فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌴انیمیشن تأثیر گذار شهادت #حضرت_زهرا (س)
@modafehh
هم اکنون
شبکه افق
مستند مرزهای عاشقی❤️
روایت زندگی شهید حمید سیاهکالی مرادی
🌸
🌿
🍃 @modafehh
🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌹
خاطره ای از حمید آقا❣
تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره سوریه دلم براش تنگ شده بود بهش زنگ زدم گفتم فردا بعدازظهر میام خونتون میخوام ببینمت طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی خوشحال شد فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونیها میوه انار نمیخورم ولی حمید آقا عاشق انار بود برام انار آوردش گفتم حمید من سیب میخورم خیلی اسرار داشت انار بخورم ولی نخوردم با این وجود همش لبخند میزد حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از دستش انار رو میخوردم 😔
#روایت_از_برادر_شهید
#کانال_رسمی_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@modafehh
••❀••
◾️ #حضرت_زهرا (س)فرمودند:
«هر کس عبادات و کارهای خود را
خالصانه برای خدا انجام دهد،
خداوند بهترین مصلحت ها و برکات
خود را برای او تقدیر می نماید.»
(📓بحار:ج 67، ص 249، ح 25)
┅═ 🖤🥀🖤 ═┅
| @modafehh
12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این انگشتر شما رو یاد کی میندازه؟
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_بیست_پنجم
رها لبخندی زد به احسان کوچک...
_اسمت چیه؟
_رها!
_من رهایی صدات کنم؟
لبخند رها روی چهرهاش وسیعتر شد:
_تو هر چی دوست داری صدام کن!
_رهایی من گشنمه شام میدی؟
_چی میخوری؟ کباب بیارم؟
_نه! دوست ندارم؛ کشک بادمجون دوست دارم!
رها صورتش را بوسید و گفت:
_کشک بادمجون نه کشک بادمجون!
احسان پاهایش را تاب داد:
_همون که تو میگی، میدی؟
_اینجا ندارم که... برو از روی میز بیار بهت بدم.
احسان اخم در هم کشید:
_اونجا نیست؛ کلی نقشه کشیدم که بذارن بیام اینجا که از تو بگیرم، آخه
میگن من نباید بیام پیش تو!
رها آه کشید و به سمت یخچال رفت:
_صبر کن تا برات درست کنم.
رها مشغول کار بود:
_تعریف کن چه نقشهای کشیدی بیای اینجا؟
_هیچی جون تو رهایی!
-جون خودت بچه!
مردش بود.صدای همان .. همسرش! رها لحظهای مکث کرد و دوباره به کارش ادامه داد.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗#نویسنده:سِنیه منصوری
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_بیست_شش
_یعنی با صورت رفتی تو ظرف سالاد
هیچی نبود؟ بعدشم،آقا احسان کشمشم
دم دارهها، رها چیه میگی؟ رها جونی،
رها خانومی، خاله رهایی چیزی بگوبچه!
_من و رها با هم این حرفا رو نداریم که
مگه نه رها؟
-رهایی؟!
_گیر نده دیگه عمو صدرا!
_راستی رها...
احسان به میان حرفش پرید:
کشمشم دم دارهها! زنعمو رویا بشنوه
ناراحت میشهها!
مامانم گفته که نباید اسم رهایی رو
جلوی زنعمو رویا بیاری، میگه طفلی
دلش میشکنه!
_ساکت باش بچه، بذار حرفمو بزنم!
رها یهکم کشک بادمجون به من میدی؟
رها نگاهی به ظرف کشک بادمجانی
انداخت که برای احسان آماده کرده
بود.نصف آن را در بشقابی ریخت و به
سمت همسرش گرفت،همسری که هنوز
هم چهرهاش را ندیده بود.
_نده رهایی، اون مال منه!
_برای شما هم گذاشتم نگران نباش!
احسان لب برچید:
_اما من میخوام زیاد بخورم!
_خیلی زیاد برات گذاشتم.
صدرا رفته بود. رها هم لقمه لقمه به
دست احسان میداد... احسان شیرین
زبان بود، لبخند به لب میآورد. مثل
وقتهایی که احسان بود، آیه بود،سایه
بود، مادر بود.
_آخیش! یه دل سیر خوردم... خدا بگم
چیکار کنه این شوهرتو رهایی!
رها با چشمهای گرد شده به احسان نگاه کرد:
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
#نماز_شب
🔺 نماز و دعای شبانه
✍ #پیامبر_اکرم_(ص) :
🔸 يا عَليُّ، صَلِّ مِنَ اللَّيلِ ولَو قَدرَ حَلبِ شاةٍ، وبِالأَسحارِ فَادعُ، لا تُرَدٌّ لَكَ دَعوَةٌ؛فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالىٰ يَقولُ: (وَٱلْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ) .
🔹 اى على! پاسى از شب را #نماز بخوان؛ اگرچه به اندازۀ زمان دوشيدن گوسفندى باشد، و در سحرگاهان دعا كن، كه دعايت رد نمیشود؛ زيرا خداوند ـ تبارک و تعالى ـ [در وصف پرهيزگاران] میفرمايد: (و آمرزشخواهان در سحرگاهان) .
📚 مكارم الأخلاق: ج۲ ص۵۴ ح۲۱۳۴
@modafehh