!
از دیدنشان خوشحال بود. چهره آن دو نیز خوشحالی را نشان میداد اما چیزی در چشمان مهدی بود که دلش را به شور انداخت.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
[🌚🌙]
دعا میکنم برای تو
برای خودم برای همه
کسی چه میداند
شاید خدا
دسته جمعی نگاهمان کند
پروردگارا بهترینها را
برایمان مقدر کن
✨ شبتون منور به نور خدا✨
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
.°🌱
حنجرمازماجرایعشقمیخواندحسین
غیرنامتودلمذکرینمیداندحسین!
تانفسدارمدراینمیخانههوهومیکشم؛
پرچمترویزمینهرگزنمیماندحسین!
#صلیاللهعلیکیااباعبدلله🖤✋
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی