سه شنبه:
ناهار:باقر العلوم؛امام محمد باقر(درود خدا بر او باد)
شام:شیخ الائمه؛امام صادق(درود خدا بر او باد)
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
#پروفایل
ازدوستدردیبهیادگاردارم
کاندردبهصدهزاردرمانندهم♥️(:
#سردار_دلها
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
بازگشایی راه خانه دوست...💔
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
خاطره
🔴یه موتور گازی داشت 🏍
که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر ...
که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️
رسید به چراغ قرمز .🚦
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و موتور رو زد رو جک
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳
اشهد ان لا اله الا الله ...👌
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂
و متلک مینداخت😒
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳
که این مجید چش شُدِه⁉️
قاطی کرده چرا⁉️
خلاصه چراغ سبز شد🍃
و ماشینا راه افتادن🚗🚙
و رفتن .
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟
چطور شد یهو؟؟!!
حالتون خوب بود که؟!!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀
و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒
من دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌.
به خودم گفتم چکار کنم
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه .
دیدم این بهترین کاره !"
همین‼️✌️
🎌برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
⌝
..𑁍⸾⸾✨'!
یہبندھخدایۍمداممیگفت:
اللّٰھمارزقنۍٰتوفیقالشھادت
عزیزمن!
نمیگمنگو!
ولۍخودمونیم،توڪہاینومیگۍ،
زندگیتدقیقاًچہمدلۍدارهصرفمیشہ!؟
ڪجاهادارۍخودتروصرفمیڪنۍ؟
اگہتونستۍ
یہجوابشیڪِخداپسندانہ
بہایندوتاسوالبدۍ
اونوقتبرودعاڪنشھیدبشۍ: )))
برادرمنخواهرمن
سخنحاجقاسموحڪڪنتوذهنت!
«شرطشھیدشدنشهیدبودناست»
ازهمینالانشرو؏ڪن🚶🏾♂!
#تلنگرانه🕶!••
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
چهارشنبه:
ناهار: امام کاظم (درود خدا بر او باد )
شام: امام رضا (درود خدا بر او باد)
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝