عاشقان وقت نماز است ،
اذان می گویند 🌸🍃
#التماس دعا
خدایا جاماندگان اربعین را صبر عطا بفرما...♡
#آخهنفسموندیگهبالانمیاد
📖حاج اسماعیل دولابی (ره):
هر وقت خوشحال شدید بر محمد و آل محمد صلوات بفرستید
و هر وقت غمناک شدید استغفار کنید، خداوند در را باز می کند.
#اللهمصَلِّعلیٰمُحمَّدوآلِمُحَمَّدوعجِّلفَرَجَهم
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🔥پروانه ها از شعله ها پروا ندارند
••سنش کم بود اما روح بزرگی داشت !
علی لندی پسر ۱۵ ساله ایذه ای قهرمانی که همچو پروانه به دل آتش زد . . .
پس از نجات یک زن مسن و یک زن میانسال بر اثر سوختگی شدید ؛ دعوت دوست را لبیک گفت .
خوش به غیرتت که مردی و مردانگی برازنده قامت توست !
در هفته #دفاع_مقدس ما را به یاد حسین فهمیده هایی انداختی که دلیل امنیت این خاکند . . .
درود بر بزرگ مردان کوچک وطنم🕊
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_چهل_چهار
میخوام راه یونس رو ادامه بدم. میخوام قصه بگم برای بچه ها! میخوام قصه شهدا رو زنده کنم.
خدای یونس! خدای آئین! به من کمک کن!
صفحه بعد:
بعد از مدتها برگشتم خونه و آیه زخم زد به من!
بعد از مدتها اومدم و آیه میخواد عروسم کنه! مگه میشه بعد از یونس عروس کسی شد؟
صفحه بعد:
یوسف مرد خوبی هست. یکی شبیه یونس! یکی شبیه آئین!
حالا از این که فرصت آشنایی دادم، ناراحت نیستم. با مرد خوبی آشنا شدم که درد رو میشناسه! که زندگی رو بلده! که با خدای یونس آشناست!
صفحه بعد:
خدایا! این بیماری کجا بود؟ این چیه که جون مردم افتاده؟ آدمهای زیادی تو دنیا دارن میمیرن! چقدر داغ قراره رو دلها بمونه؟ آخرالزمان
شده انگار!
برای کمک به بیمارستان میرم! میرم که قصه بگم برای بچه هایی که نفسشون به دستگاه وصل شده و زجر و درد رو مثل یونس عزیزم، درون تنشون احساس میکنن.
میخواستم به یوسف جواب مثبت بدم. اگه بعد این ماجرا زنده موندم، بهشون میگم و اگه نموندم هم....
خدای یونس! خدای آئین! خدای یوسف! به داد این مردم برس!
****
باقی صفحات خالی بود. زینب سادات می دانست قصه گوی کودکی هایش، خیلی زود از دنیا رفته است اما نمی دانست این قدر تلخ رفته
است. نمیدانست، تنهایی عمو یوسفش از هجر محبوب است...
⏪ #ادامہ_دارد...
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_چهل_پنج
چادرش را سر کرد و به طبقه پایین رفت. در زد. محسن در را باز کرد: تو باز اومدی؟
زینب سادات در را به عقب هل داد: نیومدم دنبال ایلیا! برو دنبال کارت.
بعد بلند رها را صدا زد: خاله! خاله جونم! خاله رها!
رها از اتاق بیرون آمد: باز تو صداتو انداختی پس سرت و داری داد و فریاد میکنی؟
زینب سادات لبخند بزرگی زد و گفت: یک سوال! عمو یوسف بخاطر خاله آمین ازدواج نکرد؟
رها لبخندش رنگ درد گرفت: خاطرات آمین رو خوندی؟
زینب سادات سری به تایید تکان داد: خیلی عاشق حاج یونس بود! مثل مامان من که عاشق بابام بود!
رها دست زینب را گرفت و کنار خود نشاند: فقط مادرت بعد از پدرت فرصت زندگی داشت و ارمیا بهترین انتخابش بود اما آمین فرصت زندگی هم نداشت! یوسف خیلی عاشقش بود. بعد آمین، دل به کسی نبست! البته، خیلی هم عمر نکرد! خدا لعنت کنه باعث و بانی خون های به ناحق ریخته رو!
زینب سادات پرسید: اون بیماری که خاله آمین رو کشت، خیلی بیماری بدی بود؟
رها آه کشید: دوران بدی بود. هیچ کسنمیدونست چکار کنه! مردم ترسیده بودن. دنیا آشفته شده بود! هیچ امنیتی تو دنیا نبود. باز وضع ما
ایرانیها بهتر بود! ما ایمان به خدا داشتیم، ما سختی کشیده بودیم! بلد بودیم به همدیگه کمک کنیم! اما کشورهای مادی گرا، اونهایی که ایمانی
به خدا نداشتن و فقط خودشون رو میدیدن و این دنیا رو، روزگار رو به خودشون و هموطن هاشون سخت کرده بودن! کاش هیچ وقت اون
دوران برنگرده!
زینب سادات گفت: شما ها هم رفتید کمک؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📗
📙📗
📗📙📗
°•🌱
جا ماندھ ایم...! 💔
حوصله شرح قصھ نیست
「 #دلتنگتیمارباب 」
.
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
°•🌱
#سلام_به_ارباب✋🏻
ای بادصبا برسون به حسـین«علیهالسلام»
سـلآم برحسـین«ع»
سـلآم از راه دور
سـلآم ای کربلآ
سلآم ای نینوا
سـلآم ای خـآمسِ آل عبا
#جان_عالم_به_فدای_تو_شود♥️🌱
#اللهم_ارزقنا_کربلا
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#روزشماراربعین (۱روز........)
پیاده،محضِ تسلای قلب خواهرتان
وظیفه بود بیایم،ببخش جاماندم!
@modafehh
یکشنبه:
نهار: مادرجان، حضرت زهرا(درود خدا بر او باد)
شام: غریب مدینه، امام حسن مجتبی(درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی