○•🌱
سردار سر بريده ی دنيا،
°【 سلام عشق 】°
عاليجناب حضرت دريا، سلام عشق
شمس و قمر به گنبدتان
بوسه ميزنند♡
خورشيد کربلای معلی ، سلام عشق
#صبحتوݩحســینی♥️
#ازدورسلام🤚
@modafehh
شنبہ:
ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
•♢[ @modafehh ]♢•
🔆 #پندانه
حکمت همیشه رحمت است
🔹 وقتی کاری انجام نمیشه، حتماً خیری توش هست.
🔹وقتی مشکل پیش بیاد، حتماً حکمتی داره.
🔹وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.
🔹وقتی بیمار میشی، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده.
🔹وقتی دیگران بهت بدی میکنند، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی.
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد، حتماً داری امتحان پس میدی.
🔹وقتی دلت تنگ میشه، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی!
☑️ @modafehh
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸خدا چرا حاجت بعضیارو دیرتر میده؟!
استادعالی
@modafehh
أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ....
استادی میفرمود:
این آیه معنایش این نیست
که با ذکر خدا دل آرام میگیرد
این جمله یعنی خدا میگوید:
«جوری ساخته ام تو را که
جز با یاد من آرام نگیری...
تفاوت ظریفی است
اگر بیقراری
اگر دلتنگی
اگر دلگیری
گیر کار آنجاست که هزار یاد،
جز یاد او، در دلت جولان میدهد...
@modafehh
پیش کدامین طبیب،
شرح دهم حال خود؟
درد منِ خسته را
جز تو که دارد دوا..؟!
#اللهمعجللولیکالفرج
🌼@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_صد_سی_سوم
_چی شده رها؟! صدرا!
صدرا به سمت رها رفت و مهدی را از
آغوشش گرفت:
_چی شدی تو؟ حالت خوبه؟
رها: بریم... بریم خونه صدرا!
"چطور میشود وقتی اینگونه صدایم
میزنی و نامم را بر زبان میرانی
دست رد به سینه ات بزنم؟"
رها چنگ به بازوی صدرا انداخت، نگاه
ملتمسش را به صدرا دوخت:
_بریم!
"اینگونه نکن بانو... تو امر کن! چرا
اینگونه بیپناه مینمایی؟"
صدرا: باشه بریم.
همین که خواستند از خانه بیرون بروند
صدای هلهله بلند شد. "خدایا چه کند
مردش با دیدن داماد این عروسی
میشکست!
خدایا... این ِکل کشیدنها را خوب
میشناخت! عمه هایش در ِکل کشیدن
استاد بودند، نگاهش را به صدرا دوخت.
آمد به سرش از آنچه میترسیدش!" رنگ
صدرا به سفیدی زد و بعد از آن سرخ شد.
صدایش زد:
_صدرا! صدرا!
صدای آه محبوبه خانم نگاه رها را به
سمت دیگرش کشید. دست محبوبه
خانم روی قلبش بود:
_صدرا... مادرت!
صدرا نگاهش را از رامین به سختی جدا
کرد و به مادرش دوخت. مهدی را دست
رها داد و مادرش را در آغوش کشید و از
بین مهمانها دوید!
جلوی سی سی یو نشسته بودند که صدرا گفت:
_خودم اون برادر نامردت رو میکشم!
رها دلش شکست! رامین چه ربطی به او
داشت:
_آروم باش!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_صد_سی_چهار
صدرا: آروم باشم که برن به ریش من
بخندن؟ خونبس گرفتن که داماد
آینده شون زنده بمونه؟ پدر با تو، دختر
با اون ازدواج کنه؟ ز یادیش میشد!
رها: اون انتخاب خودشو کرده، درست و
غلطش پای خودشه! یه روزی باید جواب
پسرشو بده!
صدرا صدایش بلند شد:
_کی باید جواب منو بده؟ کی باید جواب
مادرم رو بده؟ جواب برادر ناکامم رو کی
باید بده؟
رها: آروم باش صدرا! االن وقت مناسبی
نیست!
صدرا: قلبم داره میترکه رها! نمیدونی
چقدر درد دارم!
محبوبه خانم در سی سییو بود و اجازه
ی بودن همراه نمیدادند.به خانهبازگشتند
که آیه و زهرا خانم متعجب به آنها نگاه
کردند.
صدرا به اتاقش رفت و در را بست. رها
جریان را که تعریف کرد زهرا خانمبغض
ِکرد... چقدر دردهمسرش به جان این
مادر و پسر ریخته بود
ایه در اتاقش نشسته بود و به حوادث
امشب فکر میکرد."اصال رامین بازن
ِمقتول ازدواج کرده بود؟
یادش بود که رهاچه چیزی فکر میکرد
که همیشه از رفت و آمد زیاد رامین با
شریکش میگفت، از اینکه اصال از این
شرایط خوشش نمیآید!
میگفت رامین چشمانش پاک نیست،
چطور همکارش نمیداند! امشب هم همین
حرفها را از صدرا شنیده بود!
صدرا سر مسائل هم همین حرفها را به
سینا زده بود. حاال که در یک نزامرده
بود، معصومه بهانه مالی، شرکت سینا
را گرفته و زن قاتل همسرش شده بود!"
آیه آه کشید... خوب بود که صدرا، رها را
داشت، خوب بود که رها مهربانی را بلد
بود، همه چیز خوب بود جز حال خودش!
یاد روزهای خودش افتاد...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
#السلام_علے_العشـق
پُر ڪرده اسٺ عشق تو ظرفیٺ مرا
تغییر داده یڪ شبہ ماهیّٺ مرا
من قصد ڪردهام ڪه بمیرم براے تو
از اشڪهاے صبح بخوان نیٺ مرا
#صبحتون_حسینے🌤
#سلام_ودرود_برشهیدان
•°| @modafehh |°•