#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_سی_ام
خودم رو کنترل کردم و خیلی محکم گفتم ...
اگر به نیروی خدماتی به شما بگه داده های دستگاه ها رو غلط محاسبه کردید ... چه واکنشی نشون می دید؟ ... می خندید، مسخره اش می کنید یا باورش می کنید؟ ...
چند لحظه مکث کردم ...
می تونید کل سیستم و اون داده ها رو بررسی کنید...
قطعا همین کار رو می کنیم ... و اگر سر سوزنی اخلال یا مشکل پیش اومده باشه ... تمام عواقبش متوجه شماست... و شک نکنید جرم شما جاسوسی و خیانت به کشور محسوب میشه ... که مطمئنم از عواقبش مطلع هستید...
توی چشمم زل زد و تک تک این جملات رو گفت ..... اونقدر محکم و سرد که حس کردم تمام وجودم یخ زده بود .... از اتاق رفت بیرون ... منم بی حس و حال، سرم رو روی میز گذاشتم...
خدایا! من چه کار کردم؟ .... به من بگو که اشتباه نکردم ... کمکم کن .... خدایا کمکم کن ...
نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... توی یه اتاق زندانی شده بودم که پنجره ای به بیرون نداشت ... ساعتی به دیوار نبود ... ثانیه ها به اندازه یک عمر می گذشت ... و اصلا نمی دونستم چقدر گذشته ...
به زحمت، زمان تقریبی نماز رو حدس زدم ..... و ایستادم به نماز .... اللهم فک کل اسير... سه روز توی بازداشت بودم ... بدون اینکه اجازه تماس با بیرون یا حرف زدن با کسی رو داشته باشم ... مرتب افرادی برای بازجویی سراغ من می اومدن ... واقعا لحظات سختی بود... روز چهارم دوباره رئیس حفاظت شرکت برگشت .... وسایلم رو توی یه پاکت بهم تحویل داد ...
-شما آزادید خانم کوتزینگه ... ولی واقعا شانس آوردید ... حتی هر اختلال قبلی ای می تونست به پای شما حساب بشه ...
و اگر اون محاسبات و برنامه ها وارد سیستم می شد ممکن بود عواقب جبران ناپذیری داشته باشه ... وسایلم رو برداشتم و اومدم بیرون .... زیاد دور نشده بودم که حس کردم پاهام دیگه حرکت نمی کنه ... باورم نمی شد دوباره داشتم نور خورشید رو می دیدم ... این سه روز به اندازه سه قرن، وحشت و ترس رو تحمل کرده بودم ... تازه می فهمیدم وقتی می گفتن ...... در جهنم هر ثانیه اش به اندازه به قرن عذاب آوره...
ادامه دارد ......
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_سی و یکم
همون جا کنار خیابون نشستم ..... پاهام حرکت نمی کرد . نمی دونم چه مدت گذشت ... هنوز تمام بدنم می لرزید ...برگشتم خونه ... مادرم تا در رو باز کرد خودم رو پرت کردم توی بغلش .. اشک امانم نمی داد . اون هم من رو بغل کرده بود و دلداری می داد... | شب نشده بود که دوباره سر و کله همون مرد پیدا شد ... اومد داخل و روی مبل نشست ... پدرم با عصبانیت بهش نگاه می کرد ...
این بار دیگه از جون دخترم چی می خواید؟...
هنوز نمی تونست درست بایسته ... حتی به کمک عصا پاهاش می لرزید ... همون طور که ایستاده بود و سعی داشت محکم جلوه کنه، بلند گفت ...
از خونه من برید بیرون آقا... مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد ... - آقای کوتزینگه .... چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید .... بهتره برید و ما رو تنها بگذارید ...
تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ .... دختر من از آب پاک تر و زلال تره ..... هر حرفی دارید جلوی من بزنید ...
خنده اش گرفت...
-شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه ... و به مبل تکیه داد ...
-من پرونده شما رو کامل بررسی کردم ... از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است ... شما انسان درستی هستید ... و یک نابغه اید ... محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید... بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید...
کمی خودش رو جلو کشید ... این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم... ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل ... کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه ...
خنده ام گرفت ...
ادامه دارد . . .
.
~•یااَباعَبْدِاللهِاِنّۍاَتَقَرَّباِݪَیڪ•~
نااُمیدنباش!
خودترادواندوانبرسان
هیچگاهبراۍفداشدندیرنیستـــ
حتۍاگرحسین«ع»درمسلخعشقباشد !
#همراهان_زهــــــــرایے
#شبتون_حسیـــــــــنے
@modafehh
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند | ...
فرزند و عیال و خانمان را چه کند | ...
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے | ...
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند | ...
🌙•┄❁ قرار هر شب ما ❁┄•🌙
فرستادن پنج #صلوات
بہ نیت سلامتی و
تعجیل در #فرجآقاامامزمان «عج»
هدیہ بہ روح مطهر
♥️شهید حمید سیاهکالی مرادی♥️
و پنج #صلوات هدیه بہ روح مطهر
♥️سردار شهید حاج قاسم سلیمانی♥️
به تو از دور سلام
#صبحتون_حسینی
@modafehh
🔻حاجآقا جعفر #ناصری:
به سیدالشهدا که روز عاشورا گریه میکردند، عرض کردند: یابن رسول الله! چرا گریه میکنید...؟
فرمودند: به خاطر این جمعیّت. گفتند: کدام جمعیّت...؟
فرمود: لشکر دشمن. گفتند: چرا برای اینها گریه میکنید؟ فرمودند: آخر اینها مرتکب کاری میشوند که مستحقّ جهنّم میشوند، ناراحتم.
@modafehh
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
باید بریم دیگه نماز اول وقت🕊🌱
به نیت فرج امام زمان (عج)
🏴
💌 از شـ🍼ـیر خواره ای
📩 به همه شـ🍼ـیر خوارگان
آغـــوش گــرم مـ💚ـادرتان نوش جانتان
#به_یاد_شش_ماهه_کربلا 😔💔
@modafehh