📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_نود_هشت
_آیه!
حاج علی: ما واقعا شرمنده ی شماییم، هم شما هم خانواده؛ واقعا پیدا کردن جای مطمئنی که میوه ی دلمو اونجا بذارم کار سختیه.
صدرا: این حرفا رو نزنید حاج آقا! ما دیگه رفع زحمت میکنیم، شما هم شامتون رو میل کنید، نوش جونتون!
صدرا که به سمت در رفت، رها به دنبالش روان شد. از پله ها پایین میرفتند که در ساختمان باز شد و رویا وارد شد...
تن رها لرزید. لرزید از آن اخم
های به هم گره خورده... از آن توپی که
حسابی پر بود و روزهاست که دلیل پر بودنش رهاست.
رویا: باید با هم حرف بزنیم صدرا!
صدرا لبخندی به رویایش زد:
_سلام، چرا بیخبر اومدی!
_همچین بیخبرم نیومدم، شما دو روزه گوشیتو جواب ندادی!
_حالا بیا داخل خونه ببینم چی شده که اینجوری شدی!
رویا وارد شد. صدرا به رها اشاره کرد که وارد شود و رها به داخِل خانه رفت، در که بسته شد
رویا فریاد زد:
_تو با اجازه ی کی خونه ی منو اجاره دادی؟
صدرا ابرو در هم کشید:
_صداتو بیار پایین، میشنون!
_دارم میگم که بشنون، نمیگی شگون نداره؟ میخوای توئم مثل برادرت بمیری... خب بمیر! به جهنم! دیگه خسته ام صدرا... خسته! میفهمی؟
_نه... نمیفهمم ،تو چت شده؟ این حرفا چیه؟
_اول که این دختره رو عقد کردی آوردی توی این خونه، حالا هم یه بیوه زن رو آوردی... این یعنی چی؟! این یعنی فقط تو یه...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_نود_نه
صورت رویا سوخت و حرفش نیمه کاره ماند. رها بود که زد تا بشکند کلام زنی را که داشت حرمت میشکست.....حرمت مردش را ....حرمت این خانه را...
رویا شوکه گفت: تو؟! تو؟! تو به چه حقی روی من دست بلند کردی؟!
صدرا؟!
صدرا: به همون حقی که اگه نزده بود من زده بودم! تو اصلا فهمیدی چی حرمت همه رو شکستی!
گفتی؟
رویا خواست چیزی بگوید که صدای مادر صدرا بلند شد:
ِ صدرا رو بگیری، بهت گفتم؛ پا شدی
_بسه رویا! به من زنگ که خبر صدرا رو بگیری اومدی اینجا که حرف بزنی، راهت دادم؛ اما توی خونه ی من داری به پسرم توهین میکنی؟ برگرد برو خونه تون، دیگه ادامه نده! الان هم تو
عصبانی هستی هم صدرا! بعدا دربارهش صحبت میکنیم!
کلمه ی بعدًا رویا را شیر کرد:
_چرا بعدًا؟ الان باید تکلیف منو روشن کنید! این دختره باید از این خونه بره! هم خودش و هم اون دوست پاپتیش!
صدرا از میان دندانهای کلید شده اش غرید :
_خفه شو رویا... خفه شو!
َ
کسی به در کوبید، رها یخ کرد. صدرا دست روی َسرش گذاشت. محبوبه خانم لب گزید. "شد آنچه نباید میشد!" در را خود رویا باز کرد، آمده بود
حقش را بگیرد... پا پس نمیکشید... آیه که وارد شد، حاج علی یا الله
گفت.
صدرا: بفرمایید حاجی! شرمنده سر و صدا کردیم، شب اولی آرامش شما به هم خورد!
صدرا دست پاچه بود. حرف های رویا واقعا شرمسارش کرده بود، اما آیه آرام بود. مثل همیشه آرام بود:
_فکر کنم شما اومدید با من صحبت کنید.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
یــااَبــاعَبْـ♥ـدِالله
هزار حمد شفا
در قياس تربت تو
مثال کوزه ی
آبی ست درمقابل بحر】°
شبتون حسینی⭐️🌙
@modafehh
🌷سلام آقا🌷
❣میگویند انشاءالله
شمابا سپاهی از شهیدان خواهی آمد
تو می آیی...
❣شهدا همراه تو...
پای در رکابت و مشتاق جان دادن در سپاهت...
با آن ها به کربلا میروی
❣و بین الحرمین پر میشود از طنین "یالثارات الحسین" سپاهیان مهدی(عج)...
❣پرچم سرخ گنبد جدت، جایش را به پرچم سیاه میدهد.
و عطر شهادت همه جا می پیچد.
❣چه روزی میشود نماز صبح حرم حسین (ع) به امامت مهدی (عج)...
یا منتقم العجل... العجل...
🌴#صبحتون بخیر مولای غریبم🌴
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @modafehh
عاشقان وقت نماز است ،
اذان می گویند
التماس دعا🌸🍃
@modafehh
من از مُرده بودن خودم
خسته شدم...
زنده کن مرا...
#تواوجپرروییازتاینحاجترومیخوام
@modafehh
اما مینویسم
تا هرآنکس که میخواند یا میشنود
بداند شرمندهام
از اینکه یک جان بیشتر ندارم
تا در راه ولی عصر (عج) و نائب برحقش امام خامنهای فداکنم .
🌷#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
@modafehh