فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خرمشهر_را_خدا_آزاد_کرد 🦋✨
♥️امام خمینی ( ره )♥️
💢۳ خرداد، روز مقاومت، ایثار و پیروزی
سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد.🌸🍃
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
📡#فضای_مجازی #مقام_معظم_رهبری 🔺️ رهبر انقلاب: آنچه عرضِ من است و من روی آن تکیه میکنم این است که فض
من رأی میدهم چون باور دارم انتخابات یعنی تعیین سرنوشت.
•
.
#مقام_معظم_رهبری :
کسےراانٺخآب کنید ڪهْ
↲ڪشۆر را بہ دشمن نفروشد↱
•
#انتخابات 🇮🇷
#من_رای_میدهم
#درست_انتخاب_کنیم
〖 @modafehh 〗
#حاج_حسین_یکتا🌱
#تلنگر🔗
بچه ها دو دوتا چهارتای خدا
با دو دوتا چهارتای ما فرق داره
یه گنـاه ترک میشه
همه چی به پات ریخته میشه🌿
یہ جا حواست پرت میشه،
صـد سال راهت دور میشه💔
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
دوشنبہ: ناهار :سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا(درود خدا بر ان ها باد) شـام :زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام
∞♥∞
آقا حمید مےگفتن:⇩⇩
ازاینبهبعدهرغذاییدرستکردیم
نذریکےازائمهباشه
اینباعثمیشهماهرروزغذاےنذر
اهلبیتبخوریموروینفسمون
تاثیرمثبتداشتهباشه...🌸
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌿
〖 @modafehh 〗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_شش
یوسف: خدا عقلتون بده.
مسیح: میترسم خودت به دردش دچار بشی برادِر من...
****************
مثل آن روزهای بعد از سیدمهدی و روزهای قبل از ارمیا، همه جمع بودند.
محبوبه خانم هم دلش به اینها خوش بود. مریم خجالت میکشید؛ نمیدانست این جمع وصله های
ناجوری بودند که جور شدند.
محمدصادق احساس مردانگی میکردخود را از جمع بچه ها بیرون کشیده بود، او مرد خانه اش بود دیگر! زهرای کوچک مریم هم با مهدی و زینب کوچولو مشغول بود.
مسیح چشمانش را غلاف کرده بود و یوسف هم سر به سرش میگذاشت؛ محبوبه خانم لبخندی به حجاب و حیای مسیح زد. مریم را دختربرازنده ای دیده بود و دلش میخواست مادری کند. مادر که باشی، مادری را خوب بلدی. سید محمد نیامده بود، اما سایه بود و دلتنگی برای همسر شیفت در بیمارستان داشته که عجیب نیست؛ عشق که بیاید، لحظه هایت همه دلتنگیاست.
بیچاره فخر السادات! چه میکشد از دوری همه ی خانواده اش؟ آن هم تنها در آن شهر و دور از تنها باقیمانده ی خانواده اش! بیچاره هیچوقت نمیتوانست ازدواج کند؛ اگر روزی قصدش را میکرد باید به عقد برادر شوهرش درمی آمد که او خود زن و بچه داشت.
ازدواج برای فخر السادات چیزی محال بود و محال؛ ولی تنهایی های او را چه کسی پر میکرد؟ باید سر فاصله تصمیمی گرفته میشد.
دورهمی خوبی بود و حداقل دلتنگی مسیح را کم کرد. آیه را از بیحوصلگی درآورد و زینب را از گوشه نشینی و سکوت نجات داد. آخر شب که همه رفتند آیه به رها گفت:
_چند روزه میبینم وقتی داره با اسباب بازیها بازی میکنه همهش دعواشون میکنه، گاهی دست و پای عروسکاشو میَکنه، یکی از عروسکا
رو کچل کرده. همه ی موهاشو َکنده!
رها سری به تأسف تکان داد:
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_هفت
_خودت باید فهمیده باشی که دخترت افسردگی گرفته؛ تا دیر نشده به خودت بیا و به ارمیا زنگ بزن برگرده!
آیه اخم کرد:
_هر کی رفته خودش برگرده!
به سمت راهذپله رفت تا به خانه اش برود که حرف رها میخکوبش کرد:
_اگه بره و مثل سیدمهدی هیچوقت برنگرده، میتونی خودتو ببخشی؟
آیه چشم هایش را بست و نفس عمیقی کشید و به راهش ادامه داد.هنوز در خانه را باز نکرده بود که صدای زنگ بلند شد.
زینب که در آغوش مادر خواب بود چشم باز کرد.
مسیح و یوسف که به همراه صدرا در حیاط ایستاده و مشغول خداحافظی بودند، نگاه متعجبی به هم انداختند؛ صدرا در را باز کرد.
معصومه پشت در بود. کنارش آن به اصطلاح همسر هم بود. صدرا ابرو در هم کشید و گفت:
_اینجا چیکار داری؟
رامین مداخله کرد:
_اومدیم پسرمون رو ببینیم!
ابروهای صدرا به آنی بالا پرید: پسرتون؟مگه پسرتون اینجاست؟
معصومه که گارد گرفتن های دو مرد را دید خودش را جلوتر کشید و مقابل رامین ایستاد:
_ببین صدرا، دعوا که نداریم! اون زمان من شرایط نگهداری از بچهمو نداشتم، شما لطف کردید و بزرگش کردید. الان دیگه میخوام خودم
بچهمو بزرگ کنم. این خواسته ی زیادی نیست، هست؟! تا عمر دارم مدیونتم؛ لطفا بچهمو بده!
صدرا پوزخندی زد و رویش را به سمت خانه کرد، صدایش را بالا برد:
_مامان... مامان محبوب؛ بیا ببین این خانوم چی میگه نصف شبی!
صدای صدرا همه را به سمت در کشاند.....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•°🌱
یــااَبــاعَبْـ♥ـدِالله
هزار حمد شفا
در قياس تربت تو
مثال کوزه ی
آبی ست درمقابل بحر】°
#شبتون_حسینی⭐️🌙
〖 @modafehh 〗
-_🌱°°
اَلسلٰام اِے پَناھِ دلَم ..؛
آخَرین تِڪٖیھ گٰاھِ دلَم!
#دلمودریابمهدیجان..(:♥️
چقـدرنبودنت،
حالِجهـانرا
پریشانکردهاست!
مـولاۍمـن...💔
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
〖 @modafehh 〗
سہ شنبہ:
نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد )
شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد)
〖 @modafehh 〗