📌سه شنبه
ناهار:
باقر العلوم؛امام محمد باقر
(درود خدا بر او باد)
شام:
شیخ الائمه؛امام صادق
(درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
-
وَ اکحُل ناظِری بِنَظرَةٍ مِنّی اِلَیهِ
چشم مرا با نگاه به او
سُرمه بکش و نورانی کن..
📌چهارشنبه
ناهار:
باب الحوائج؛امام کاظم
(درود خدا بر او باد )
شام:
شمس الشموس؛امام رضا
(درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
آقای اباعبدالله!
مرا گدای تو بودن زِ سلطنت خوشتر ( :
📌پنج شنبہ
ناهار :
جواد الائـمہ؛امام محمد تقی
(درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی
(درود خـدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗عشق در یک نگاه💗
قسمت26
کلاسم که تمام شد ،رفتم سمت بهشت زهرا
وقتی رسیدم ،رفتم سمت گلزار شهدا
همنیجور قدم میزدم و فاتحه ای میخوندم
به قبر ها نگاه میکردم تاریخ تولد و شهادتشونو که چقدر جوون بودن و رفتن
یه دفعه صدای یاالله شنیدم
سرمو بالا کردم ،دیدم اقای زمانیه
زمانی: سلام
- سلام
زمانی: بریم یه جایی بشینیم ؟
- اگه میشه همینجا بشینیم
( همونجا کنار قبر شهدا نشستم ،زمانی هم چند قدم از من دورتر نشست)
- نمیدونم باید کجا شروع کنم، از شلمچه ،از حسینیه ،از معراج ،از کربلا
اول باید عذرخواهی کنم بابت اون شب تو بین الحرمین ،واقعن شوکه شده بودم
زمانی: درکتون میکنم ،منم باید عذرخواهی کنم که نباید تو اون موقیعت این حرف و میزدم
( خوابمو براش تعریف کردم و اون متحیر به من نگاه میکرد و اشک میریخت، بعد فهمیدم خودش هم همین خواب و دیده بود )
بلند شدم از جام : هر موقع صلاح دونستین میتونین تشریف بیارین واسه خاستگاری
( اینو گفتم و رفتم،زمانی هم هیچی نگفت )
توراه برگشت گوشیم زنگ خورد زهرا بود
- جانم زهرا
زهرا: کجایی دختر؟ ،کل دانشگاه و گشتم پیدات نکردم!
- شرمنده آجی ،اومدم گلزار
زهرا: فک کردم ترورت کردن
- کی میاد منو ترور کنه حالا
زهرا: اره واقعن راست گفتی! توی عقده ای ،مغرورو هر کی ببره بر میگردونه
- بی مزه
زهرا: نرگس شب زودتر اماده شو با آقا جواد شام بریم بیرون
- حوصله ندارم ،باشه واسه یه شب دیگه
زهرا: عع گفتم آماده باش بگو چشم ،فعلن یاعلی
رسیدم خونه ،درو باز کردم مامان نبود
رفتم تو آشپز خونه یه چیزی خوردم
رفتم توی اتاقم
یه دفعه صدای پیامک گوشیم اومد
شماره اش ناشناس بود،بازش کردم
نوشته بود: سلام خانم اصغری، زمانی هستم ،شرمنده شماره منزلتونو میفرستین که به مادرم بدم تماس بگیرن؟
منم نوشتم سلام و شماره رو فرستادم
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 عشق در یک نگاه💗
قسمت27
غروب آماده شدم و منتظر زهرا و اقا جواد بودم
رفتم تو پذیرایی نشستم
که صدای بوق ماشین و شنیدم
از مامان خداحافظی کردم و رفتم بیرون
سوار ماشین شدم
- سلام
آقا جواد : سلام ،خوبین؟
- شکر
زهرا: سلام بر خواهر گلم
- دختر خانم ،شما نباید میاومدین داخل یه سلامی میکردین؟
زهرا: جونم براتون بگه ،شما که امروز منو پیچوندین منم اومدم خونه پیش مامان جون بودم
آقا جواد: میشه الان ،گیس و گیس کشی راه نندازین
همه خندیدیم
رفتیم یه کم دور زدیم و بعد رفتیم یه رستوران سنتی ،شام خوردیم
و نزدیکای ساعت ۱۲ شب رسیدیم خونه
- دستتون درد نکنه اقا جواد
آقا جواد: خواهش میکنم
- زهرا جان، نمیای خونه؟
زهرا: نه عزیز ،میرم خونه اقا جواد اینا
- روتو برم دختر ،اخر این مادر شوهرت ،میندازتت بیرون ،گفته باشمااا
زهرا: خاله معصومه ،عشششقه ،اینکارا رو نمیکنه
- باشه ،سلام برسونین خداحافظ
زهرا: به سلامت
آروم درو باز کردم و رفتم توی اتاقم
لباسامو درآوردم و روی تخت دراز کشیدم
با صدای اذان گوشیم بیدار شدم و وضو گرفتم و نمازمو خوندم ،بعد نماز ،یه کم دعا خوندم ،خدایا هر چی صلاحه همونو برام رقم بزن
هوا که روشن شد از اتاق بیرون اومدم
دیدم مامان داخل آشپز خونه داره صبحانه اماده میکنه
- سلام صبح بخیر
مامان: سلام عزیزم ،عاقبتت به خیر ،بشین برات چایی بریزم
بابا: سلام
- سلام بابا جون
مشغول صبحانه خوردن بودیم که مامان گفت: دیشب یه خانمی تماس گرفت،گفت مادر آقای زمانیه
( نمیدونستم چی بگم )
مامان : گفت اگه مایل باشین امشب بیان خاستگاری
نرگسی تو موافقی،بیان؟
- ممممم. هر چی بابا بگه ، من حرفی ندارم
مامان: الهی قربونت برم من،بابا هم راضیه
بابا: انشاءالله هر چی خیره همون بشه
- انشاءالله
•••••
🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
•
•
دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
سخن آن ها تو را غمگین نسازد
که تمام عزّت از آن خداست.
-یونس ۶۵-
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
وَ مَناهِلَ الرَّجآءِ اِلَيكَ مُتْرَعَةً
سرچشمههای امید
به سویت سرشارند...
جـمـعـــــہ:
ناهار
امام حسن عسکری
(درود خدا بر او باد)
شام:
حضرت ولیعصر
(درود خدا بر او باد)
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منبر_کوتاه
🌱 من برای خدا مهم هستم
🔻نظر من برای خدا مهمه!
@modafehh
سلام علیکم ورحمته الله عرض ادب و احترام
روزخوبی داشته باشید
اول خواستم تشکرکنم از کانال بسیارخوب فعال وارزشمندشماکه بنده حقیراستفاده وفیض میبرم
من علاقه شدیدوخیلی زیاد به داداش حمیددارم کتاب یادت باشه را مطالعه کردم و چون حاجت داشتم تصمیم گرفتم بیام زیارتش بهمن ماه سال ۱۴۰۱اومدم زیارت و خواستم کمکم کندالحمدالله به لطف خداوعنایت شهیدبزرگوارحاجتم را گرفتم امروز صبح اومدم زیارتش طبق قولی که بهش داده بودم وخداوندمتعال راشاکرهستم باوجودمصافت زیاداستان فارس شهرستان جهرم نزدیک به ۱۲۰۰کیلومتربدون ذره ای خستگی اومدم و به قولم عمل کردم
الحمدالله باشدذخیره ای برای شب اول قبر
ان شاءالله که فردای قیامت روسفید باشم
التماس دعا ی فراوان یاعلی مدد
#ارسالی_شما