eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
اللّهُمَّ مَنْ أوی‏ إِلی مَأویً فَأنْتَ مَأوای، و مَنْ لَجأ إلی‏ مَلْجإ فَأنْتَ مَلْجَأی‏ بارالها؛ هر ڪس به دنبالِ پناهے است،تو پناهِ منے و هر ڪس در پىِ دلْ آرامے است،تو دلْ آرامِ منے. -قنوت امام حسین (ع) -علامه مجلسے، بحار الأنوار ج ۸۵ص ۲۱۴ @modafehh
♥️ شبهای جمعه مثل گدا پشت این درم دستی بکش به خاطرزهرا تو بر سرم امشب که اولیا همـه جمعند کربلا بازی نکن تو با من جامانده از حرم 💔 @modafehh
جانم سوالی دارم از حضورت🌻 من ایا زنده ام وقت ظهورت؟ اگر تُ امدی من رفته بودم😔 اسیر سال و ماه و هفته بودم دعایم کن دوباره جان بگیرم بیایم در حضور تُ بمیرم🌸🍃 @modafehh
از اعضاء🌹 سلام خیلی ممنونم ازتون بابت کانال عالیتون اجرتون با خود شهید سیاهکالی من امروز مشرف شدم زیارت شهید محمد حسین حدادیان نائب الزیاره شما و اعضای کانال شهید بزرگوار حمید سیاهکالی هم بودم👇🌱 @modafehh
💢💢دلیل رفتن حمید آقا به سوریه💢💢 حمید آقا عاشق اهل بیت ع و گوش به فرمان رهبر عزیزمان امام خامنه ایی بودن...وقتی شرایط منطقه رو به این شکل میدیدن تحمل نداشتن و مدام پیگیر اخبار بودن تا ببینن شرایط چه طور پیش میره که خیلی علاقه داشتن برای دفاع به سوریه برن ولی چند باری که نشده بود میگفتن به خدا قسم من باید برم سوریه و عراق و یمن فرق نداره ..من تحمل این همه بی شرمی و هتک حرمت و قتل رو ندارم...و وقتی تهمت بعضی از مردم رو نسبت به مدافعان حرم میشنید خیلی متاثر میشد و میگفت بخدا پولی نمیدن که طرف بخواهد خودشو به خطر بندازه...حتی برگه حق ماموریت رو امضا نکرد تا پولی نگیره و گفت من فقط برای قرب الهی میرم..حضرت امیر المومنین ع فرمودن اجازه ندید دشمن به خانه هایتان برسه منم شیعه هستم و پیرو ،پس لبیک میگم...لبیک یا حیدر لبیک، یا حسین،لبیک یا زینب @modafehh
اکنون گلزار شهدا دعاگویتان هستیم🌹👇
انتظارات_امام_زمان_از_شیعیان چرا مؤمن پس از نمازهایش برای فرج امام زمان علیه‌السلام دعا نمی‌کند؟ صاحب «مکیال‌المکارم» از قول یکی از زن‌های مؤمنه که در عالم رؤیا و در زمان تسلّط کفّار بر این مملکت این خواب را دیده بود، نقل می‌کند که کسی در آنجا این مطلب را فرموده بود: «اگر مؤمن همان طور که وقتی خودش مریض یا مقروض یا گرفتاری دیگری دارد برای رفع گرفتاری خود بر دعا کردن مواظبت می‌نماید، به همان شکل فراق امام زمان علیه‌السلام باعث غم و ناراحتی او شده و قلبش را شکسته و حالش را پریشان نموده باشد و برای فرج مولایش پس از نمازهایش دعا کند، چنین دعایی در این حالت موجب یکی از آن دو امر می‌شود: یا موجب می‌شود امام زمانش سریعتر ظهور فرماید، و یا غم و ناراحتی آن مؤمن با برطرف شدن گرفتاری‌هایش، و نجات از فتنه‌ها مبدّل به خوشحالی می‌شود.» 👇 مطلع‌الفجر، ص 179 @modafehh
[هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ....] او كسی است كه... زنده می‌كند و می‌میراند... -: مگہ تو اونے نیستے ڪه میڪني!؟ من تو زنده ام ڪن با عشقتـــ.. غافر(۶۸) @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسوم 👈این داستان⇦《 Breaking time 》 ـــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 استوکیومتری 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎حسبنا الله ... نعم الوکیل ... نعم المولی و نعم النصیر ... و لا حول و لا قوه الی بالله العلی العظیم ...✨ 🔹نیم ساعت به زمان همیشگی ... بین خواب و بیداری ... این جملات توی گوشم پیچید ... بلند شدم و نشستم ... قلبم آرام بود ... و این ... آغاز نبرد ما بود ... 🔸با اینکه شاگرد اول بودم ... اما با همه قوا روی شیمی تمرکز کردم ... تمام وقتی رو که از مدرسه برمی‌گشتم ... حتی توی راه رفت و آمد ... کتاب📖 رو جلوتر می‌خوندم ... ♦️با مقوای نازک ... کارت‌های کوچیک درست کردم ... و توی رفت و آمد، اونها رو می‌خوندم ... هر مبحثی رو که می‌دیدم ... توی کتاب‌های📚 دیگه هم در موردش مطالعه می‌کردم ... تا حدی که اطلاعاتم در مورد شیمی فراتر از حد کتاب درسی بود ...🔻 🔶کل جدول مندلیف رو هم با تمام عناصرش ... ردیف و گروهش ... عدد اتمی و جرمی و ... حفظ کردم ... توی خواب هم اگه ازم می‌پرسیدی عنصر * ... می‌تونستم توی ۳۰ ثانیه کل اطلاعاتش رو تکرار کنم ...🤓 💠 هر سوالی که می‌داد ... در کمترین زمان ممکن اولین دستی که در حلش بلند می‌شد ... مال من بود ... علی‌الخصوص استوکیومتری‌های چند خطیش رو ...〰 ⚪️من مخ ریاضی بودم ... به حدی که همه می‌گفتن تجربی رفتنم اشتباه بود ... ذهنی ... تمام اون اعداد اعشاری رو در هم ضرب و تقسیم✖️➗ می‌کردم ... 🔸بعد از نوشتن سوال ... هنوز گچ رو زمین نگذاشته بود ... من، جواب آخرش رو می‌گفتم... و صدای تشویق بچه‌ها👏👏 بلند می‌شد ... کم‌کم داشت عصبی می‌شد ... رسما بچه‌ها برای درس شیمی دور من جمع می‌شدند ... هر چی اون بیشتر سخت می‌گرفت تا من رو بشکنه ... من به خودم بیشتر سخت می‌گرفتم ... و گرایش بچه‌ها هم بیشتر می‌شد...😊👌 بارها از در کلاس که وارد می‌شد ... من پای تخته ایستاده بودم ... و داشتم برای بچه‌ها ... درس جلسات قبل رو تکرار می‌کردم ... تمرین حل می‌کردم و جواب سوال‌ها رو می‌دادم ...🍃 ✨توی اتاق پرورشی بودم ... که فرامرز با مغز اومد توی در ... 🔹- مهران یه چیزی بگم باورت نمیشه ... همین الان سه نفر به نمایندگی از بچه‌های پایه دوم، دفتر بودن ... خواستن کلاس فوق برنامه و رفع اشکالشون با تو باشه ... گفتن وقتی فضلی درس میده ما بهتر یاد می‌گیریم ... تازه اونم جلوی چشم👀 خود دبیر شیمی ... قیافه‌اش دیدنی بود ... داشت چشم هاش از حدقه در می اومد ...👌 خبر به بچه‌های پایه اول که رسید ... صدای درخواست اونها هم بلند شد ...🗣🗣 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهارم 👈این داستان⇦《 استوکیومتری 》 ـــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 عناصر آزاد 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎درگیریش با من علنی شده بود ... فقط بچه‌ها فکر می‌کردن رقابت شیمیه ... بعضی‌ها هم می‌گفتن ... - تدریس تو بهتره ... داره از حسادت بهت می‌ترکه ...😡😠 🔹کار به آوردن سوال‌های المپیاد کشیده بود ... سوال‌ها رو که می‌نوشت ... اکثرا همون اول ... قلم‌ها رو می‌گذاشتن زمین ... اما اون روز ... با همه روزها فرق داشت ...✨ این سوال سال * المپیاد کشور * ... با پوزخند خاصی بهم نگاه کرد😏 ... - جزء سخت‌ترین سوال‌ها بوده ... میگن عده کمی تونستن حلش کنن ... نگاه‌های بچه‌ها چرخید سمت من ... و نگاه من، بدون اینکه پلک بزنم ... به تخته گره خورده بود ...😐 🍃- خدایا ... این یکی دیگه خیلی سخته ... به دادم برس ... 🔻آقا چرا یه سوالی رو میارید که خودتون هم نمی‌تونید حل کنید؟ ... گند می‌زنید به روحیه ما ‼️... 🔸و بچه‌ها باهاش هم صدا شدن ... هر کدوم در تایید حرف قبلی یه چیزی می‌گفت ... و من همچنان به تخته زل زده بودم ... فرامرز از پشت زد روی شونه‌ام و صداش رو بلند کرد...🗣 🔸- بیخیال شو مهران ... عمرا اگه این سوالش مال سن ما باشه ... المپیاد دانشجوها یا بالاتر بوده ... بین سر و صدای بچه‌ها ... یهو یه نکته توی سرم جرقه زد...⚡️⚡️ 🔻- آقا اصلا غیر از اورانیوم ... عناصر پرتوزا در طبیعت به طور آزاد یافت نمیشن ... عناصر این گروه اصلا وجود خارجی ندارن و فقط به صورت آزمایشگاهی تولید میشن ... مطمئنید عنصرهایی که توی گزینه هاست درسته❓ ... ⭕️میگم احتمالا طراح سوال ... موقع طرح این ... مست بوده عقلش رفته بوده تعطیلات ... آقا یه زبون به برگه‌اش می‌زدید ... می‌دید مزه شراب میده یا نه❓ ... 🔹جملاتی که با حرف اشکان ... شرترین بچه کلاس کامل شد ... - شایدم اونی که پای تخته نوشته ... دیشب زیادی خورده بوده ...😂 🔸و همه زدن زیر خنده ... برای اولین بار ... سر کلاس ... با حرف‌هایی که خودش می‌زد ... و جملاتی که دیگران رو مسخره می‌کرد ... مسخره‌اش کردن ... جذبه و هیبتش شکست ⚡️... کسی که بچه‌ها حتی در نبودش بهش احترام می‌گذاشتن ... ▫️از اینکه خلق و خوی مسخره کردن بین بچه‌ها شایع شده بود ... و قبح شراب خوردن ریخته بود ... ناراحت بودم ... اما این اولین قدم در شکست اون بود ...👌 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh
بنام خدا ،به یاد خدا،برای خدا...🌸🍃
❤️ باز در من چشم وا ڪن تا تماشايت ڪنم دردِ ديدن را دوا ڪن تا تماشايت ڪنم آشڪارا آشڪارے،مثل روز روشنے رازها را برملا ڪن،تا تماشايت ڪنم چشم باطن بين نمے‌خواهم،تو پنهان نیستے چشم ظاهر بين عطا ڪن تا تماشايت ڪنم! چشم‌ بندے هاے دنيا مهلت ديدن نداد زود‌تر محشر بہ پا ڪن تا تماشايت ڪنم تندے نور تو زد چشم مرا اے آفتاب جلوه در آيينہ‌ها ڪن تا تماشايت ڪنم بیا عجل لولیک الفرج 🤲🏻💔 @modafehh
💝 پیامبر اکرم صلی الله فرمودند: ✅ ای علی، همنشینی با سه چیز قلب را می‌میراند 👇 1⃣ وهمنشینی و سخن گفتن با نامحرمان 2⃣ همنشینی با ثروتمندان 3⃣ همنشینی با انسان های پست 📚بحارالانوار، ج 77، ص45 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @modafehh
(( لبیک یا زینب (س) )) شهید مدافع حرم: کربلایی حمیدسیاهکالی مرادی @modafehhh ***************************************** (( ستاره ای دیگر از اسمان شهادت )) دانشجوی ممتاز دانشگاه بود...خود و همسرش دانشجو بودند و برای پرداختن زکات دانش خود به هر شکل ممکن در جلسات مذهبی به(( آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن می‌پرداختند..)) همچنین مربی حلقه‌های صالحین بود... (( در روزهای نزدیک به عید که زمان شست‌وشوی موکت‌های حسینیه سپاه بود، به سربازان کمک می‌کرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران سربازی خود لذت ببرند..)) ((همیشه نماز اول وقت و نماز شب می‌خواند، از غیبت بیزار بود، اینکه می‌گویند، کسی پای خود را مقابل پدر و مادرش دراز نمی‌کند، در مورد همسرم صدق می‌کرد،(( شکم، چشم و زبان ))را همیشه و به‌ویژه در میهمانی‌ها حفظ می‌کرد... ((خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود، هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت می‌کرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار، در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند حلال باشد.)) *************************************** @modafehh
یقه خودتو بگیر رفیق الکی شیطون رو لعنت نکن @modafehh
💚 اگرشهیدان به اقتداڪردند و جان دادند خانمها باید به اقتدا کنند این چادر فقط‌یڪ‌¹حجاب نیست. چادر لباس رزم است،لباس‌آنهایۍڪه مشغول مبارزه اند. همانهایۍڪه راهشان راه زینب‌س‌است. چادریهاهمیشه‌درسنگرند. @modafehh
•••💞💌••• می گفت : هر چقدر به بالای قله ی ظهور نزدیک می شیم، هوا کم می شه...!!! دیگه به شش هر کسی نمیسازه...! بی هوا میخرن، بی هوا می برن، بی هوا میاد!!! خیلی حواستونو جمع کنید؛ میزان هوای نفــس... ... @modafehh
شور 2 .mp3
8.41M
شور🎙 شهیدم برادر حمیدم 🍁 به همراهان عزیز کانال🌷 @modafehh
🔻 👈این داستان⇦《 برده 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎به زحمت، خودش رو کنترل کرد ... - نه من که طبیعی بودم ... ولی راست می‌گید ... شاید طراحش خورده بوده ...🍷🍷 و اشکان ول کن نبود ... احتمالا اولش حسابی خورده ... پشت سرش هم حسابی ... خورده ... آخه اونجا هر کی یه اشتباه کوچیک کنه ... به شکر خوردن می‌اندازنش ...😂 🔹آره احتمالا تو هم اونجا بودی ... داشتی کنار طرف، شکر می‌خوردی ... تا یه چی میشه اونجا این طوری ... اونجا اینطوری ... تو تا حالا پات رو از حوزه استحفاضیه استان بیرون گذاشتی❓ ... کنترل اوضاع، حسابی داشت از دستش خارج می‌شد ... دو بار با خودکار زد روی میز ... - بسه دیگه ... ساکت ... تا مودبانه ازتون می‌خوام ... حواستون جمع باشه ...😐 و بعد رو کرد به من و خندید ...😄 - تو هم مخی هستی‌ها ... اشتباهی ایران به دنیا اومدی... باید * به دنیا می‌اومدی ... 🔻محکم زل زدم توی چشماش ... شما رو نمی‌دونم ... ولی من از نسل اون ایرانی‌هایی هستم که وقتی صدام دکل نفتی * رو زد ... و همه دنیا گفتن فقط بزرگ‌ترین مهندس‌های امریکایی می‌تونن اون فاجعه رو مهار کنن ...💥🔥 🔸یه گروه کارگر ایرانی رفتن جمعش کردن ... ایرانی اگر ایرانی باشه ... یه موی کارگر بی‌سوادش شرف داره به هیکل هر چی خارجیه ... برده روحش آزاده، جسمش در بند ...⛓⛓ 🔻اما ما مثل احمق‌ها ... درگیر بردگی فکری شدیم ... برده فکری ... دیر یا زود خودش ... با دست خودش ... به دست و پای خودش غل و زنجیر می بنده ...⛓ 🔹کلاس یه لحظه کپ کرد ... اون مهران آرام و مودب ... که حرمت بداخلاق‌ترین دبیرها رو حفظ می‌کرد ... جلوی اون ایستاده بود ...😳 🍃سکوت کلاس شکست ... صدای سوت و تشویق بچه‌ها بلند شد ... و ورق برگشت ... از اون به بعد هر بار که حرفی می‌زد ... چشم بچه‌ها👀 برمی‌گشت روی من ... 🔻تایید می‌کنم یا رد می‌کنم یا سکوت می‌کنم ... و سکوت به معنای این بود که رد شد ... اما دلیلی نمی‌بینم حرفی بزنم ... جای ما با هم ... عوض شده بود ... و من هم صادقانه ... اگر نقدی که می‌کرد، صحیح بود ... می‌پذیرفتم ... و اگر درباره موضوع، اطلاعاتم کم بود ... با صراحت می‌گفتم ... باید در موردش تحقیق کنم ...✨🍃 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh
🔻 👈این داستان⇦《 حادثه بی‌خبر نیست 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎توی راهرو بهم رسیدیم ... با سر بهش سلام کردم و از کنارش رد شدم ... صدام کرد ...🗣 🔹از همون روز اول ازت خوشم نیومد ... ولی فکر نمی‌کردم از یه بچه اینطوری بخورم ... فکر می‌کردم اوجش دهن لقی و خبرچینی کنی ...😳 خندیدم ...😁 - که بعدش ... بچه مذهبی کلاس بشه خبرچین و جاسوس... لو بره و همه بهش پشت کنن❓ ... خنده اش کور شد ...😐 خیلی دست کم گرفته بودمت ... مکث کوتاهی کرد و با حالت خاصی زل زد توی چشمم ...👁 🔸می‌دونی؟ ... زمان انقلاب و جنگ ... امثال تو رو می‌کشتن ... دستش رو مثل تفنگ ... آورد کنار سرم ... بنگ ... یه گلوله می‌زدن وسط مخش ...🔫 هنوزم هستن ... فقط یهو سر به نیست میشن ... میشن جوان ناکام ... و زد تخت سینه‌ام ... 🔻جوان هایی که یهو ماشین توی خیابون لهشون می‌کنه ... یا یه زورگیر چاقو چاقوشون می‌کنه ... حادثه فقط بعضی وقت‌هاست که خبر نمی‌کنه ... ناخودآگاه، بلند از ته دلم خندیدم ...😂 اشکال نداره ... شهـــ🌹ــدا با رجعت برمی‌گردن ... حتی اگه روی سنگ‌شون نوشته شده باشه ... جوان ناکام ... خدا موقع رجعت به اسامی بنیاد شهید کار نداره ... برو اینها رو به یکی بگو که بترسه ...✨ هر کی یه روز داغ می‌بینه ... فرق مرده و شهیـــ🌹ــد هم همینه ... مرده محتاج دعاست ... شهید دعا می کنه ...🍃✨ 🔹و راهم رو کشیدم و رفتم سمت دفتر ... بعد از مدرسه ... توی راه برگشت به خونه ... تمام مدت داشتم به حرف‌هاش فکر می‌کردم ... و اینکه اگه رفتنی بشم ... احدی نمی‌فهمه چه بلایی و چرا سرم اومد ... و اگه بعد من، بازم سر کسی بیاد چی❓ ... 🔻به محض رسیدن ... سریع نشستم و کل ماجرا رو نوشتم ... با تمام حرف‌هایی که اون روز بین ما رد و بدل شد ... و زنگ زدم☎️ به دایی محمد ... و همه چیز رو تعریف کردم ... 🔹شما، تنها کسی بودی که می تونستم همه چیز رو بهت بگم ... خلاصه اگر روزی اتفاقی افتاد ... همه اش رو نوشتم و تاریخ زدم، امضا کردم ... توی یه پاکته توی کتابخونه سومی... عقایدش که به سازمان مجاهدین و ... ها می خوره ... اگه فراتر از این حد باشه ... لازم میشه ...🍃✨ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh
گلزار شهدا🌹 به نیابت از شما خوبان💛 @modafehh
بسم الله الرحمن الرحیم...🌷
✋❤️ 🌹هر ڪه دارد هوس ڪرببلابسم الله 🌿رود ایـن قافـلہ سـوے حرمِ 🌹چشمِ دل باز کن و بین حرمش را وبگو 🌿الســلام علیـڪ ☀️🌹