#حسین_جان❤
تب را عـلاج آب بُوَد وین عـجـب که من
میسوزم از تبی که علاجش به خاک توست...
#صلیاللهعلیکیااباعبدلله
🆔 @modafehh 🍃
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
پیام مدیریت 📢📢📢 سلام و عرض خسته نباشید دارم خدمت همه اعضای بزرگوار .🌹🌸💐🌷 هفته پیش طرح زیارت عاشو
ختم 🌸حدیث کسا🌸 رو شروع میکنیم
با رمز :
یا زهرا سلام الله علیها🌹
یا زهرا سلام الله علیها🌹
یا زهرا سلام الله علیها🌹
یازهرا(س):
سہ شنبہ: نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد )
شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد)
═✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧═
.
.
اگر غصہاے دارید، در دلتـان نگہ دارید:
شادے مؤمـن در چہره اوسٺ..
اگر با چهرهتآن مےتوانید بہ جـامعہ
شادے بدهید. این ڪار را بڪُنیـد..🍃🖐🏻
.
.
♥️] #حضرتآقـا
نماز اول وقت به نیت:
❤️امام حسین علیه السلام❤️
🦋 @modafehh 🦋
اما...
برادر میدانی؟!
حُبِّ حسین
در دلی بیدار میشود که از خود و آنچه دوست دارد
در راه خدا گذشته باشد...
آقا سید مرتضی آوینی🌸🍃
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیستوشش
👈این داستان⇦《 پیشنهاد عالی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎توی راه دانشگاه، گوشیم📱 زنگ زد ...
- سلام داداش ... ظهر چه کارهای؟ ... امروز یه وقت بذار حتما ببینمت ...
🔹علی حدود ۴ سالی از من بزرگتر بود ... بعد از سربازی اومده بود دانشگاه ... هم رشته نبودیم ... اما رفیق ارزشمند و با جربزهای بود که لطف الهی ما رو سر هم راه قرار داد ... هم آشنایی و رفاقتش ... هم پیشنهاد خوبی که بهم داد ... تدریس خصوصی درسهای دبیرستان ... عالی بود ...👌
🔸از همون لحظهای که این پیشنهاد رو بهم دادن ... یاد تو افتادم ... اصلا قیافهات از جلوی چشمم نمیرفت ... هستی یا نه؟ ... البته بگم تا جا بیوفتی طول میکشه ... ولی جا که بیوفتی پولش خوبه ...💶
🍃منم از خدا خواسته قبول کردم ... با هم رفتیم پیش آشنای علی و قرارداد نوشتیم ... شیمی ...🌡
🔻هر چند بعدها ریاضی هم بهش اضافه شد ... اما من سابقه تدریس شیمی رو داشتم ... اول، دوم و سوم دبیرستان ...
💠هر چند رقابت با اساتید کهنه کار و با سابقه توی تدریس خصوصی، کار سختی بود ... اما تازه اونجا بود که به حکمت خدا پی بردم ...🍃✨
🔹گاهی یک اتفاق میتونه هزاران حکمت در دل خودش داشته باشه ... شاید بعد از گذر سالها، یکی از اونها رو ببینی و بفهمی ... یا شاید هرگز متوجه لطفی که خدا چند سال پیش بهت کرده نشی ... اتفاقی که توی زندگیت افتاده بود... و خدا اون رو برای چند سال بعدت آماده کرده ...✨
🔸درست مثل چنین زمانی ... زمانی که داشتم متن قرارداد رو میخوندم و امضا میکردم ... چهره معلم شیمی از جلوی چشمم نمیرفت ...🤓
💢توی راه برگشت ... رفتم از خیابون سعدی ... کتابهای درسی و تست شیمی رو گرفتم ... هر چند هنوز خیلیهاش یادم بود ... اما لازم بود بیشتر تمرین کنم ...
▫️شب بود که برگشتم ... سعید هنوز برنگشته بود ... مامان با دیدن کتابها دنبالم اومد توی اتاق ...
مهران ... چرا کتاب دبیرستان خریدی❓ ...
🔘ماجرای اون روز که براش تعریف کردم ... چهرهاش رفت توی هم ... چیزی نگفت اما تمام حرفهایی که توی دلش میگذشت رو میشد توی پیشونیش خوند ...😔
🔹مامان گلم ... فدای تو بشم ... ناراحت نباش ... از درس و دانشگاه نمیزنم ... همه چیز رو هماهنگ کردم ... تازه دایی محمد و دایی ابراهیم ... و بقیه هم گوشه کنار ... دارن خرج ما رو میدن ... پول وکیل رو هم که دایی داده ... تا ابد که نمیشه دستمون جلوی بقیه بلند باشه ... هر چی باشه من مرد این خونهام ... خودم دنبال کار بودم ... ولی خدا لطف کرد یه کار بهتر گذاشت جلوم ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیستوهفت
👈این داستان⇦《 کجایی سعید؟ 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎چهرهاش هنوز گرفته بود ...
ولی بازم خوشم نمیاد بری خونههای مردم ...
🔹منظور ناگفتهاش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم ...😊
فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان مؤسسه ... به خودشونم گفتم ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دستمون یه کم بستهتره ... اما از ما حرکت ... از خدا برکت ... توکل بر خدا ...🍃✨
🔸دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم میبره ...😔
💠اما غیر از اینها ... فکر سعید نمیگذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثرا نبود ... و سعید توی سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا ۹ و ۱۰ شب ... یا حتی دیرتر ... برنمیگشت خونه ... علیالخصوص اوقاتی که مامان نبود ...
🔻داشتم کتابهای شیمی رو ورق میزدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش چه کار میکردم؟ ... اونم با رابطهای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود ...⁉️
▫️ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوستهاش بیرون چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم ...
🔹بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم ...
خون خونم رو میخورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدمهای جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث میشد بیشتر از من دور بشه و بره سمت اونها ... اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی ...🤔
🔸رفته بودیم خونه یکی از بچهها ... بچهها لپ تاپ آورده بودن ... شبکه کردیم نشستیم پای بازی ...💻
🔻ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری ...
هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ...
🍃همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی که از شنیدن شون اعصابم بهم میریخت ...
🚬سیگار از دستم در رفت افتاد روی فرششون ... نسوخت ولی جاش موند ... بد، گندش در اومد ...
جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید❓ ...
💢اصلا به روی خودم نمیآوردم که چی داره میگه ... اما اون شب اصلا برای من شب آرامی نبود ... مدام از این پهلو به اون پهلو میشدم ... تمام مدت، حرفهای سعید توی سرم میپیچید ... و هنوز میترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بیخبر باشم ... علیالخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ...😔
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
•﷽•
#شیخ_جعفر_ناصری:
اين جمله را از مرحوم قاضی
نقل كرده اند كه فرمودند:
اگر شنيدی كسی از جهت معنوی
و اخلاقي و حتی علمی رشدی كرده
اما اهل نماز شب نبود، باور نكن!
•
•نماز شب به نیت آقا امام محمد باقر علیه السلام
•
🆔 @modafehh 🕊
═✧❁❣ بِسمِ اللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَحیمْ ❣❁✧═
💖 #یاقمربنی_هاشم💖
شــاهــان جهانند غلامــان اباالفضـــل
افواج ملکــ خــادم و دربان اباالفضـل
لبهای حسین و حسـن و حیـدر کـــرار
بوسہ زده بر دیده و دستان اباالفضــل
❣ #السلام_علے_العباس❣
❣❣ @modafehh ❣❣
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
#خواص_انگشتر_عقیق
✍پیامبر اکرم (ص) ؛
انگشتر عقیق در دست کنید
همانا تا انگشتر عقیق در دست
دارید حزن و اندوه بر دل شما
وارد نمیشود
📚 عیون اخبار الرضا ۴۷/۲
🍏 @modafehh 🌿
🌷آیت الله ناصــــــــــرۍ:
هرڪس با غیر خدا #مـعامله بڪند
به جان امام زمان ضرر ڪرده است.
اگر مسجـد میسازی برای خدا بساز
لله باشد مزد خود را هم از او بگیر
مــــردم هرچه می خـواهند بگویند
بگویند تو ڪار را #برای خدا بڪن
لله بڪن افشا ڪردن آن باخداست
امتـــحان ڪن.
ان شاءالله نماز اول وقت به نیت :
🌺باقرالعلوم امام محمد باقر علیه السلام🌺
برای رضای خدا 🌹
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیستونه
👈این داستان⇦《 به من بگو 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎نمیدونستم کاری که میکنم درسته یا نه ... یا اگه درسته تا چه حد درسته ... اما این تنها فکری بود که به ذهنم میرسید ...
🖥⌨سیستم رو خریدم و با سعید رفتیم دنبال ارتقای کارت گرافیک و ...
تقریبا کل پولی رو که از ۲ تا شاگرد اولم ... موسسه پیش پیش بهم داده بود ... رفت ... ولی ارزشش رو داشت ... اصلا فکر نمیکردم اینقدر خوشحال بشه ... حتی اگر هیچ فایده دیگهای نداشت ... این یه قدم بود ... و اهداف بزرگ ... گاه با قدمهای ساده و کوچک به نتیجه میرسه ...🍃✨
رفیقهاش رو میآورد ... منم تا جایی که میشد چیزی میخریدم ... غذا رو هم مهمون خودم ... یا از بیرون چیزی میگرفتم ... یا یه چیز ساده دور همی درست میکردم ...🍜🍝
🔸سعی میکردم تا جایی که بشه ... مال و پول اونها از گلوی سعید پایین نره ... چیزی به روی خودم نمیآوردم ... ولی از درون داغون بودم ...😔
🔹نماز مغرب تموم شده بود ... که سعید با عجله اومد توی اتاق مامان ...
مهران ... کامران بدجور زرد کرده ...
🔻سرم رو آوردم بالا ...
واسه چی؟ ...
هیچی ... اون روز برگشت گفت ... باغ، پارتی مختلط داشتن و ... بساطِ ... الان که دید داشتی وضو میگرفتی... بد رقم بریده ...😳
💢دوباره سرم رو انداختم پایین ... چشم روی تسبیح و مهرم ... و سعی میکردم آرامشم رو حفظ کنم ...
💠خیلیها قپی خیلی چیزها رو میان ... فکر میکنن خالی بندیها به ژست و کلاس مردونهشون اضافه میکنه ... ولی بیشترش الکیه ... چون مد شده این چیزها باکلاس باشه میگن ... ولی طبل تو خیالین ... حتی ممکنه یه کاری رو خودشون نکنن ... ولی بقیه رو تحریک کنن که انجام بدن... خیلی چیزها رو باید نشنیده گرفت ...
▫️سعید از در رفت بیرون ... من با چشمهای پر اشک😭، سجده... نمیدونستم کاری که میکنم درسته یا نه ... توی دلم آتشی به پا بود ... که تمام وجودم رو آتش🔥 میزد ...
🍃خدایا ... به دادم برس ... احدی رو ندارم که دستم رو بگیره ... کمکم کن ... بهم بگو کارم درسته ... بگو دارم جاده رو درست میرم ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیستوهشت
👈این داستان⇦《 دربست، مردونه 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎تمام ذهنم درگیر بود ... وسط کلاس درس ... بین بچهها ... وسط فعالیتهای فرهنگی ...
🔸الهام ... سعید ... مادر ... و آینده زندگیای که من ... مردش شده بودم ...
مامان دوباره رفته بود تهران ... ما و خانواده خاله ... شام خونه دایی محسن دعوت بودیم ... سعید پیش پسرهای خاله بود... از فرصت استفاده کردم و دایی رو کشیدم کنار ... رفتیم تو اتاق ...
دایی شنیدم میخوای کامپیوترت رو بفروشی ... چند❓...
🔹با حالت خاصی ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
چند یعنی چی؟ ... میخوای همین طوری برش دار ...
قربانت دایی ... اگه حساب میکنی برمیدارم ... نمیکنی که هیچ ...
🔻نگاهش جدی تر شد ...
- خوب اگه میخوای لپ تاپ رو بردار ... دو تاش رو میخواستم بفروشم ... یه مدل بالاتر واسه نقشه کشی بگیرم... ولی خوبیش اینه که جایی هم لازم داشته باشی میتونی با خودت ببری ... پولش هم بیتعارف، مهم نیست ...
🍃شخصی نمیخوام ... کلا میخواستم یکی توی خونه داشته باشیم ...
ایده لپ تاپ دایی خوب بود ... اما نه از یه جهت ... سعید خیلی راحت میتونست برش داره ... و با دوستهاش برن بیرون ... ولی کامپیوتر میتونست یه نقطه اتصال بین من و سعید ... و سعید و خونه بشه ...
💢صداش کردم توی اتاق ...
- سعید میخوام کامپیوتر دایی رو ازش بخرم ... یه نگاه بکن ببین چی داره؟ ... چی کم داره؟ ... میشه شبکهاش کنی یا نه؟ ... کلا میخوایش یا نه؟ ...
گل از گلش شکفت ...
🌸جدی؟ ...
چرا که نه ... مخصوصا وقتی مامان نیست ... رفیقهات رو بیار ... خونه در بست مردونه ...😊
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
#نماز_شب
وقتی جوان برای نماز شب بلند میشود ؛ اما خوابش می آید و سرش به این طرف و آن طرف میرود و انه اش پایین می افتد ؛ پروردگار در های آسمان را باز میکند و خطاب به ملائکه میفرماید: " انظرو الی عبدی .. نگاه کنید به بنده ی من "
خداوند علی اعلی افتخار میکند که ببینید این بنده ی من کاری را که بر او واجب نکرده ام چگونه به جا می آورد .
پروردگار میفرماید من سه چیز به او مرحمت میکنم :
۱. اینکه گناهانش را می آمرزم
۲. اینکه موفق به توبه اش میکنم
۳. اینکه رزق وسیعی نصیبش میکنم
#آیتاللهحقشناس
نماز شب به نیت🍃 امام صادق علیه السلام🍃
ما رو هم #دعا کنید
....... @modafehh .....