نماز اول وقت امشب هدیه به حضرت زهرای 3ساله امام حسین (ع).📿
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوچهارده
👈این داستان⇦《 کنکور 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎حدود ساعت 8 شب بود که صدای زنگ،🛎 بلند شد ... و جملهی "دایی محمد اومد" ... فضای پر از تشنج رو ... به سکوت تبدیل کرد ... سکوتی که هر لحظه در شرف انفجار بود💥 ... دایی محمد هیبت خاصی داشت ... هیبتی که همیشه نفس پدرم رو میگرفت ...😑
🔹با همون هیبت و نگاهی که ازش آتش میبارید ... از در اومد تو ... پدرم از جا بلند شد ... اما قبل از اینکه کلمهای دهانش خارج بشه ... سیلی محکمی از دایی خورد ...
🔆صبح روز مراسم عقدکنون تون ... بهت گفتم ازت خوشم نمیاد ... و وای به حالت اشک از چشم خواهرم بریزه 😢...
عمه سهیلا با حالت خاصی از جاش بلند شد ... و با عصبانیت به داییم نگاه کرد ...
🔻به به حاج آقا ... عوض اینکه واسه اصلاح زندگی قدم جلو بزارید ... توی خونه برادرم روش دست بلند میکنید ... بعد هم میخواید از خونه خودش بندازیدش بیرون؟ ... وقاحت هم حدی داره ...😡
دایی زیرچشمی😒 نگاهی بهش کرد ...
مرد دو زنه رو میگن ... خونه این زنش ... خونه اون زنش ... دیگه نمیگن خونه خودش ... خونهاش رو به اسم زنهاش میشناسن ... حالا هم بره اون خونهای که انتخابش اونجاست ...‼️
🔹اصلاح رو هم همون قدر که توی این مدت، شما اصلاح و آباد کردید بسه ... اصلاحی رو هم که شما بکنید عروس یا کور میشه یا کچل ...😳
▫️عمه در حالی که غرغر میکرد از در بیرون رفت ... پدر هم پشت سرش ... غرغر کردن، صفت مشترک همهشون بود... و مادرم زیر چشمی😒 به من نگاه می کرد ...
○اونطوری بهش نگاه نکن ... به جای مهران تو باید به من زنگ میزدی ...☎️
از اون شب، دیگه هیچ کدوم مزاحم آرامش ظاهری ما نشدن... و خونه نسبت به قبل آرامش بیشتری پیدا کرد ...🍃✨
آرامشی که با شروع فرآیند دادگاه، چندان طول نکشید ...✨
مادر به شدت درگیر شده بود ... و پدرم که با گرفتن یه وکیل حرفهای و کار کشته ... سعی در ضایع کردن تمام حقوق مادرم داشت ...😔
🔻مادر دیگه وقت، قدرت و حوصلهای برای رسیدگی به سعید و الهام سیزده، چهارده ساله رو نداشت ... و این حداقل کاری بود که از دستم برمیاومد ...🍃
🔻زمانی که همه بچهها فقط درس میخوندن ... من، بیشتر کارهای خونه ... از گردگیری و جارو کردن تا ... خرید و حتی پختن غذاهای ساده تر رو انجام میدادم ... الهام هم با وجود سنش ... گاهی کمک میکرد ...🍀
▫️هر چند، مادرم سعی میکرد جو خونه آرام باشه ... اما همهمون فشار عصبی شدیدی رو تحمل میکردیم ... و من ... در چنین شرایطی بود که کنکور دادم ...📄
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپانزده
👈این داستان⇦《 انسانهای عجیب 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎پدر، الهام رو از ما گرفت ... و گرفتن الهام، به شدت مادرم و سعید رو بهم ریخت ...
🔸مادر که حس مادرانهاش و ورود الهام به خونه زنی که بویی از انسانیت نبرده بود ... و میخواستن همه جوره ... تمام حقوقش ضایع کنن ...
🔹و سعید از اینکه پدر دست رد به سینهاش زده بود ... کسی که تمام این سالها تشویقش میکرد و بهش پر و بال میداد ... خیلی راحت توی صورتش نگاه کرد و گفت ...😳
🔻با این اخلاقی که تو داری ... تف سر بالا ببرم توی خونه زنم؟ ... مریم هم نمیخواد که ...
⚡️سعید خورد شد ... عصبی، پرخاشگر و زودرنج شده بود ... با کوچکترین اشاره و حرفی بهم میریخت ...💔
📄جواب کنکور اومد ... بی سر و صدا دفترچه انتخاب رشته و برگه کدها رو برداشتم ... رفتم نشستم یه گوشه ...
با دایی قرار گذاشته بودیم، بریم مشهد🍃✨ ... خونه مادربزرگ ... دست نخورده مونده بود ... برای فامیل که از شهرهای مختلف میومدن مشهد ... هر چند صدای اعتراض دو تن از عروسها بلند شد ... که این خونه ارثیه است ... و متعلق به همه ... اما با موافقت همون همه و حمایت دایی محمد... در نهایت، قرار شد بریم مشهد ...✨
🔻چه مدت گذشت؟ نمی دونم ... اصلا حواسم به ساعت نبود... داشتم به تنهایی برای آینده ای تصمیم می گرفتم ... که تا چند ماه قبل، حتی فکر زیر و رو شدنش رو هم نمی کردم...
مدادم ✏️رو برداشتم ... و شروع کردم به پر کردن برگه انتخاب رشته ... گزینه های من به صد نمی رسید ... 6 انتخاب ... همهشون هم مشهد ... نمیتونستم ازشون دور بشم ... یک نفر باید مسئولیت خانواده رو قبول می کرد ...🌺
🔹وسایل رو جمع کردیم ... روح از چهره مادرم رفته بود ... و چقدر جای خالی الهام حس می شد ...
🔰با پخش شدن خبر زندگی ما ... تازه از نیش و کنایه ها و زخم زبان ها ... فهمیدم چقدر انسان های عجیبی دور ما رو پر کرده بودن ... افرادی که تا قبل برای بودن با ما سر و دست می شکستن ... حالا از دیدن این وضع، سرمست از لذت بودن ... و با همه وجود، سعی در تحقیر ما داشتن ...😔
🔻هر چقدر بیشتر نیش و کنایه می زدن ... بیشتر در نظرم حقیر و بیچاره می اومدن ... انسان های بدبختی که درون شون به حدی خالی بود ... که بر ای حس لذت از زندگی شون ... از پیش کشیدن مشکلات بقیه لذت می بردن ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh
⭕️مهلت تمام شد⭕️
سلام خسته نباشید خدمت اعضا باصفا کانال 🌸🌸🌸
تعداد #167 دفعه زیارت عاشورا به نیت داداش حمید ان شاءالله تا فردا شب قرائت میشه ....
به لطف همه شما عزیزان 😊
ان شاءالله حاجت روا بشید🌹
👈نماز شب ، تهجّد و شب زنده داری را جدی بگیریم👉
🍃اهمیت نماز شب و شب زنده داری🍃
🔷🔹ما انسانها هیچ وقت غذا خوردن و مسائل عادی زندگی را فراموش نمی کنیم و هر روز با لذت انجام می دهیم ، چون به آنها احساس نیاز می کنیم و واقعا هم احتیاج داریم .
🔷🔹ولی نماز شب ، تهجّد و شب زنده داری را به هر بهانه ای که شده ، از روی تنبلی یا بی تفاوتی و . . . فراموش کرده و یا ترک می کنیم ، زیرا احساس نیاز نمی کنیم ، نه این که نیاز نداشته باشیم ، کاملا هم به آن محتاج هستیم ولی درک نمی کنیم .
😓چه وقت به اهمیت نماز شب پی برده و به شب زنده داری احساس نیاز می کنیم؟
👈 زمانی که مشکلی برای ما پیش آمده باشد ، آن وقت به مناجات با خدا در دل شب پرداخته و ایستاده و نشسته و کلا در هر حالتی با خدا راز و نیاز می کنیم ، ولی همین که مشکلاتمان حل شد دوباره دچار غفلت و بی توجهی می شویم .
👈محرومیت از نماز شب مساله ی ساده ای نیست و کسی که بخواهد به خدا برسد و در سیر و سلوک و تزکیه نفس موفق باشد ، باید بر شب زنده داری مداومت نماید !
🌷بدون شب زنده داری انسان به جایی نمی رسد🌷
🍃اهمیت نماز شب و نتیجه سبک شمردن آن🍃
👌در « بَلَد الاَمین » از امام صادق (ع) روایت شده که « هر کس نماز شب نخواند ، از شیعیان ما نیست »
👈 و در روایت دیگری رسیده است که « مبغوضترین خلق در نزد خدا کسی است که شب ، چون مرداری بیفتد و روز را به بطالت و تنبلی بگذراند »
🍃محرومان از نماز شب🍃
🌼 از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود : « هر کس تمام شب را بخوابد ، شیطان در گوش او بول می کند و در روز قیامت مفلس و بی چیز به صحنه ی محشر قدم می نهد و احدی نیست مگر اینکه برای او مَلَکی است که هر شب دو بار او را بیدار می کند و به او می گوید : ای بنده ی خدا ! برخیز و به یاد پروردگارت باش ؛ دفعه ی سوم اگر توجهی نکرد ، شیطان در گوش او بول می کند » .
🌹بعضی از شب زنده داران هستند که که در اوایل کار ، صدای آن ملکی که او را با لفظ « آقا » از خواب بیدار می نمود ، می شنیدند . و اگر دلی داشته باشید ، چه بسا که اثراتی که برای نماز شب رسیده است را دریافته اید..
👈اگر به این فضیلت هایی که برای نماز شب رسیده مؤمن باشید ، آن را ترک نخواهید کرد و ضایع نخواهید ساخت ، زیرا طبیعت انسان بر این سرشته شده که دوستدار خیر و خوبی است .
👈 آیا در آن حدیث قدسی نشنیدید که ذات اقدس حق فرمود : « بندگان من برای غروب خورشید ، همچون پرندگانی که شامگاه شوق رفتن به آشیانه دارند ، مشتاق هستند ؟! »
👈 و چگونه می توان پذیرفت که کسی به بعضی از این فضایل برای نماز شب معتقد باشد و مشتاق رسیدن وقت آن نباشد ؟!
👈 آیا همین انسان نیست که در تقرّب به سلاطین دنیایی و حکّام این جهان و خلوت با آن ها از مال و اهل خود می گذرد و چه بسا که روح و زندگی خود را در این راه فدا می کند ؟!
👈 و خدای متعال می فرماید : « وَ الّذین آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلهِ » ، ( و کسانی که اهل ایمانند ، محبت شان به خدا از هر دوستی و محبتی بیشتر و شدیدتر است و کمال محبّت را فقط به خدا مخصوص دارند ) .
🍃عذر های غیر موجّه محرومین از نماز شب🍃
👈 ای طالبان مقام قرب حضرت دوست جلّ جلاله !
👈 به کسانی که به بهانه ی غلبه ی خواب و بیدار نشدن برای انجام نماز شب ، خود را در ترک آن معذور می دارند توجّهی ننمایید ، چرا که این عذر از چند وجه مردود است👇👇
👈از جمله این فرمایش حضرت علی (ع) در جواب کسی که گفت من دیشب به خواب ماندم و توفیق تهجّد و شب زنده داری نصیبم نشد ، فرمود : « تو مردی هستی که گناهانت قید و بندت شده است » .
( خیر دنیا و آخرت شما در نماز شب است )
نماز شب امشب را هدیه میکنیم به 👇
🌸داداش حمید🌸
التماس دعای فرج از همگی نماز شب خوانهای بزرگوار.
محزون شده ام از غم هجران تو آقا
تا کی ز ره دور ، سلامت برسانم؟!...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @modadehh💞
سلام 🌷
امشب هیئت مجازی داریم توی کانال......
🦋 ساعت
🦋9.30
منتظر هستیم ان شاءالله همه تشریف بیارید💐به نیت شهدا 🌹
دوستانتون هم دعوتت کنید ......
رفقای امام حسینی
@modafehh
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد)
┅═══✼ @modafehh ✼═══┅
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوشانزده
👈این داستان⇦《 بزرگی خالق 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎کسی جلودار حرفها و حدیثها نبود ... نقل محفلها شده بود غیبت ما ... هر چند حرفهای نیش دارشون ... جگر همهمون رو آتش میزد🔥 ... اما من به دیده حسن بهش نگاه میکردم ... غیبت کننده ها ... گناه شور نامه اعمال من بودن ... و اونهایی که تهمت رو هم قاطیش میکردن ... و اونهایی که آت
بیاری این محفلها بودن ...🔥
ته دلـــ❤️ــم میخندیدم و میگفتم ...
بشورید ... 18 سال عمرم رو ... با تمام گناهها ... اشتباهها ... نقصها ... کم و کاستیها ... بشورید ... هر حقی رو که ناخواسته ضایع کردم ... هر اشتباهی رو که نفهمیده مرتکب شدم ... هر چیزی که ... حالا به لطف شما ... همهاش داره پاک میشه ...✨🍃
🔻اما اون شب ...زیر فشار عصبی خوابم نمیبرد ... همه چیز مثل فیلم🎞 از جلوی چشمهام رد میشد که یهو به خودم اومدم ...
🔸مهران ... به جای اینکه از فضل و رحمت خدا طلب بخشش کنی ... از گناه شوری اونها به وجد اومدی❓ ...
🔹گریهام گرفت ... هر چند این گناه شوری ... وعده خدا به غیبت کننده بود ... اما من از خدا خجالت کشیدم ...😔
این همه ما در حق لطف و کرمش ناسپاسی میکنیم ... این همه ما ...
اون نماز شب ... پر از شرم و خجالت بود ... از خودم خجالت کشیده بودم ...
🍃- خدایا ... من رو ببخش که دل سوختهام رو نتونستم کنترل کنم ... اونها عذاب من رو می شستن ... و دل سوخته ام خودش را با این التیام میداد ...
🍃خدایا ... به حرمت و بزرگی خودت ... به رحمت و بخشندگی خودت ... امشب، همه رو حلال کردم و به خودت بخشیدم ... تمام غیبتها ... زخم زبونها ... و هر کسی رو که تا امروز در حقم نامردی و ظلم کرده ... همه رو به حرمت خودت بخشیدم ...✨🌺
🍃تو خدایی هستی که رحمتت بر خشم و غضبت پیشی گرفته ... من رو به حرمت رحمت و بخشش خودت ببخش ...
و دلـــ❤️ــم رو صاف کردم ...
برای شبیه خدا شدن ... برای آینه صفات خدا شدن ... چه تمرینی بهتر از این ... هر بار که زخم زبانی ... وجودم رو تا عمقش آتش🔥 میزد ... از شر اون آتش و وسوسه شیطان... به خدا پناه میبردم ... و میگفتم ...
🍃- خدایا ... بنده و مخلوقت رو ... به بزرگی خالقش بخشیدم...✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
@modafehh