eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 : گاهی آسان تر از زنده ماندن است. حقّا که چنین است. این نکته را اهل معنا و حکمت و دقت خوب درک میکنند . گاهی و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، به مراتب مشکل تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است ۷۵/۳/۲۰ نماز اول وقت به نیت: 🍃شهدای مقاومت🍃 @modafehh
🔻 👈این داستان⇦《 والله خیر حافظا 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎اشک توی چشمم حلقه زد ... 🍃✨خدایا ... من بهت اعتماد دارم ... حتی وسط آتیش ... با این امید قدم برمی‌دارم ... که تمام این مسیر به خواست توئه... و تویی که من رو فرستادی ... ولی اگر تو نبودی ... به حق نیتم ... و توکلم نگهم دار و حفظم کن ... تو رو به تسبیحات فاطمه زهرا قسم ... ▫️از جا بلند شدم و رفتم سمت اتوبوس ... 🍃✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ... لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ ... 🔹و اولین قدم رو گذاشتم روی پله‌های اتوبوس ... مسئول گروه ... توی در باهام سلام و احوال پرسی کرد ... 🔸داداشت گفت حالت خوب نیست ... اگه خوب نیستی برگرد ... توی کوه حالت بهم بخوره ممکنه نشه کاری برات کرد ... وسط راه می‌مونی ... 💢به زحمت خودم رو کنترل کردم و لبخند زدم ... نه خوبم ... چیزی نیست ... ▫️و رفتم سمت سعید ... نشستم بغلش ... - فکر کردم دیگه نمیای ... - مگه تو دار دنیا چند تا داداش دارم ... که تنهاشم بزارم؟ ... 🍀تکیه دادم به پشتی صندلی ... هنوز توی وجودم غوغایی به پا بود ... غوغایی که قبل از اینکه حتی فرصت آرام شدن پیدا کنه ... به طوفان تبدیل شد ... 🔻مسئول گروه از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو ... سلام به دوستان و چهره‌های جدیدی که تازه به گروه ما ملحق شدن ... من فرهادم ... مسئول گروه و با دو نفر دیگه از بچه ها ... افتخار همراهی شما و سرپرستی گروه رو داریم ...✨🍀 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh
🔻 👈این داستان⇦《 جذام...!!! 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎به هر طریقی بود ... بالاخره برنامه معرفی تموم شد ... منم که از ساعت ۲ بیدار بودم ... تکیه دادم به پشتی صندلی و چشم‌هام رو بستم ... هنوز چشم‌هام گرم نشده بود ... که یه سی دی ضرب دار و بکوب گذاشتن ... صداش رو چنان بلند کردن که حس می‌کردم مغزم داره جزغاله میشه ... و کمتر از ده دقیقه بعد یکی از پسرها داد زد ... 🔹بابا یکی بیاد وسط ... این طوری حال نمیده ... و چند تا از دختر، پسرها اومدن وسط ... 🔸دوباره چشمها رو بستم ... اما این بار، نه برای خوابیدن ... حالم اصلا خوب نبود ... 🔻وسط اون موسیقی بلند ... وسط سر و صدای اونها ... بغض راه گلوم رو گرفته بود ... و درگیری و معرکه‌ای که قبل از سوار شدن به اتوبوس توی وجودم بود ... با شدت چند برابر به سراغم برگشته بود ... 🍃✨خدایا ... من رو کجا فرستادی؟ ... داره قلبم میاد توی دهنم... کمکم کن ... من ... تک و تنها ... در حالی که حتی نمی‌دونم باید چی کار کنم؟ ... چی بگم؟ ... چه طوری بگم؟ ... اصلا ... تو، من رو فرستادی اینجا❓ ... ▫️چشم‌های خیس و داغم بسته بود ... که یهو حس کردم آتش گداخته‌ای🔥☄ به بازوم نزدیک شد ... فلز داغی که از شدت حرارت، داشت ذوب می‌شد ... ⚡️از جا پریدم و ناخودآگاه خودم رو کشیدم کنار ... دستش روی هوا موند ... مات و مبهوت زل زد بهم ...😳 💠جذام که ندارم این طوری ترسیدی بهت دست بزنم ... صدات کردم نشنیدی ... می‌خواستم بگم تخمه بردار ... پلاستیک رو رد کن بره جلو ... 💢اون حس به حدی زنده و حقیقی بود ... که وحشت، رو با تمام سلولهای وجودم حس کردم ... و قلبم با چنان سرعتی می‌زد که ... حس می‌کردم با چند ضرب دیگه، از هم می‌پاشه ...💓 🔹خیلی بهش برخورده بود ... از هیچ چیز خبر نداشت ... و حالت و رفتارم براش ... خیلی غریبه و غیرقابل درک بود ... 🔸پلاستیک رو گرفتم ... خیلی آروم ... با سر تشکر کردم ... و بدون اینکه چیزی بردارم ... دادم صندلی جلو ... 🔻تا اون لحظه ... هرگز چنین آتش🔥 و گرمایی رو حس نکرده بودم ... مثل آتش گداخته‌ای☄ ... که انگار، خودش هم از درون می‌سوخت و شعله می‌کشید ... آروم دستم رو آوردم بالا و روی بازوم کشیدم ... 💢 هر چند هنوز وحشت عمیق اون لحظه توی وجودم بود ... اما ته قلبم گرم شد ... مطمئن شدم ... خدا حواسش بهم هست ... و به هر دلیل و حکمتی ... خودش، من رو اینجا فرستاده ... با وجود اینکه اصلا نمی‌تونستم بفهمم چرا باید اونجا می‌رفتم ... ❤️قلبم آرام‌تر شده بود ... هر چند ... هنوز بین زمین و آسمان بودم ... و شیطان هم ... حتی یک لحظه، دست از سرم برنمی داشت ... 🍃✨الهی ... توکلت علیک ... خودم رو به خودت سپردم ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh
پیش گلزار شهدا🌹 دعاگویتان بودیم🙏 @modafehh
خدایا ... کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفان‏ها هستم ... به من دیده‏ ای عبرت‏ بین ده ، تا ناچیزی خود را ببینم ، و عظمت و جلال تو را به راستی بفهمم ، و به درستی تسبیح کنم ... فرازی از نیایشهای عارفانه شهیدچمران نماز شب به نیت : ❤️سلطان عالم امام رضا علیه السلام❤️ @modafehh
... بسم رب الحسین ......❣❤️❣
یک شنبہ: ناهار: مادر جانـ ؛ حضرت زهرا (درود خدا بر او باد ) شـام : غـریـب مدیـنہ ؛ امام مـجتبے (درود خدا بر او باد ) ┅═══✼ @modafehh ✼═══┅
‏وای بر ما در محضر خدا ... 🌷 نماز اول وقت به نیت: 🌸شهدای مدافع حرم🌸 @modafehh
✍ترکیباتی که نباید با هم خورده شوند↯ 🔺گوشت با ماست ⚜شیر با میوه یا ترشی ⚜ماست با آب‌لیمو یا سرکه ⚜پنیر با بادام ⚜ماهی با تخم‌مرغ یا شیر ⚜سرکه با برنج ⚜خربزه با عسل 🔻ماست با ترب ☜ 🍏 @modafehh 🌿
جای خالے که می گفت ما پاسدار و بسیجی خشک و خالی نمیخواهیم؛ پاسدار و بسیجی باید مکتبی ایدئولژی و عقیدتی باشد. @modafehh
🌹 امام رضا (ع) می فرمایند: حداقلِ تشکر بنده از خداوند برای توفیق خواندنِ نماز واجبش این است که در سجده بعد از نماز بگوید : شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّهِ از حضرت سؤال شد که معنای این گفته چیست؟ فرمود: با این سجده می‏گوید این تشکر من است از خدا به جهت اینکه موفقم کرد تا به خدمتش برسم و نماز واجب را به‏ جای آورم. 📘وسائل الشيعه، ج‏7، ص 6، ح1 نماز اول وقت به نیت: 🦋امام محمد تقی🦋 ✍ ️@modafehh
گلزار شهدا🌹 دعاگویتان هستم💛👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🕊اے شـهیـد ، باید خودت تمـام دلـم را عـوض ڪنـــے؛ با این دلـم،بہ دردِ❣ امام زمــانم نمـےخورم... دل صاحب ڪه شوے_شهیدت مے ڪنند🕊🌹 @modafehh
🔻 👈این داستان⇦《 مروارید غواص 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎اتوبوس ایستاد ... خسته و خواب آلود ... با سری که حقیقتا داشت از درد می‌ترکید ... از پله‌ها رفتم پایین ... چند قدم رفتم جلو و از جمع فاصله گرفتم ... هوای تازه، حالم رو جا آورد و کمی بهتر کرد ...🍃✨ 🔹همه دور هم جمع شدن و حرکت، آغاز شد ... سعید یکم همراه من اومد ... و رفت سمت دوستهای جدیدش ... چند لحظه به رفتارها و حالتهاشون نگاه کردم... هر چی بودن ولی از رفقای قبلیش خیلی بهتر بودن ...😊 🔸دخترها وسط گروه و عقب‌تر از بقیه راه می‌رفتن ... یه عده هم دور و برشون ... با سر و صدا و خنده‌های بلند ... سعید رو هم که کاری از دستم برنمی‌اومد ... که به خاطرش عقب گروه حرکت کنم ... منتظر نشدم و قدم‌هام رو سریع تر کردم ... رفتم جلو ...🏃🏃 🔻من ... فرهاد ... با ۳ تا دیگه از پسرها ... و آقایی که همه دکترا داشت و دکتر صداش می‌کردن ... جلوتر از همه حرکت می‌کردیم ... اونقدر فاصله گرفته بودیم که صدای خنده‌ها و شوخی‌هاشون ... کمتر به گوش می‌رسید ... 💢 فرهاد با حالت خاصی زد روی شونه ام ... ای ول ... چه تند و تیز هم هستی ... مطمئنی بار اولته میای کوه؟ ... ولی انصافا چه خواب سنگینی هم داری ... توی اون سر و صدا چطور خوابیدی⁉️ ... ♻️و سر حرف زدن رو باز کرد ... چند دقیقه بعد از ما جدا شد و برگشت عقب‌تر ... سراغ بقیه گروه ... و ما ۴ نفر رو سپرد دست دکتر ... جزو قدیمی‌ترین اعضای گروه‌شون بود ... 🍀با همه وجود دلم می‌خواست جدا بشم ... و توی اون طبیعت سرسبز و فوق العاده گم بشم ... هوا عالی بود ... و از درون حس زنده شدن بهم می‌داد ... 💠به نیمچه آبشاری که فرهاد گفته بود رسیدیم ... آب با ارتفاع کم ... سه بار فرو می‌ریخت ... و پایین آبشار سوم ... حالت حوضچه مانندی داشت ... و از اونجا مجدد روی زمین جاری می‌شد ... ▫️آب زلال و خنکی ... که سنگ‌های کف حوضچه به وضوح دیده می‌شد ... منظره فوق العاده‌ای بود ... محو اون منظره و خلقت بی‌نظیر خدا بودم ... که دکتر اومد سمتم ... شنا بلدی❓ ... 🔻سرم رو آوردم بالا و با تعجب بهش نگاه کردم ... گول ظاهرش رو نخور خیلی عمیقه ... آب هر چی زلال‌تر و شفاف‌تر باشه ... کمتر میشه عمقش رو حدس زد ... به نظر میاد اوجش یک، یک و نیم باشه ... اما توی این فصل، راحت بالای ۳ متره ... 🔹ناخودآگاه خنده‌ام گرفت ... - مثل آدم هاست ... بعضی‌ها عمق وجودشون مروارید داره... برای رفتن سراغشون باید غواص ماهری باشی ... چشم دل می‌خواد ...❤️ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh
... من این ڪد را به شما بدهم ، ڪه هر ڪس بخواهد به آقا نزدیڪ شود، اولین راهش است... چشمِ گناه‌بین ، امام زمان بین نمےشود...! ؟؟! شب به نیت: 🌸حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام🌸 التماس دعا @modafehh
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
تا هستم،همراه ولی میمانم با چشمه ی عشق ازلی میمانم صدبار دگر قلب مرا بشکافند من شیعه ی مرتضی علی میمانم @modafehh
دوشنبہ: ناهار :سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا(درود خدا بر ان ها باد) شـام :زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام سـجاد(درود خـدا بر او باد) ┅═══✼ @modafehh ✼═══┅
♥️🌱 از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید. نماز اول وقت به نیت : 🌸حضرت ام البنین مادر حضرت ابوالفضل🌸 🆔 @modafehh 🕊
•| ღـیدانهـ⚘|• در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هر چه به جنبه‌های خصوصی‌تر زندگی ایشان نزدیک می‌شوید، تجلی ایمان را بیشتر می‌بینید. @modafehh
4_5769287791846360171.mp3
3.66M
♨️دل مشغولی های دنیا 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @modafehh
🌪🖐🏻 ‏با تمام وجود گناه كرديم؛ نه نعمت‌هايش را گرفت و نه گناهان‌مان را فاش كرد. اگر بندگی‌اش را می‌کردیم،چه می‌کرد؟! | |💞 نماز اول وقت به نیت: 🍃امام علی نقی علیه السلام🍃 @modafehh 🍃🍃
🔻 👈این داستان⇦《 جوان من 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎بدجور کپ کرده بود ... به زحمت خودم رو کنترل می‌کردم ... صدام بریده بریده در می‌اومد ... - کاری داشتی آقا سینا‌❓ ... 🔹با شنیدن جمله من، کمی به خودش اومد ... زبونش بند اومده بود ... و هنوز مغرش توی هنگ بود ... حس می کردم گلوش بدجور خشک شده ... و صداش از ته چاه در میاد ... 🔸با دست به پشت سرش اشاره کرد ... بالا ... چایی گذاشتیم ... می‌خواستم بگم ... بیاید ... خوشحال می‌شیم ... از حالت بهم ریخته و لفظ قلم حرف زدنش ... می‌شد تا عمق چیزهایی رو که داشت توی ذهنش می‌گذشت رو دید... به زحمت لبخند زدم ... عضلات صورتم حرکت نمی‌کرد...😔 🔻قربانت داداش ... شرمنده به زحمت افتادی اومدی ... نوش جانتون ... من نمی‌خورم ...🙏 🔸برگشت ... اما چه برگشتنی ... ده دقیقه بعد دکتر اومد پایین ... 💢سر درد شدم از دستشون ... آدم میاد کوه، آرامش داشته باشه و از طبیعت لذت ببره ... جیغ زدن‌ها و ...🤕 🔹پریدم توی حرفش ... ضایع‌تر از این نمی‌تونست سر صحبت رو باز کنه ... و بهانه‌ای برای اومدن بتراشه ... بفرما بشین ... اینجا هم منظره خوبی داره ...🏕 💠نشست کنارم ... معلوم بود واسه چی اومده ... جوانن دیگه ... جوانی به همین جوانی کردن‌هاشه که بهترین سال‌های عمره ...🍃 🔻یهو حواسش جمع شد ... - هر چند شما هم ... هم سن و سالشونی ... نمیگم این کارشون درسته ... ولی خوب ... 🔸سرم رو انداختم پایین ... بقیه حرفش رو خورد ... و سکوت عمیقی بین ما حکم فرما شد ...😑😑 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ @modafehh