فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
حسیـن_جـان....🌹
آورده صبا ازگذرٺ عطرخدا را
تاروزے مانیز ڪند ڪربوبلارا
انگارڪه فهمیده نسیمسحرے باز
صبحاسٺ ودلم لڪ زده ایوانطلا را
⚘اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
⚘وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
⚘وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
⚘وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
دوشنبه ها
ناهار☀️: سالار زینب ، سیدالشهداء (درود خدا بر او باد )
شام🌙: زینت عبادت کنندگان ، امام سجاد(درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
#شهید
مخاطب خاص دلم❤️
آی تویی که رفتهای و رسیدهای...!
من ماندهام تنهـای تنهـــا...!
با نوشتهای از شمـا
و باری بر دوش
لااقل گاهی نگاهی
به خاطر خدا🥀
#شهدا_دست_دلم_را_بگیرید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@modafehh
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_پنجاهوسوم
《 حمله چند جانبه 》
🖇ماجرا بدجور بالا گرفته بود … همه چیز به بدترین شکل ممکن … دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه …
🔹دانشجوها، سرزنشم میکردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم … اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن … و هر چه قدر توضیح میدادم فایدهای نداشت … نمیدونم نمیفهمیدن یا نمیخواستن متوجه بشن … 😔
🏢دانشگاه و بیمارستان … هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازیها و تفکرات احمقانه نیست … و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم …
🔸هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه میکردم …فایدهای نداشت … چند هفته توی این شرایط گیر افتادم …شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیهاش حس زندگی وسط جهنم رو داشت …
🔻وقتی برمیگشتم خونه … تازه جنگ دیگهای شروع میشد… مثل مردهها روی تخت میافتادم … حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم …
🔻تمام فشارها و درگیریها با من وارد خونه میشد … و بدتر از همه شیطان …کوچکترین لحظهای رهام نمیکرد … در دو جبهه میجنگیدم …
🔹درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر میکرد …نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون … سختتر و وحشتناک بود… یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سالها رو ازم میگرفت … دنیا هم با تمام جلوهاش … جلوی چشمم بالا و پایین میرفت … میسوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع میکردم …
💠حدود ساعت ۹ … باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم …
🍀پشت در ایستادم … چند لحظه چشمهام رو بستم … بسم الله الرحمن الرحیم … خدایا به فضل و امید تو …
🔻در رو باز کردم و رفتم تو … گوش تا گوش … کل سالن کنفرانس پر از آدم بود … جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط …
💠رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت …
✍ ادامه دارد ...
@modafehh
•┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_پنجاهوچهارم
《 پله اول 》
🖇پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر …یکی فشار وارد می کرد … یکی چراغ سبز نشون می داد …همه شون با هم بهم حمله کرده بودن … و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود … وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار … و هر لحظه شدیدتر از قبل …
پلیس خوب و بد شده بودن … و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری …
من ساکت بودم … اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …
به پشتی صندلی تکیه دادم …
– زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟ … کربلائی میشی یا تسلیم؟ …
چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا…
– خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه … نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو …
با دیدن من توی اون حالت … با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد…
خدایا … به امید تو … بسم الله الرحمن الرحیم …
و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم …
– این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید … حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم …
امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید… فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم …
چشم هام رو باز کردم …
– همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه …
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود …
✍ ادامه دارد ...
@modafehh
•┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
صبحت بخیر آقاے من
آقاے دلتنگے
صبحت بخیر آقاے من
آقاے تنهایـے
من دور افتادم ازت
اما تو نزدیکے
امروزمو با تو شروع کردم
کہ اینجایـے...💚
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
سه شنبه ها
ناهار☀️: باقر العلوم ، امام محمدباقر (درود خدا بر او باد )
شام🌙: شیخ الائمه ، امام صادق (درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
خاطره ای از حمید آقا❣
هر وقت صحبت از سوریه در منزل میشد حمید آقا میگفتن 3000 تا شیعه تو محاصره هستن و واجب هست که به فرمان رهبر گوش بدیم و کمر به همت ببندیم برای نجاتشون.....حرف رهبر زمین نباید بمونه....
#مدافعان_حرم
@modafehh
ناگهان آمد و زد...
آمد و کُشت...
آمد و برد...
#او فقط آمده بود از #دل ما رد بشود...
#شهیدحمیدسیاهکالی_مرادی💔
#رفیقم_التماس_دعــا
@modafehh
حضرت مادر!
سنگینی بار گناهان خسته ام ڪرده...
مادرانه دستم را بگیر و به دستان مهدی ات بسپار!
@modafehh
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_پنجاهوپنجم
《 من یک دختر مسلمانم 》
🖇سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم …
🔸یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبهام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من… و اگر نمیتونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …🍃✨
🔹و از جا بلند شدم … همه خشکشون زده بود … یه عده مبهوت … یه عده عصبانی … فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خندهاش گرفته بود …😁
▫️به ساعتم نگاه کردم …
🔻این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمیگردم ایران …🇮🇷
💢 نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد …
💠دکتر حسینی … واقعا علیرغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید⁉️
🔻این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر میکردید …
🍀جملهاش تا تموم شد … جوابش رو دادم … میترسیدم با کوچکترین مکثی … دوباره شیطان با همه فشار و وسوسهاش بهم حمله کنه …
🔹این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم … پاهام حس نداشت … از شدت فشار … تپش قلبم💓 رو توی شقیقه هام حس میکردم …
✍ ادامه دارد ...
@modafehh
•┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
#ثواب_یهویی
🔸️شفای همه مریضها ۳مرتبه آیهی شریفه 《 امن یجیب 》🙏💐
.
[-وَ تُفَرِّجُ عَمَّن لاذَبِكَ ..
و هرڪس به تو پناھ آوَرَد ؛
غم و اندوهش را میبری...
🌱| #شآهڪربلا...
#شبتون حسینی✨
@modafehh
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
اے صبحدم همیشہ جاوید بیا
عطر خوش بوستان توحید، بیا
دلها همہ بے تاب شد از غیبٺ عشق
باران شڪوفہ هاے امید، بیا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ.
@modafehh
#شهیدانزندهاندونزدپروردگارشانروزیمیگیرند...
#سلامبرشهدا
و چه احساسِ
قشنگی است
که در اولِ صبح،
یادِ یک خوب
تو را غرقِ تمنّا سازد...
سلام! صبحت بخیر برادر حمیدم...🌷
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
چهارشنبه ها
ناهار☀️: باب الحوائج ، امام کاظم (درود خدا بر او باد )
شام🌙: شمش الشموس ، امام رضا (درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
خاطره ای از حمید آقا❣
به همه قرض میداد...حتی اگه خودمان نداشتیم با هر سختی بود پول را جور میکرد و میداد خیلی کم پیش می امد کسی درمانده از خانه ما برود
#کانال_رسمی_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌼🍂
@modafehh
جوان ها_ گناه نکنید.mp3
2.75M