eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 به زمین خوردی وآهت دل مارا سوزاند جگرت سوخت واین قلب رضارا سوزاند پشت این حجره دربسته چه گفتی تو مگر که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند 🏴شهادت_امام جوادعلیه السلام @modafehh
با عرض سلام و تسلیت شهادت ابن الرضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام خدمت امام زمان عج و یکایک شهدا و شیعیان مظلوم عالم، هم اکنون زیارت امام رضا علیه السلام به نیابت یکایک شهدا و شیعیان مظلوم عالم. التماس دعا. از اعضاء💐 @modafehh
سہ شنبہ: نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد ) شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد) ═✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸معرفی کتاب🌸🌸 📗 کتاب خاطرات سفیر 🔺 کتابی که رهبر انقلاب توصیه کردند خانم ها بخوانند. 🔺چالش هایی که یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه با آن مواجه شده است... 🔺 کتابی جذاب و دلنشین 💯 گزیده ای از کتاب👇 پایم که رسید به فرانسه، با اولین رفتارها و سوال هایی که درباره حجابم می شد و به خصوص درباره ی وضعیت و شرایط ایران متوجه شدم آنجا کسی من را نمی بیند. آن که آن ها می دیدند و با او سر صحبت را باز می کردند یک مسلمان ایرانی بود، نه نیلوفر شادمهری. آن ها چیز زیادی از ایران نمی دانستند. اگر بخواهم دقیق تر بگویم، شناختی که از ایران داشتند فاصله زیادی حتی با واقعیت داشت؛ چه رسد به حقیقت. و من شدم ایران!... افرادی که به کتابفروشی دسترسی ندارند میتونن از این ایدی تهیه بکنند . @Milad_m25 حضرت آقا خیلی به کتاب خوندن اشاره کردند . . . سعی کنید حتما کتاب مطالعه کنید . @modafehh
برای مأموریت به سامرا رفته بود و در زیرزمین حرم عسکریین مستقر بودند. یکی از همین شب ها وارد صحن امام حسن می شود تا با من تماس بگیرد.📞 داعش خمپاره ای به سمت گنبد امام حسن عسکری شلیک کرده بود که به هدف نخورده و رد شده بود. اما در شلیک خمپاره دوم، ترکش به شهید علمداری اصابت میکنه که منجر به شهادت ایشون میشه.😞 همان شب آخر که میان سر و صدای حرم با عجله قطع کرد و گفت فردا تماس میگیرم، در صحن امام حسن عسکری، فدای مولایش شد.🕊 ﺭاﻭﻱ همسر ﺣﺮﻡ ﺷﺠﺎﻋﺖ علمداری🌹 @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 بسم رب الزهرا سلام علیکم _ان شاء الله از امشب می خواهیم یا جدیت تمام وبایاری وکمک خد
عرض سلام و ادب 🌷 دوستانی که نتونستن به این چله برسند اگر از فردا (چهارشنبه ) شروع کنند .چله شون روز عاشورا تموم خواهد شد .و این زمان خوب و مناسبی هست .💐 اگه توی طول این چله مشکلاتی براتون پیش اومد .به این افراد مراجعه کنید .👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 چگونه گناه نکنیم "جلسه چهارم" 👤•.استاد رائفی پور•. ✔️ پیشنهاد بویژه 👌👌 @modafehh
🌷🌷 راه برآورده شدن حاجات به واسطه مولا امام جواد (علیه السلام)👆🏻 @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• [نمیدونم وقتے که‌ میمیرم سرمو رو زانوت میگیری ... ‌حسین جانم..] شبتون حسینی @modafehh
دیری‌ست که از روےِ دل آرای تو دوریم.. محتاجِ بیان نیست که مشتاق حضوریم.. «بسم رب کربلا . . .❤️»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدم که در عرش شور و شوق برپاست برپاگر این بزم شرف ذات خداست گفتم به خرد چه اتفاق افتاده گفتا که عروسی علی و زهراست 🎊سالروز پاکترین زلالترین شادترین و مقدس ترین پیوند هستی امام علی (ع) و حضرت زهرا(س) مبارکباد🌸 @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 . 🌸 سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها مبارک باد 🌷 @modafehh
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد) شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد) ═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
موسسه شهید حمید سیاهکالی مرادی🌸🍃 @modafehh
.: ای بانو... ای مدافع چادر حضرت زهرا... این بار کـه خواستی؛ چادرت را سر کنی؛ در دلت بگو: ـ مدافعم از چادرت یازهرا؛ ـ قُربَة اِلی الله ♥️🌱 「°.🌼 @modafehh
anjavi - komeil.mp3
859.6K
‍ ‍ 😃 _ 🎤 جبهه و مداحی 🎼 وقتی شهید جلیل گندمکار شروع کرد به خوندن یه فراز از دعای کمیل " وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ" ....😃 @modafehh
•• يعنی‌واقعاً‌اعتقادداشته‌باشیم ڪھ هیچ‌مؤثّرۍدرعالم‌وجود،‌غیراز نیست...! ﴿لامُؤثّرَفی‌الوجودِاِلّااللّه﴾ - نماز اول وقت فراموش نشه @modafehh
موسسه مردم نهاد شهید حمید سیاهکالی مرادی⚘ @modafehh
* 🍀﷽🍀 •┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 سارا صندلی آورد و کنار دوست مشترکشان گذاشت و گفت: –سوگندجان تو میای اینجا بشینی و من برم جای تو؟ و به صندلی خالی اشاره کرد. آن دختر که حالا فهمیدم اسمش سوگنداست. گفت: –حالا چه فرقی داره بشین دیگه. –بیا دیگه، جون من. سوگند یه ای بابایی گفت و بلند شدو جایش را به ساراداد. سارا تا نشست سرش را کرد زیر گوش راحیل وخیلی آروم شروع به حرف زدن کرد. گاهی خودش بلند بلند می خندید، ولی راحیل آرام می خندیدوخودش را کنترل می کردو هی به سارا با اشاره می گفت که آروم تر. خیلی دلم می خواست بدانم چه میگویند ولی خیلی آرام حرف می زدند، بخصوص راحیل، صدایش از ته چاه درمی آمد. باامدن استاد همه حواسشان پیشش رفت. او تمام مدت حواسش به استاد بودومن حواسم به او. برام سوال شد، اوکه اینقدرحواسش هست سر کلاس، پس جزوه واسه چی می خواست؟ بعد از کلاس، بلند شدم که بیرون بروم. اوهم بلند شد تابا دوست هایش برود. ایستادم تا اول آنهابروند، همین که خواست از جلویم رد بشود، پایین چادرش به پایه ی صندلی جلویی من، گیرکرد. چند بار آرام کشید که آزادش کنه ولی نشد، فوری گفتم: –صبرکنید یه وقت پاره می شه سریع خم شدم ببینم کجا گیر کرده، دیدم یک میخ از پایه بیرون زده وچادرش به نوک میخ گیر کرده، چادرش را آزاد کردم و گفتم: –به میخ صندلی گیر کرده بود. سرم را بالا آوردم که عکس العملش را ببینم، از خجالت سرخ شده بود. بادست پاچگی گفت: –ممنونم،لطف کردید، و خیلی زود رفت. کنارمحوطه ی سر سبز دانشگاه با بچه ها قدم می زدیم که دیدم سارا و راحیل و سوگند به طرف محوطه می آیند،با سر به بهارکه کمی آن طرف ترایستاده بود اشاره کردم و گفتم: –ازشون بپرس ببین میان بریم کافی شاپ. سعید نگاهی متعجبش رابه من دوخت و گفت: –آرش اون دوتا گروه خونیشون به ما نمیخوره ها، و اشاره کرد به راحیل و سوگند. اهمیتی به حرفش ندادم. نزدیک که شدندبهار پرسید: –بچه ها میایین بریم کافی شاپ؟ سارا برگشت و با راحیل و سوگند پچ و پچی کرد و از هم جدا شدند سارا پیش ماآمد و گفت: –من میام. نمیدانم چرا ولی خیلی دلم می خواست راحیل هم بیایدولی او رفت. به سارا گفتم: –چرا نیومدند؟ –چه میدونم رفتن دیگه. سعید گفت: –سارا این دوستهات اصلا اجتماعی نیستن ها. سارا اخمی کردو گفت: –لابد الان می آمدند با تو چاق سلامتی می کردند خیلی اجتماعی بودند، نه؟ ــ نه، ولی کلا خودشون روخیلی می گیرن بابا. ــ اصلا اینطور نیست.اتفاقا خیلی مهربون و، شوخ طبع و اجتماعین، فقط یه خط قرمزایی واسه خودشون دارند دیگه. حرفای سارا من رو تو فکر برد، به این فکر می کردم که این خط قرمزاچقد آزار دهنده است، او حتی به همکلاسی های پسرش سلامم نمی کند، سلام چیه حتی نگاه هم نمی کند، چطوری می تواند؟ ✍ ... ➯@modafehh •┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•