eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
دوشنبہ: ناهار :سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا(درود خدا بر ان ها باد) شـام :زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام سـجاد(درود خـدا بر او باد) ┅═══✼ @modafehh ✼═══┅
بچه‌ها بریم بترکونیم؟! تا میتونید عکس‌ها رو استوری کنید، پخش کنید... همیشه کار فرهنگی دَویدن نیست، به موثر بودن هست! :) #دهه_فجر #نهایت_نشر_حداکثری
4_274883971437822732.mp3
3.45M
🎇مولودی حضرت زهرا 🌹 مادرم همه ی جونمه 🌹عشق او تو رگ و خونمه سید مجید بنی فاطمه🎤 @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#دغدغه_های_ادمین گاهی اوقات که میبینم بعضی از رفقای انقلابی و مذهبی از کالاهای ایرانی استفاده میکن
🕊 ان شاءالله همه با هم آمادگی داشته باشیم برا روز با کل قوا بریم و دست بوس مادرمون باشیم ... کسی هم هست تا حالا پشت دست مادرشو نبوسیده ❓❓ قراره که اعلام آمادگی کنید ... با رمز (سلام الله علیها) هرکسی هم این کار رو نکرده و یا خجالت میکشه پیام بده شاید تونستیم کمکی بکنیم ... یادمون باشه برا شادی دل آقا صاحب الزمان(عج الله)🌸🌸 اینم ایدی😎 @khadem_sh
از برکاٺـــــ مـــــردم هـــــمین بـــــس ڪـــــہ یـــــڪ تـــــنہ مـــــقابـــــل استکبار جـــــهانے ایـــــستاده ایم @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🎞 📷نجف اشرف گل آرایی حرم مطهر امیرالمومنین علی علیه السلام 📅امروز صبح ۱۸ جمادی الثانیة۱۴۴۲ سلام الله علیها @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خلاصہ‌ی‌همہ‌ی‌عاشقانہ‌هااین‌است... اگردلےبہ‌نگاهےدچارشد کافیست…!(:💔 @modafehh
🌱🌸 حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها نُه سال با تو چشم علی روی غم ندید نُه سال جز تو قلب علی همزبان نداشت نُه سال سفره‌های فقیران شهرتان جز با تنور بخشش این خانه نان نداشت غلامتم بی بی جان...💖 @modafehh
بسم رب الشهداء والصدیقین...🌹
... و چه احساسِ قشنگی است که در اولِ صبح، یادِ یک خوب تو را غرقِ تمنّا سازد... سلام! صبحت بخیر برادر حمیدم...🌷 @modafehh
سہ شنبہ: نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد ) شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد) ═✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 خـــــدایـــــا..! مـــــیدانم ڪــه ڪــم‌ڪــاری از مـــــن اسٺـــــ...، خـــــدایا..! میدانم ڪـــه مـــــن بےتوجـــــهم...، خـــــدایا..! مـــــیدانم ڪـــه مـــــن بی‌هـــــمتم..، خـــــدایا..! مـــــیدانم ڪــه مـــــن قـــــلب امـــــام‌زمان(عـــــج) را رنـــــجانده‌ام...، اما خـــــود میگـــــویے ڪه بـــــہ سمٺـــــ مـــــن بـــــاز آیـــــید،آمـــــده‌ام خـــــدا ڪـــــمڪم ڪـــــن تـــــا از ایـــــن جسم دنیـــــوے و فڪـــــرهاے مادے نجاٺـــــ یابـــــم...، @modafehh
مهدی جان... مارا به جبر هم که شده سر به راه کن خیری ندیده ایم از این اختیارها 🌼 @modafehh
به‌به از این همه زیبایی 😍😍 حرم خوشگل مولا امیرالمؤمنین رو به مناسبت ولادت حضرت زهرا گل آرایی کردند @modafehh
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 📕برشی از کتاب : 🔆 کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 🍁 به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، 🍁 حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه 🍁 بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! 🍁 حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 🕊🌹شهید مدافع حرم @modafehh
اکنون گلزار شهدا،دعاگویتان هستیم 🌷
#پروفایل خورشیدزمینی‌خدا یا زهرا ای‌زینت‌نام‌مصطفی‌یا زهرا مدح‌تو‌همین بس‌که شدی تا محشر همتای علی مرتضی یا زهرا #ولادت‌حضرت‌زهرا🎊
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ ما بودیم و بچه هایی که شهید شدن. سر جمع چهل نفر هم نمیشدیم، برای حفاظت از منطقه مونده بودیم.جایی که گرفته بودیم منطقه ی مهمی بود... هم برای ما هم برای داعش! حمله ی شدیدی به ما شد. درخواست نیروی کمکی کردیم، یه ارتش مقابل ما چهل نفر صف کشیده بود. یازده ساعت درگیری داشتیم تانیروهای کمکی میرسن. روز سختی بود، قبل از رسیدن نیروهای کمکی بود که سیدمهدی تیر خورد. یه تیر خورد تو پهلوش... اون لحظه نزدیک من بود، فقط شنیدم که گفت یا زهرا! نگاهش کردم دیدم از پهلوش داره خون میاد. دستمال گردنشو برداشت و زخمشو بست. وضعیت خطرناکی بود، میدونست یه نفر هم توی این شرایط خیلیه! آرپیچی رو برداشت...ایستادن براش سخت بود اما تا رسیدن بچهها کنارمون مقاومت کرد. وقتی بچه‌ها رسیدن، افتاد رو زمین، رفتم کنارش... سخت حرف میزد. گفت میخواد یه چیزی به همسرش بگه، ازم خواست ازش فیلم بگیرم. گفت سه روزه نتونسته بهش زنگ بزنه؛ با گوشیم ازش فیلم گرفتم. لحظه‌های آخر هم ذکر یا زهرا س روی لباش بود. سرش را پایین انداخت و اشک ریخت. درد دارد همرزمت جلوی چشمانت جان دهد... َ آیه لبخند زد"یعنی مرِد من میتونم ببینمت؟" _االن همراهتون هست؟میتونم‌ببینمش؟ نگاه متعجب همه به لبخند آیه بود. چه میدانستند از آیه؟ لذت‌دانستند که دیدن آخرین لحظه های مردش است؛ آخر قرارشان بود که همیشه با هم باشند؛ قرارشان بود که لحظه ی آخر هم با هم باشن چه خوب به َعهدت وفا کردی!" _بله. گوشی اش را از جیبش درآورد و فیلم را آورد. آیه خودش بلند شد و گوشی را از آقای باوی گرفت، وقتی نشست، فیلم را پخش کرد. ⏪ ... @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ رنگ بر چهره نداشت. صورتش پر از گرد و خاک بود... لب هایش خشک و ترک خورده بود. "برایت بمیرم زندگی از چشمانت رفته است؟" لبهایش را به سختی تکان داد: _سالم بانو! قرارمون بود که تا لحظه آخر با هم باشیم، انگار لحظه های آخره! به آرزوم رسیدم و مثل بابام شدم... دعا کن که به مقام شهادت برسم... نمیدونم خدا قبولم میکنه یا نه! ببخش بانو... ببخش که بارهایزندگی رو روی شونه تو گذاشتم. سرفه کرد. چندبار پشت سِر هم: _... تو بلدی روی پای خودت بایستی! نگرانی من تنهاییته! نگرانی من، بی همنفس شدنته! آیه... زندگی کن... به خاطر من... به خاطر دخترمون... زندگی کن! حلام کن اگه بهت بد کردم... به سرفه افتاد. یا زهرا یا زهرا ذکر لبهایش بود تا برق چشمهایش به خاموشی گرایید. آیه اشکهایش را پاک کرد. دوباره فیلم را نگاه کرد. فیلم را که در گوشیاش ریخت، تشکر کرد. ارمیا متاثر شده بود... برای خودش متأسف بود که سالها با او همکار بود و هرگز پا پیش نگذاشته بود برای دوستی! نیمه های شب بود و ارمیا هنوز در خیابان قدم میزد. "آه سید... سید... سید! چه کردی با این جماعت! کجایی سید؟ خوب شد رفتی و ندیدی زنت روی خاک قبرت افتاد! خوب شد نبودی و ندیدی آیه ات شکست! خوب شد نبودی ببینی زنت زانوی غم بغل گرفت! آه سید... رنگ پریده ی آیه ات را ندیدی؟ آن لحظه که لحظه ی جان کندنت را برایش به تصویر کشیدی یادت به قول قرار آخرت بود و یادت نبود آیه ات میشکند؟ یادت بود به قرارهایت اما یادت نبود آیه ات میمیرد؟ آیه ات رنگ بر رخ نداشت! آیه ات گویی باالی سرت بود که عاشقانه نگاه در چشمانت میکرد... ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
🌱🌸 حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها نُه سال با تو چشم علی روی غم ندید نُه سال جز تو قلب علی همزبان نداشت نُه سال سفره‌های فقیران شهرتان جز با تنور بخشش این خانه نان نداشت غلامتم بی بی جان...💖 @modafehh