••♥️••
اِمٰامزَمانم...
خودرادرحصارعادتپیچیدهایم
ونبودنترابهتماشانشستہایم!
درحالےڪہهمچناندردعاےعهد
زمزمہمےڪنیم:⇩
-وَبَیْعَةًلَهفیعُنُقی-
#امام_زمان
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسیـنجانم ...!
دردمندم،
دلشڪستہام
واحساسمیڪنمڪہ
جز‹تــو›و‹راهتـو›
داروییدیگـر
تسڪینبخـشِ
قلبسوزانمنیست...! :)💔"
#ارباببطلبنوکربیتابترا✋🏼
شبتون حسینی 🌙🌱
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
سه شنبه:
ناهار:باقر العلوم؛امام محمد باقر(درود خدا بر او باد)
شام:شیخ الائمه؛امام صادق(درود خدا بر او باد)
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
♥️🌱•°~
دیدیبعضیوقتادلتمیگیره.
حالخوبینداری..
دلیلشمیدونیچیه؟!
چونگناهکردی..
چونلبخندخداروگرفتی..
چوناشکامامزمانتوریختی..
چونخودتوشرمندهکردی..
بخداکهزشته..
ماروچهبهسرپیچیازخدا..
مگهماچقدرمیمونیم..؟!
مگهماچقدرقدرتداریم..
بهچیمیرسیم..
باگناهبههیچینمیرسیمهیچی…:)🌱
#بهخودمونبیایم!🚶🏿♂
#تلنگر
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
⚫️ هشتم شوّال سالروز تخریب حرم بقیع
▪️ وهابی ها پس از محاصره مدینه در ۱۳۴۴ق، قبرستان بقیع و بقعههای آن را تخریب کردند؛ از جمله بارگاه امام حسن(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع).
وهابیان دو بار، ابتدا در ۱۲۲۰ق و سرانجام در ۱۳۴۴ق با اتکا به فتوای ۱۵ تن از مفتیان وهابی مدینه، مبنی بر ممنوعیت ساختن بنا بر روی قبور و لزوم تخریب قبور، به ویران کردن اماکن و بقعههای بقیع پرداختند.
تخریب بقیع، واکنش مردم و عالمان بسیاری را در ایران، عراق، پاکستان، شوروی سابق و... برانگیخت.
▪️ مرقد مطهّر امام مجتبی، امام سجّاد، امام باقر و امام صادق علیهم السّلام یک ضریح فلزّی داشت که هنرمندان اصفهانی ساخته بودند و بر مرقد مطهّر این چهار امام بزرگوار نصب شده بود و گنبد و بارگاهی داشت که عکسهایی از آن باقی مانده است.
▪️ در چنین روزی این گنبد و بارگاه ویران شد و آن ضریح به تاراج رفت و مزار این چهار امام بزرگ، این چهار شخصیّت عظیم تاریخ خلقت، این چهار فرزند معصوم پیامبر خدا و این چهار حجّت الهی به شکل بسیار تأثّرانگیزی ویران شد و مایۀ داغ و افسوس همۀ آزادگان و مسلمانان راستین به ویژه شیعیان گشت.
🔴 انشاالله با ظهور منتقم آل الله شیعه حرم باشکوهی برای امامان غریب بقیع خواهد ساخت.
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام فرمانده
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
🍃مفسر قرآن
قرآن را که میخوانم احساس میکنم تک تک آیههایش روضۀ فراق تو را میخوانند. از دل آیهها صدای سوزناکی را میشنوم که تو را میخوانند و التماس میکنند زودتر بیایی. در میان نجوایشان با تو چه راحت میشود این التماسها را شنید: تا تو نیایی، قدر قرآن شناخته نخواهد شد. ما نوری هستیم که وقتی از زبان تو بیرون میآییم، عالم را روشن میکنیم.
کی میرسد روزی که بنشینم سر کلاس تفسیری که استادش تو هستی.
برای بیرون آوردن قرآن از غربت، زودتر بیا آقا!
شبت بخیر مفسر قرآن!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
چهارشنبه:
ناهار: امام کاظم (درود خدا بر او باد )
شام: امام رضا (درود خدا بر او باد)
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
خٻلے فرق میکنھ
⸤مسئولیـن کشور شما⸣
شہادت طلب باشند یا رانت طلب!
#بدون_تعارف
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ دروس بیفایده در دبیرستانها و دبستانها را حذف کنید
🔹الان در دبیرستانهای ما و شاید در دبستانهای ما دانشهایی تدریس میشود که هیچ فایدهای به حال امروز و آیندهی این دانشآموز ندارد. یک چیزهایی است که ذهنیاتی است که یادشان هم میرود. در هیچ مسئلهی زندگی به اینها کمک نمیکند در پیشرفت علم به اینها کمک نمیکند اینها را شناسایی کنید حذف کنید. علم نافع آن علمی است که بتواند استعداد جوان و نوجوان را شکوفا کند. استعداد او را شناسایی کند آن را در جهت استعداد خودش رشد بدهد آن استعداد را شکوفا کند اینها علم نافع است.
#رهبرانه
@modafehh
#نماز_شب
💠حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری:
🔸گاهی بیدار شدن و خواندن #نمازشب برای برخی سخت می شود. می گوید: می خواهم سحر بیدار شوم؛ اما نمی توانم؟!
🔸در حالی که «نمی توانم» معنا ندارد. یک پله به شب ها و روزهایت برگرد و ببین داری چگونه می گذرانی؟!
🔸 خیلی از اعمال و برنامه ها، توفیق نماز شب را از بین می برد. گاهی یک معصیت، توفیق سحر را از انسان می گیرد. یک سم اگر وارد بدن شود، بخشی از بدن را مختل می کند؛ در مسائل روحی هم همین طور است.
🔸چه چیز سحرخیزی را احیا می کند؟ یک توبه، یک انفاق، یک استغفار، یک بازگشت، یک نگرانی برای دوری از این توفیق ها، همه این ها توفیق بیداری شب را به انسان می دهد.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
شکستم ...✋🏿
شکستی ...🚶🏻♂
شکستند ...👥
دل مهدی را ...💔
این داستان ادامه دارد ...🥀
(#خستهنشدیمواقعا؟... :)👀
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
*از شهدا چه بر جا مانده است؟؟*
بزرگراه شهدا…….........حاضر
مجتمع فرهنگے شهدا..حاضر
غیرت شهدا……...........غایب
ورزشگاه شهدا……......حاضر
مردونگے شهدا……..... غایب
مرام شهدا…………...... غایب
سمینار شهدا …..…......حاضر
آقایے شهدا……….........غایب
صداقت شهدا……........غایب
یادواره شهدا…………...حاضر
صفاے شهدا…………......غایب
عشق شهدا…………........غایب
آرمان شهدا…………........غایب
یاران شهدا…………........غایب
تیپ شهدا………….........حاضر
بخشش شهدا.............. غایب
تصویر شهدا.................حاضر
شهامت شهدا............... غایب
اخلاص شهدا.................غایب
مسئولےت پذیرے شهدا..غایب
شجاعت شهدا................غایب
عشق و محبت شهدا .....غایب
مهربانی و دلسوزے شهدا...غايب
یڪرنگی و روراستے شهدا...غایب
وااااااااااااای
غایبین از حاضرین بیشتر بودند…
ڪلاس تعطیل
*به راستے*
*بعد از شهدا چه ڪردهایم*
#شهدا__شرمنده_ایم
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
ماجراي خواستگاري يك رزمنده
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاري فارس، شهيد ابوالفضل يعقوبي فرزند يعقوب در تاريخ 44/5/2 در شهرستان اردبيل ديده به جهان گشود. در تاريخ 64/11/27 در منطقه عملياتي فاو در عمليات والفجر 8 به فيض رفيع شهادت نايل آمد. «ابوالفضل باوفا»دوست شهيد ابوالفضل يعقوبي به نقل از خود شهيد اين خاطره را تعريف مي كند: در قسمت تبليغات اداره بنياد شهيد شهرستان اردبيل كار ميكردم. گاهي از بسيج ادارات عازم جبهه ميشديم. اوايل اسفندماه 1364 شمسي بود. حدود سه ماه ميشد كه از جبهه برگشته بودم، مشغول تكثير عكس عزيزاني بودم كه تازه به شهادت رسيده بودند و قرار بود در يكي دو روز آينده تشييع شوند. ناگهاني عكسي توجه مرا به خود جلب كرد. تازه با او آشنا شده بودم، خوب ميشناختمش. در حالي كه به عكس نگاه ميكردم، بياختيار اشك ميريختم. ياد روزي افتادم كه با او آشنا شده بودم. ياد لحظاتي كه براي ايجاد معبر، نيزارها را با هم قطع ميكرديم. مرداد ماه هزار و سيصد و شصت و چهار بود، از طرف بسيج سپاه پاسداران جهت شركت در عمليات در منطقهي هورالعظيم حضور داشتيم. هر روز چند نفر از بسيجيان را جهت همكاري با نيروهاي اطلاعاتي به خاك دشمن ميبردند. روزي با تعدادي از بچهها جهت شناسايي خط مقدم و قطع نيزارها جهت ايجاد معبر براي عبور قايقهاي تندروي موتوري عازم خط مقدم شديم. بعد از سه ساعت در نزديكي خط مقدم به اسكلهاي شناور كه روي آب بود رسيديم. از آنجا به بعد را بايد با بَلَم طي ميكرديم. ما را به يكي از نيروهاي اطلاعاتي منطقه كه جواني برومند و خوش سيما بود و تبسم به لب داشت تحويل دادند. جوانبرومند مسئول محور و فرمانده گروهان بود. همگي سوار بلمها شده از لاي نيزارها به خط مقدم هدايت شديم. وقتي ديديم فرمانده به زبان محلي صحبت ميكند، خوشحال شديم. بعد از كمي صحبت متوجه شديم كه او نيز از همشهريهاي ماست و اسمش ابوالفضل است. در حالي كه گرم گفت و گو بوديم، از لابهلاي نيزارها به طرف دشمن حركت ميكرديم. بعد از يك ساعت پارو زدن به منطقهي حساسي رسيديم. گلولههاي بيهدف عراقيها از بالاي سرمان رد ميشدند. صداي عراقيها كه با هم صحبت ميكردند به وضوح شنيده ميشد. براي اينكه صداي پارو زدن ما را نشنوند، پاروها را جمع كرديم و در داخل بلمها گذاشتيم. آرام با گرفتن نيزارها بلمها را پيش ميرانديم. ما كه در اولين حضورمان در آن نيزارها، كمي دلهره داشتيم، ولي ابوالفضل عادي رفتار ميكرد؛ انگار نه انگار كه در منطقهي عراقيهاست. در چهرهاش اصلا نگراني و اضطراب و ترس ديده نميشد. او بارها در لاي همين نيزارها به كمين دشمن رفته، وجب به وجب منطقه را مثل كف دستش ميشناخت. دلهرهي من از اين بود كه در آن مكان هيچ جانپناه و سنگري نبود و اگر دشمن از حضورمان مطلع ميشد كارمان تمام بود. تنها چيزي كه به ما روحيه ميداد لبخند و تبسم جاودانهي ابوالفضل بود. هيچ وقت در آن موقعيت نيز نديدم كه گل لبخند در لبانش پرپر شود. با روحيهي نترس و شجاعي كه داشت ما را از نگراني در ميآورد. بعد از ساعتها تلاش با هدايت و فرماندهي ابوالفضل، نيها را قطع كرده و چندين معبر در لاي نيزارها جهت حركت قايقهاي تندرو كه قرار بود عمليات از آن منطقه صورت گيرد ايجاد كرديم و خوشحال از موفقيت در اين عمليات، راهي پشت جبهه شديم. در راه از سخنان فرمانده متوجه شدم كه از نيروهاي اطلاعاتي سپاه پاسداران شهرستان اردبيل است. بعد از كلي گفتوگو پرسيدم: آيا ازدواج كردهاي يا نه؟! گفت: نه، هنوز ازدواج نكردهام، مجرد هستم. علتش را پرسيدم، لبخند زد! از خندهاش متعجب شده، مصمم شدم حتما دليل خنده و ازدواج نكردنش را بدانم. وقتي اصرارهاي مرا ديد گفت: بيچاره مادرم! مدتي است كه گير داده بايد حتما ازدواج كني! مادرم از ترس شهادت، ميخواهد ازدواج كنم تا شايد به خاطر عروسش هم كه شده دست از جبهه دست بردارم . به خاطر اين، همه فكر و ذكرش اين شده تا مرا سروسامان دهد. اين است كه هر وقت به مرخصي ميروم ميگويد، حتما بايد اين بار ازدواج كني. من هم تصميم گرفتهام تا جنگ تمام نشده ازدواج نكنم و تا پيروزي در جنگ در جبهه بمانم. بار آخر كه به مرخصي رفته بودم پايش را در يك كفش كرد و گفت كه حتما بايد اين بار ازدواج كني. از من خواست نشاني دختري را به او بدهم تا به خواستگارياش برود. هر چه كردم تا موضوع خواستگاری را عوض كنم نتوانستم. زيرا اين بار با دفعهاي ديگر فرق ميكرد. مادر تصميم گرفته بود به هر نحوي شده از من نشاني دختري را بگيرد تا از آن دختر برايم خواستگاري كند. بعد از ساعتها پافشاري، ناچار براي اينكه اين قضيه را تمام كنم، نشاني الكي را در قريه نيار به او دادم. اسم و فاميلي دختر را از من پرسيد، گفتم فاميلياش را نميدانم ولي اسمش مريم خانم است. آن روز مادر خوشحال و خندان براي اين كه دختر را ببيند و از او خواستگاري كند، از
خانه بيرون رفت. بعد از دو ساعت وقتي به خانه برگشت، ديدم عصباني است. به قول معروف توپش پر بود. مفصل با من دعوا كرد. در حالي كه ميخنديدم گفتم: ندادندكه ندادند! من كه نميخواهم ازدواج كنم. اين نشاني را هم به خاطر اين كه شما را ناراحت نكنم، در اختيارتان گذاشتم. مادر در حالي كه دست از دعوا كشيده بود و همچون من ميخنديد گفت: آخر پسر نشانياي كه به من داده بودي، نشاني پيرزن نود سالهاي به نام مريم خانم بود. همه او را ميشناسند با اين كار پاك آبرويم را بردي! آن روز با مادر به خاطر اين خواستگاري كلي خنديديم. با اين كارم مادر فهميد كه من در تصميمي كه گرفتهام، جدي هستم و تا پايان جنگ دست از جبهه نخواهم كشيد و اين چنين بود كه در نهايت در منطقهي عملياتي فاو به اوج آسمانها پر گشود. انتهاي پيام/
روحش شاد وگرامی🌺
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه دختر پنج ساله...🙂💔
#سلام_فرمانده
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد)
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
‹فدایے پســـر ام البنین ❥!›:
"برگهیامتحان📄"
سرکلاساستادازدانشجویانپرسید:
اینروزهاشهدایزیادیروپیدامیکننو میارنایران...
بهنظرنتونکارخوبیه؟
کیاموافقن؟۱نفر
کیامخالف؟همهبهجز۱نفر
دانشجویانمخالفبودن
بعضیهامیگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن...
بعضیهامیگفتن:ولموننمیکنن ...گیر دادنبهچهارتااستخوووون... ملتدیوونن
بعضیهامیگفتن:آدمیادبدبختیاشمیفته
تااینکهاستاددرسروشروعکردولی خبریازبرگههایامتحانجلسهیقبلنبود...
همهیسراغبرگههارومیگرفتند.
ولیاستادجوابنمیداد...
یکیازدانشجویانباعصبانیتگفت:
استادبرگههامونروچیکارکردی
شمامسئولبرگههایمابودی
استادرویتختهیکلاسنوشت:من مسئولبرگههایشماهستم...
استادگفت:منبرگههاتونروگمکردمو نمیدونمکجاگذاشتم؟
همهیدانشجویانشاکیشدن.
استادگفت:چرابرگههاتونرومیخواین؟
گفتند:چونواسشونزحمت کشیدیم،درسخوندیم،هزینهدادیم،
زمانصرفکردیم...
هرچیکهدانشجویانمیگفتنداستادروی تختهمینوشت...
استادگفت:برگههایشماروتویکلاس بغلیگمکردمهرکیمیتونهبرهپیداشونکنه
یکیازدانشجویانرفتوبعدازچنددقیقهبا برگههابرگشت ...
استادبرگههاروگرفتوتیکهتیکهکرد.
صدایدانشجویانبلندشد.
استادگفت:الاندیگهبرگههاتونرو نمیخواین!چونتیکهتیکهشدن!
دانشجویانگفتن:استادبرگههارو میچسبونیم.
برگههاروبهدانشجویاندادوگفت:شمااز یکبرگهکاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاشکردیدتاپیداشونکردید،پسچطور توقعداریدمادریکهبچهاشروبادستای خودشبزرگکردوفرستادجنگ؛الان منتظرههمینچهارتااستخونشنباشه؟
بچهاشرومیخواد،حتیاگهخاکستر
شدهباشه.
چنددقیقههمهجاسکوتحاکمشد!
وهمهازحرفیکهزدهبودنپشیمونشدن!!
تنهاکسیکهموافقبود....
فرزندشهیدیبودکهسالهامنتظرباباشبود(:˼
#شهیدانه
#هویت_ایرانی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝