📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_سی_نهـم
زینب: ترسیدم!
اشکش روی صورتش لرزید. آیه صبر کرد
تا ارمیا پدری کردن را مشق کند.
دست خطش که خوب بود، خدا کند غلط
املایی نداشته باشد!
ارمیا: تا بابا هست تو نباید بترسی، من
مواظب تو و مامانت هستم!
این را که میگفت نگاهش را به نگاه آیه
دوخت؛ انگار میخواست آیه را مطمئن
کند؛ شاید دل خودش را!
اشکهای زینب را پاک کرد:
_بریم ناهار بخوریم؟
زینب لبخند زد. چقدر بچهها زود و راحت
غمها و ترسهایشان را از یاد میبرند؛ کاش
دنیا همیشه بچگانه میماند!
غذایشان را که در یک رستوران سنتی
خوردند، ارمیا از اعماق قلبش شاد بود.
حسی جدید و ناب بود. با همسر و
دخترش بود... چقدر شبیه آرزوهایش
بود، چقدر بوی خوش عشق میداد!
َتمام مدت حواسش به آیه و زینب بود.
دلش میخواست نقش مرد خانواده را
خوب بازی کند، نقشی که عجیب به دلش
نشسته بود.
موقع خرید، آیه تمام مدت دنبال پیدا
کردن لباسی مناسب برای زینب بود و
ارمیا نگاهش به روسری ارغوانی رنگ
داخل ویترین مغازه روبه رو!
زینب که لباس را پرو میکرد سریع رفت
و آن را خرید. آیه که برای زینب روسری
میخرید، نگاه ارمیا به مانتوهای پشت
ویترین مغازهی کناری بود. به آیه نزدیک
شد:
_میخوای اون مانتوها رو ببینی؟ به نظرم
قشنگن!
آیه نگاه به آن مغازه انداخت:
_مانتو دارم!
ارمیا سرش را پایین انداخت:
_میخوام براتون یه چیزی بخرم، لطفا
بیایید دیگه!
_باشه.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهـل
ارمیا لبخند زد و دست زینب را گرفت و
آیه را به آن سمت هدایت کرد.
آیه چند مانتو را پرو کرد و یکی را که
قهوه ای سوخته بود از میانشان برداشت.
ارمیا دستی به مانتوی دیگری کشید و
گفت:
_این آبی هم قشنگه ها، اینم بردار.
آیه اصلاح کرد:
_آبی نفتی!
ارمیا شانه ای بالا انداخت:
_آبیه دیگه.
آیه ریز خندید و آن مانتو را هم
برداشت.
شب که به خانه بازگشتند، ارمیا عجیب
حس خوشبختی میکرد... زینب خواب
بود. سرش را روی شانهاش گذاشت و به
نرمی او را به آغوش کشید.
آیه در خانه را باز کرد و وارد واحد
خودشان که شدند به سمت اتاق خواب
رفتند؛ لامپ را روشن کرد و هر دو دم در
اتاق خشکشان زد.
تمام قاب عکسهایی که روی دیوار بود و
نقشی از آیه و سید مهدی را در خود
داشتند جایشان را به عکسهای آیه و
ارمیا در روز عقد داده بودند.
عکسهای دسته جمعی و دو نفره و سه
نفره... رها خوب کارش را بلد بود.
ارمیا با صدای زمزمه مانندی گفت:
_عکسای عقدمون؟
آیه: کار رهاست!
ارمیا لبخند تلخی زد:
_دلشون برام سوخت؟
_نه! قرار شد عکسارو جمع کنه، گفت قبل
از برگشتن ما انجامشون میده!
این ایده از خودش بود، اما ایدهی خوبی
بود. عکسای عقد رو ندیده بودی نه؟
_نه؛ وقت نشد!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
○•🌱
بیا خیال کنیم...
دستانمان بین ضریح
گره خوردهاند!
بیا خیال کنیم...
کفشهایمان را از
کفشداری گرفتهایم و...
عقبعقب قدم بر میداریم
و میگوییم:
ولا جعلالله آخرالعهد منی لزیارتکم!
بیا #خیال کنیم...
#امشب_کربلاییم!
شبتون حسینی✨
『 @modafehh 』
🌸🍃
#سلام امام زمانم 💚
🌺حواسمان باشد؛
🌿او در میان ماست...!
⇦ بخاطر ظهورَش #گناه_نکنیم ⇨
#أینصاحبنا..؟💔🥀
🦋 صبحت بخیر آقا 🦋
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
@modafehh
شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
『 @modafehh 』
شهید حسن باقری:
بی تعارف بگویم نیرویی که نمازش اول وقت نباشد خوب هم نمیتواند بجنگد!
#حی_علی_الصلاة 🔊
#نماز_اول_وقت ♥️
『 @modafehh 』
•{دقت به حق الناس}•
شهید سیاهکالی روی حق الناس بسیار حساس بودند
از نمونه های عملی این حساسیت ویژه بدهی های خردی بود که پیش می آمد مثلا برای تنظیم باد چرخ موتور
اگر پول خرد همراه نداشتند و صاحب مغازه می گفت بعدا حساب کنید بلافاصله آن بدهی را روی برگه ای یادداشت می کردند و به همسرشان هم گوشزد می کردند که در اولین فرصت آن بدهی ناچیز را پداخت کنند
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
『 @modafehh 』
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
💠 #خانوما_بخونید
👈اميرمؤمنان امام علۍ عليه السلام :
بهترين #زنان شما #پنج دسته اند.
گفتند: آن پنج دسته ڪدامند؟
حضرت فرمود:
① زنان ساده و بى آلايش،
② زنان دل رحم و خوش خو،
③ زنان هم دل و همراه،
④ زنى ڪه چون شوهرش به خشم آيد تا او را خشنود نسازد، خواب به چشمش نيايد
⑤ زنى ڪه در نبود شوهرش از او دفاع ڪند؛
چنين زنى ڪارگزارى از ڪارگزاران خداوند است و ڪارگزار خدا هرگز خيانت نمى ورزد.
📘 ڪافی، جلد۵، ۳۲۵
『 @modafehh 』
👩🏻⚕مشاوره قبل از پاسخ
💓ما در اسلام، سنت خوبِ فراموش شدهای داریم که کمتر کسی به آن توجه جدی دارد؛ مشاوره.
❣مشاوره، یکی از اصولی است که پیشوای عقل و حکمت، امیرالمؤمنان علی علیه السلام درباره آن میفرماید: هیچ پشتوانهای، مثل مشورت کردن نیست.
چه خوب است که در مساله ازدواج، این سنت را پیادهسازی کنیم!
❣چه اشکالی دارد هر دو طرف، هم به صورت جداگانه و هم دو نفری، پیش یک مشاوره متعهد بروند؟ در بسیاری از موارد، راهنمایی یک مشاور، دو طرف را به نکتهای میرساند که قبل از آن، توجهی به آن نمیکردند.
❣گفتگوی قاعدهمند در هنگام خواستگاری، تحقیق اصولی و مشاوره، بهترین راه شناخت است.
#عباسی_ولدی
#قبل_از_ازدواج
『 @modafehh 』