#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_چهـــــــل و نهم ۴۹
👈این داستان⇦《 با صدای تو 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎حال مادربزرگ ... هر روز بدتر می شد ... تا جایی که دیگه مسکن💊 هم جواب نمی داد ... و تقریبا کنترل دفع رو هم از دست داده بود ... 2 تا نیروی کمکی هم ... به لطف دایی محسن ... شیفتی می اومدن ...
بی بی خجالت😓 می کشید ... اما من مدام با شوخی هام ... کاری می کردم بخنده ...
- ای بابا ... خجالت نداره که ... خانم ها خودشون رو می کشن که جوون تر به نظر بیان ... ولی شما خودت داری روز به روز جوون تر میشی ... جوون تر، زیباتر ... الان دیگه خیلی سنت باشه ... شیش ... هفت ماهت بیشتر نیست ... بزرگ میشی یادت میره ...😊
و اون می خندید ...🙂 هر چند خنده هاش طولی نمی کشید...
اونها مراقب مادربزرگ می شدن ... و من ... سریع لباس ها و ملحفه هاش رو می بردم توی حمام ... می شستم و آب می کشیدم ... و با اتو خشک می کردم ...نمی شد صبر کنم ... تعداد بشن بندازم ماشین ... اگر این کار رو می کردم... لباس و ملحفه کم می اومد ... باید بدون معطلی حاضر می شد ...👌
دیگه شمارش شستن شون از دستم در رفته بود ... اما هیچ کدوم از دفعات ... به اندازه لحظه ای که برای اولین بار توی مدفوعش خون دیدم ... اذیت نشدم ... بغضم شکست ...😭 دیگه اختیار اشک هام رو نداشتم ... صدای آب، نمی گذاشت کسی صدای اشک های من رو بشنوه ...
با شرمندگی توی صورتش نگاه کردم ...😔 این همه درد داشت و به روی خودش نمی آورد ... و کاری هم از دست کسی برنمی اومد ...
آخرین شب قدر ... دردش آروم تر شده بود ... تلویزیون📺 رو روشن کردم ... تا با هم جوشن گوش کنیم ... پشتش بالشت گذاشتم و مرتبش کردم ... مفاتیح رو دادم دستش و نشستم زیر تخت ... هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ...
- پاشو مادر ... پاشو تلویزیون📺 رو خاموش کن ...
- می خوای بخوابی بی بی ...❓
- نه مادر ... به جای اون ... تو جوشن بخون ... من گوش کنم... می خوام با صدای تو ... خدا من رو ببخشه ...✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
@modafehh
یاصاحب الزمان.....💔
آقا مرا کنار خودت جای می دهی؟
لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن
یک روز، نه! ثانیه ای، لحظه ای فقط
چشم مرا مسیر قدمهای ماه کن
❣سلام امام زمانم❣
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
سه شنبه ها
ناهار☀️: باقر العلوم ، امام محمدباقر (درود خدا بر او باد )
شام🌙: شیخ الائمه ، امام صادق (درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
دوستان امروز ساعت ۱۵ شبکه افق فیلم سینمایی خدا حافظ رفیق رو نشون میده 🌷
از دستش ندیم 🌸
حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز تسبیحات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد وقتی این ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام گواهی بدن که با این دست ذکر خدا رو گفتم.
🌷شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷
راوی: همسر بزرگوار شهید
@modafehh
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
دوستان امروز ساعت ۱۵ شبکه افق فیلم سینمایی خدا حافظ رفیق رو نشون میده 🌷 از دستش ندیم 🌸
هم اکنون فیلم سینمایی خدا حافظ رفیق🌹 از شبکه افق
#پیشنهاد مدیریت
التماس دعا✨
zendegi.mp3
2.75M
روایت نویسنده کتاب یادت باشد
آخرین جمله ای که همسر شهید سیاهکالی با بغض گفتند
ویژه برای همه دوست داران شهید
پنجم دی ماه موسسه طلوع ساختمان بهشت
@modafehh
وَ لاَ أَرَي لِكَسْرِي غَيْرَكَ جَابِراً ...
برای دل شكستگیام،
جبران كنندهای جز تو نمیبينم.
@modafehh
معیاری برای زندگی.mp3
5.48M
🔊 #کلیپ_صوت_مهدوی
#تلنگری 💌
💽 شب نیمه شعبان، شبِ قدر است!
شبی که میشود سرنوشتمان را تغییر دهیم!
و زندگی را بعد از سالها خطا و بیراهه،
از نو شروع کنیم !
@modafehh