شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
@modafehh
⇐ تو خدا رو داری😍👌!
.
.
.
هر وقت حس ڪردی تنهایی
این جمله رو یادت بیار . .♥️✨
#دم_اذانی 🍃
#التماس_دعای_فرج
🏴| @modafehh
🌼همیشه تا ساعتی از پایان ساعت ڪار در محل کارش می ماند و کار می ڪرد تا همه حقـوقی ڪه دریافت می کند #حـلال باشد
🌼بسیار مهربان و دستگیر بود🌼
راوی: همسر محترم شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
@modafehh
#ڪلامشهدا🌿
میفرمایدکه؛
فقطیکبارکافیاست..
ازتهدل #خدا روصداکنید
دیگرمالخودتـاننیستید
#مـالاومیشوید![♥️]
#شهیدامیرحاجامینے
#نماز_اول_وقت
@modafehh
#داستان_فرار_از_جهنم
#قسمت_بیست_و_سوم
و من هر بار به خودم می گفتم چه احمقانه ... چشم برای دیدنه .. چرا من نباید به اون خانم ها نگاه کنم؟ ..
هر چند به مرور زمان، جوابش
رو پیدا کردم ....
اونها مثل زن هایی که دیده بودم؛ نبودن ... من فهمیدم زن ها با هم فرق می کنند و این تفاوتی بود که
مردهای مسلمان به شدت از اون مراقبت می کردند ... و در قبال اون احساس مسئولیت می کردند ...
هر چند این حس برای من هم کاملا ناآشنا نبود ... من هم یک بار از همسر حنیف مراقبت کرده بودم ...
( قسمت بیست و سوم: خانه من )
رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد ... از کار و پشتکارم خیلی راضی بود ... می گفت خیلی زود ماهر شدم ...
دیگه حقوق بخور و نمیر کارگری نبود ... خیلی کمتر از پول مواد بود اما حس فوق العاده ای داشتم ...
زیاد نبود اما هر دفعه به مبلغی رو جدا می کردم ..... می گذاشتم توی پاکت و یواشکی از ورودی صندوق پست،
می انداختم توی خونه حنيف ... بقیه اش رو هم تقسیم بندی می کردم ... به خودم خیلی سخت می گرفتم و
بیشترین قسمتش رو ذخیره می کردم ....
هدف گذاری و برنامه ریزی رو از مسلمان ها یاد گرفته بودم ... اونها برای انجام هر کاری برنامه ریزی می کردند و حساب شده و دقیق عمل می کردند .....
بالاخره پولم به اندازه کرایه یه آپارتمان کوچیک مبله رسید ...
اولین بار که پام رو توی خونه خودم گذاشتم رو هرگز فراموش نمی کنم ... خونه ای که با پول زحمت خودم
گرفته بودم... مثل خونه قبلی، یه اتاق کوچیک نبود که دستشوییش
گوشه اتاق، با یه پرده نصفه جدا شده باشه
.. خونه ای که آب گرم داشت . توی تخت خودم دراز کشیده بودم .... شاید تخت فوق العاده ای نبود اما دیگه مجبور نبودم روی زمین سفت یا کاناپه و مبل بخوابم ... برای اولین بار توی زندگیم حس می کردم زندگیم داره
ادامه دارد . . .
#حسینجانم✨
این دوری و دوستی...
دارد به درازا مـیڪشد!
ایــن فراق...
دارد سخت می گذرد!
این امـروز و فـرداهآ،
دارد زیــاد می شود!
ایݩ دلتــنگی..؛
امان از این دلتنگی!
#الهمالرزقنــآحرم💔
#اربعین 💔
#شبتون_حسینی
@modafehh