eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh @khaleghiii
مشاهده در ایتا
دانلود
💕خاطره ای از حمید آقا💕 اگه یه وقت مهمون داشتیم و نزدیک ترین مغازه به خونه بسته بود،جای دیگه نمیرفت برای خرید!!!!میگفت این بنده خدا به گردن ما حق داره!!!حق همسایه رو باید بجا بیاریم و از ایشون وسیله بخریم چون نزدیک منزل ما هستن...بعد از شهادتش هر وقت بخوام برای نذری چیزی بخرم نگاه میکنم و نزدیک ترین رو به مزار شهدا انتخاب میکنم که حق همسایگی همسرمو به جا بیارم 💓💓💓💓💓 ❣ @modafehh ❣ 💓💓💓💓💓
اَسـیر شُمآ شُدنـ خوب اَسٺ اَسـیرِ |شُھدٵ| شدن رامیگویم خوبے اَش بہ ایـن اسـٺ کہ ازاسـآرٺِ دُنیـآ آزاد میشوۍ ♥️ #عند‌ربھم‌یرزقون #یادکنیم‌شھدا‌رو‌باذکر‌صلواٺ📿 #اکنون_گلزار شهدا🌷 دعاگویتان هستم @modafehh
میگن سپاه بخور بخوره .اره تیر میخورن میخابن. ساکت و غریب شهید حمید سیاهکالی مرادی @modafehh
🌹لوازم برگشتی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی از سوریه که ارزشی بالاتر از طلا دارد.🌹 راهت ادامه دارد... کانال رسمی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی @modafehh
#ارسالی از اعضاء🌼 دعاکنیم برای هم @modafehh
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 علی مشکوک می‌شود 》 🖇من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می‌کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می‌خوند، هم مراقب زینب بود ...😊✨ سر درست کردن غذا، از هم سبقت می‌گرفتیم ... من سعی می‌کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می‌رسیدم، غذا حاضر بود ...🍜🍲 دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می‌کرد ... 👌 🔻واقعا سخت می‌گذشت علی‌الخصوص به علی ... اما به روم نمی‌آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می‌خوابید ... سر سفره روی پای اون می‌نشست و علی دهنش غذا می‌گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می‌کرد ...👧 🔹زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم‌کم بهش مشکوک شدم ... حس می‌کردم یه چیزی رو ازم مخفی می‌کنه ... هر چی زمان می‌گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می‌شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...😒😎 یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می‌کرد ... 😱 شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ...😳 🔹زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می‌کرد و می‌خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...😒 - خانم گل ما ... چرا اخم‌هاش تو همه❓ ... چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...😶 - نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم⁉️ ... 🔻حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ... ✍ ادامه دارد ... @modafehh •┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
بسم الله الرحمن الرحیم...
ترسم بر آن است که نکند بر اثر سنگینی گناهانم نتوانم سبک شوم و به سویت پروازکنم و از جمله کسانی باشم که از یاد تو و آیاتت غافل شده‌اند.  خدایا قدرتی به من عطا فرما که این بار بتوانم در راه تو قدم بردارم و در خودسازی خود کوشا باشم.🏻🌱 خدایا توفیق ادامه‌ راه راستین شهدا را به همه‌ ما عطا فرما.[آمین] 🌿 @modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽 پنج شنبه ها ناهار☀️: جواد الائمه،امام محمد تقی (درود خدا بر او باد ) شام🌙: هادی دلها ، امام علی النقی (درود خدا بر او باد) #غذای_نذری 🍂🍁🍂 @modafehh 🍁🍂🍁
تمام این" لحظہ‌ها" بهانہ است باور ڪن براے خرید نگاهت ، دلم خورشید را هم پس مے‌زند باور ڪن ... گلزار شهدا،کنار پدر و مادر شهید عزیزمان🌷👇👇