غذای نذری.jpg
15.8M
فایل باکیفیت مخصوص چاپ برنامه غذایی:🔰
#شهید_حمید_سیاهکالی_مردای♥️
سایزA4
مادر میگفت:
غروب جمعه دعا مستجاب است!
دعای مستجاب میڪنم
برای ظہـــور فرزندش ...
" یا فاطر بحق فاطمة الساعہ
عجل لولیڪ الفرج "
@modafehh
شهید حاج قاسم سلیمانی:
خدایا ! به آن تپش قلبها قسمت میدهیم ...
خدایا ! به آن ردپاهاقسمت میدهیم...
خدایا ! به آن نمازها که در کنار این نهرها خوانده شد ...
خدایا! به آن جوانهای عاشقی که تو این سنگرها و کنار این نخلها شهید شدند ...
خدایا! به آن جنازههای توی اروند که برنگشتند ...
خدایا ! به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب اونها قسم ات میدهیم ...
خدایا !عاقبت مارا ختم به شهادت کن.
خدایا! به این آبی که این بچهها در دلش حرکت کردند قسم ات میدهیم ...
جز شهادت برای ما مخواه
@modafehh
(السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه ) ...🌸
«سلام ما بر تو ای تلاوت کننده کتاب خدا و مفسّر آن»
فرازی از زیارت آل یاسین 🌱
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#داستان_تمام_زندگی_من #قسمت_پانزدهم باورم نمی شد ... تازه تمام اون کارها، حرف ها و رفتارهاش برام م
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_هفدهم
قبلا روابط مشکوکش رو حس کرده بودم ولی هر بار خودم رو سرزنش می کردم که چرا به شوهرم بدگمانم ...... اما حالا دیگه رسما جلوی من با اونها حرف می زد ... می گفت و می خندید و صدای قهقهه اون دخترها از پای تلفن شنیده می شد ...
اون شب سر شام، بعد از مدت ها برگشت بهم گفت...
یه چیزی رو می دونی آنیتا ... تو از همه اونها برام عزیزتری... واقعا نمی تونی مثل اونها باشی؟ ...
خنده ام گرفت ... از شدت غم و اندوه، بلند می خندیدم ... -عزیزترم؟ .. خوبه پس من هنوز ملکه این حرم سرام .... چیه؟ . دوباره کجا می خوای پز همسر اروپاییت رو بدی؟
به کی می خوای زن خوشگل بورت رو پز بدی؟...
منتظر جوابش نشدم و از سر میز بلند شدم ... کمتر از ۴۸ ساعت بعد، پسرم توی هفت ماهگی به دنیا اومد ...
اسمش رو گذاشت آرتا .... وقتی فهمیدم آرتا، یه اسم زرتشتیه خیلی ناراحت شدم...
چطور تونستی روی پسر مسلمان من، به اسم زرتشتی بزاری؟ . یعنی اینقدر بی هویت شدی که برای ابراز وجود، دنبال به هویت باستانی می گردی؟ ... یا اینکه تا این حد از اسلام و خدا جدا شدی که به جای خدا ...... که به جای افتخار به چیزهایی که داری ... یه مشت سنگ باستانی، هویت تو شده؟... دلم می خواست تک تک این حرف ها رو بهش بزنم و اعتراض کنم اما فایده ای داشت؟ .... عشقی که در قلبم نسبت بهش داشتم، به خشم و نفرت تبدیل می شد ... و فقط آرتا بود که من رو توی زندگی نگه می داشت...
غریب و تنها ... در کشوری که هیچ آشنا و مونسی نداشتم ... هر روز، تنها توی خونه ... همدم من، کتاب هام و یه بچه په ساله بود ... کم کم داشتم با همه چیز غریبه می شدم..... و حسی که بهم می گفت ... ایران دیگه کشور من نیست ...
و انتخابات ۸۸، تیر خلاص رو توی زندگی ما زد ... اون به شدت از موسوی حمایت می کرد ... رویاهایی رو در سر داشت که به چشم من کابوس بود ...
اوایل سعی می کردم سکوت کنم ... تحمل می کردم اما فایده نداشت ... آخر، یه روز بهش گفتم ...
ادامه دارد...
@modafehh
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#داستان_تمام_زندگی_من #قسمت_هفدهم قبلا روابط مشکوکش رو حس کرده بودم ولی هر بار خودم رو سرزنش می کر
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_شانزدهم
جمله اش تمام نشده بود که چشمش به پدر و مادرش افتاد... مثل فنر از جاش پرید ... تمام خوشحالی اون شب پدر و مادرش کور شد ... پدرش چند لحظه مکث کرد و محکم زد توی گوشش...
چند لحظه صبر کردم که عذرخواهی کنی یا حداقل تاسف رو توی صورتت ببینم ... تو کی اینقدر وقیح شدی که من نفهمیدم؟ ... نون حروم خوردی که به زن پاکدامنت چنین حرفی میزنی؟ ...
بعد هم رو کرد به مادر متین...
-خانم برو وسایل آنیتا رو جمع کن ... این بی غیرت عرضه نگهداری از این دختر و بچه رو نداره ...
مادرش چنان بهت زده شده بود که حتی پلک نمی زد ...
بچه؟ ..... کدوم بچه؟ ...
و با چشم های مبهوتش به من نگاه کرد ...
نوه ی من بدبخت که پسری مثل تو رو بزرگ کردم ... به خداوندی خدا ... زنت تا امروز عروسم بود ... از امروز دخترمه... صورتش سرخ و ورم کرده بود ولی به روی ما نیاورد .. و لام تا کام حرف نزد ... فکر نکن غریب گیر اوردی ... سر به سرش بزاری نفست رو می برم ..... الان هم می برمش ... آدم شدی برگرد دنبالش یک ماه و نیم طول کشید تا اومد دنبالم ... در ظاهر کلی به پدرش قول داد اما در حیطه عمل، آدم دیگه ای بود ...
دیگه رسما به روی من می آورد که ازدواجش با من اشتباه بوده و چقدر ضرر کرده ... حق رو به خودش می داد و حتی یه بار هم به این فکر نکرد که چطور من رو بازی داده ... چطور با رفتار متظاهرانه اش، من رو فریب داده ...
اون تظاهر می کرد که به مسلمان با اخلاقه ... و من، مثل یه احمق، عاشقش شدم و تمام این مدت دوستش داشتم.. و همه چیز رو به خاطرش تحمل کردم...
اون روزها، تمام حرف های پدرم جلوی چشمم می اومد ... روزی که به من گفت ...
اگر با این پسر ازدواج کردی، دیگه هرگز پیش من برنگرد...
هر لحظه که می گذشت، همه چیز بدتر می شد ... دیگه تلاش من هم فایده ای نداشت...
ادامه دارد...
@modafehh
{ سلام و عرض ادب }
سه تا از آثار رو انتخاب کردیم .🙂
اما اینو بگم شاید یک اثر که انتخاب نشده باشه اما با نیت ساخته شده باشه،
خیلی ارزشمند تر است ....🌿
البته برا مابقی آثار هم هدیه داریم 😉
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻🌸🌸🌸👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
بنام خدایی که رحیم تر ز او
هرگز نیابی تو کسی را
بنام خدایی که جز او
نیابی تو هیچ داد رسی را...
تقدیم شما باد سلامی
پر مهر و محبت ز صمیم دلها
پذیرا باشید ز ما سلامی
سرشار از عطر خوش گلها...
ای مدافع حرم
ای که دارا هستی درجه ای خوب و عالی
ای شهید بزرگ تو را میگویم
ای حمید سیاهکالی ...
دنیای تو آکنده بود
از عطر خوش شهادت
آخرش هم شد نصیبت
این بزرگ سعادت ...
تو به کار بستی همه تلاشت
تا شوی پشتیان ولايت
تو به دنبال شهادت بودی
بی اندازه ،بی نهایت...
تو از دنیا
به آسانی گشتی جدا
همیشه در دلت بود
عطش رسیدن به خدا...
نوشیدن شهد شهادت
واقعاً دارد خوش حالی
خوشا بر احوالت که
شهید شدی ای سیاهکالی...
تو رسیدی به آرزوی بزرگت
با عشق ،با خوشحالی
شهید شدی و نامت
شد شهید سیاهکالی...
الا ای مدافع حرم
ای که زنده ای تا ابد
از گل خوش عطر یاس
تقدیمت هزاران سبد.
{ شعری زیبا از یکی از اعضا }🌱
به همه شرکت کنندگان هدایایی تقدیم خواهد شد . . .😇😇😇
شرکت کنندگان منتظر پیام ما باشند 🎊
#حسینجانم♥️
چیست این خاصیت عشق که جاذبهاش
میکشد سوی حرم، خلوت شبهای مرا
✨شبتون حسینی✨
@modafehh
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند | ...
فرزند و عیال و خانمان را چه کند | ...
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے | ...
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند | ...
🌙•┄❁ قرار هر شب ما ❁┄•🌙
فرستادن پنج #صلوات
بہ نیت سلامتی و
تعجیل در #فرجآقاامامزمان «عج»
هدیہ بہ روح مطهر
♥️شهید حمید سیاهکالی مرادی♥️
از من می پرسند
آسمان چه رنگی است؟
آبی، سرخ، کبود؟
من از آنها می خواهم
سوالشان را از تو بپرسند
برای اينکه آسمان من تويی
#صبحتون_شهدائی
🕊🕊♥️🕊🕊
@modafehh
🕊🕊♥️🕊🕊
شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
@modafehh
•﷽•
برنامه زندگیت را طوری تنظیم کن؛
که اولویت کارهایت با نماز باشد!
#آیت_الله_حقشناس(ره)🌱
♥|@modafehh
✍این کارها بعد از غذا اکیدا ممنوع!
بعد از غذا چای نخورید.
بعد از غذا میوه نخورید.
بعد از غذا سیگار نکشید.
بعد از غذا دوش نگیرید.
بعد از غذا آب یخ ننوشید.
بعد از غذا زیاد راه نروید.
بعد از غذا شیر ننوشید.
بعد از غذا ورزش نکنید.
بعد از غذا جسم سنگینی را بلند نکنید.
بعد از غذا روابط زناشویی نداشته باشید.
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 دوخت پرچم گنبد مطهر سید الشهداءع
به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم🏴
#السلام_علی_ساکن_کربلاء
ڪاری بڪن بہ جان عزیزٺ برای ما
ارباب پس چہ شد،سفر کربلای ما😔
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا
اول نیت کنید بعدفیلم رو باز کنید🤲🏻
@modafehh
.
《عـاشقخداباش
تامعشوقخلقشوی…》
.
#شھیدعباسدانشگر🍃
@modafehh
••
+ یا ایُها.الذینَآمَنو..🌿
- جانم..؟!
+ هروقت ندونستید
ڪجا برید بہ سمت من بیایید.. :)))
#خدادارهمیگهها..🌸
خودش.دارهدعوتتمیکنه
چطوردلت.میادنری..؟!
نماز اول وقت🌱
@modafehh
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#داستان_تمام_زندگی_من #قسمت_شانزدهم جمله اش تمام نشده بود که چشمش به پدر و مادرش افتاد... مثل فنر
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_هجدهم
متین تو واقعا متوجه نمیشی با این چیزهایی که میگی انتخاب توئه؟ ... دیگه هیچ چیز برام مهم نبود ... با صراحت تمام بهش گفتم... |
اونها با حزب سبز آلمان ارتباط دارن ... واقعا می خوای به افرادی رای بدی که با دشمن کشورشون هم پیمان شدن. کسی که به خاکش خیانت می کنه ... قدمی برای مردمش برنمی داره ... مگه خون ایران توی رگ های تو نیست؟ ... من با تمام وجود نگران بودم ... ایران، خاک من نبود که حس وطن پرستی داشته باشم ... اما ایران، و مرزهای ایران برای من حکم مرزها و آخرین دژهای اسلام رو داشت ...
حسی که با مشت محکم متین، توی دهن من، جواب گرفت ... دهنم پر از خون شده بود ... این مشت، نتیجه حرف حق من بود ... پاسخ صبر و سکوت من در این سه سال ... به تمام رفتارهای زشت و بی توجهی ها ...
پاسخ تلخی که با حوادث بعد از انتخابات، من رو به یه نتیجه رسوند . باید هر چه سریع تر از ایران می رفتم
وقتی المان ها به لهستان مسلط شدن، نزدیک به دو سوم از جمعیت لهستان رو قتل عام کردند ... یکی از بزرگ ترین فجایع بشر ... در کشور من رقم خورد ... فاجعه ای که مادربزرگم با اشک و درد ازش تعریف می کرد ...
و حالا مردم ایران، داشتند با دست های خودشون درها رو برای دشمن قسم خورده شون باز می کردن ... مطمئن بودم با عمق دشمنی و کینه اونها ..... این روزها ... آغاز روزهای سیاه و سقوط ایرانه .. و این آخرین چیزی بود که منتظرش بودم...
باید به هر قیمتی جون خودم و پسرم رو از این قتلگاه نجات می دادم... برای فرار زمان بندی کردم و در یه زمان عالی نقشه ام رو عملی کردم ... وسائل و پاسپورتم رو برداشتم و مستقیم رفتم سفارت ... تمام شرایط و اتفاقات اون چند سال رو شرح دادم ... من متاهل بودم و نمی تونستم بدون اجازه متین به همراه پسرم، ایران رو ترک کنم...
دست د
ست و
شرایط خیلی پیچیده شده بود ... مسائل دیپلماتیک، اغتشاش های ایران، عدم ثبات موقعیت دولت در ایران که منجر به تزلزل موقت جهانی اعتبار دولت شده بود و به دست به دست هم داده بود ... هر چند من دخالتی در این مسائل نداشتم اما احساس گناه می کردم ... که در چنین شرایطی دارم ایران رو ترک می کنم ... هر چند، چاره دیگه ای هم نداشتم ... هیچ چاره ای...
ادامه دارد...
@modafehh
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#داستان_تمام_زندگی_من #قسمت_هجدهم متین تو واقعا متوجه نمیشی با این چیزهایی که میگی انتخاب توئه؟ ..
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_نوزدهم
متین خبردار شده بود ... اومد سفارت اما اجازه ملاقات بهش ندادن ...
دولت و وزارت خارجه هم درگیرتر از این بود که بخواد به خروج بی اجازه به تبعه عادی رسیدگی کنه ... و من با کمک سفارت، با آرتا به لهستان برگشتم ...
پام که به خاک لهستان رسید از شدت خوشحالی گریه ام گرفته بود ...
برام هتل گرفته بودن و اعلام کردن تا هر زمان که بخوام می تونم اونجا بمونم ... باورم نمی شد ...
همه چیز مثل یه رویا بود ... اما حقیقت اینجا بود ... یه رويا فقط تا پایان خواب ادامه داشت ... جایی که بالاخره یه نفر صدات کنه و تو از خواب بیدار بشی .... مثل رویای کوتاه من، رویایی که کمتر از یک ماه، طوفانی شد کم کم سر و کله افراد عجیبی پیدا شد .. افرادی که ازم می خواستن علیه اسلام، حقوق زنان، حقوق بشر و ... در ایران صحبت کنم ... هنوز ایران درگیر امواج شدیدی بود اما اونها می خواستن با استفاده از من ... طوفان دیگه ای راه بندازن...
افرادی که می خواستن من رو به اسطوره آزادی خواهی در تقابل و مبارزه با جامعه ایرانی تبدیل کنن...
روز اول به زن مسلمان اومد سراغم ... لهجه اش شبیه مردم خاورمیانه بود ... خودش رو معرفی کرد ... نشست و شروع کرد به صحبت کردن...
راست یا دروغ، از زندگی و سرگذشتش تعریف می کرد ... بعد از چند ساعت حرف زدن، بخش اصلی حرف هاش شروع شد...
ما باید به عنوان زنان شجاع و مبارز ، حرف مون رو به گوش دنیا برسونیم ... ما باید به دنیا بگیم توی کشورهای مسلمان داره چه بلایی بر سر زن ها میاد ... چطور مردها، زن ها رو به بند می کشن و استثمار می کنن ... ما باید
با هیجان تمام و پشت سر هم حرف می زد ... و ازم می خواست بیام جلوی دوربین های تلوزیون و ماهواره بشینم و حرف بزنم ... و از حق خودم و زن هایی مثل خودم دفاع کنم. نمی دونستم از این کار چه نیتی داره و چه افرادی پشت این حرکت هستن ... برای همین خودم رو زدم به اون راه...
شما از کدوم کشور مسلمانی؟
چه فرقی می کنه ... مهم سرنوشت های یکسان ماست . سرنوشتی که گریبان گیر تمام دختران و زنان مسلمانه
ادامه دارد...
@modafehh
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند | ...
فرزند و عیال و خانمان را چه کند | ...
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے | ...
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند | ...
🌙•┄❁ قرار هر شب ما ❁┄•🌙
فرستادن پنج #صلوات
بہ نیت سلامتی و
تعجیل در #فرجآقاامامزمان «عج»
هدیہ بہ روح مطهر
♥️شهید حمید سیاهکالی مرادی♥️
و پنج #صلوات هدیه بہ روح مطهر
♥️سردار شهید حاج قاسم سلیمانی♥️
|🌺|⬛️| بِسْمِ رَبِّ آبِرویِ دو عالم |⬛️|🌺|
واجب شده صبـحها کمی دربزنم
قدری به هوای حرمتـ پـ🕊ـربزنم
لازم شده درفراق شش گوشهتان
دیوانه شوم به سیم آخر بزنم
@modafehh
یک شنبہ: ناهار: مادر جانـ ؛ حضرت زهرا (درود خدا بر او باد )
شـام : غـریـب مدیـنہ ؛ امام مـجتبے (درود خدا بر او باد )
┅═══✼ @modafehh ✼═══┅
باید دیگه کم کم آماده بشیم برا نماز 🕊
حواستون باشه نماز مثل لیمو شیرینه ها . . .😉
دور نکنیدا☘
گرفتارِ نَفس ؛
هم نَفَسِ امامِ زمان ؛
نخواهد شد..!!✨
@modafehh