!

اما

بمیرم برای آقای غریبمون اون لحظه ای که صدا ابی عبدالله بلند شد

هَل مِن ناصر یَنصُرنی کیه که حسینو یاری کنه

آخه مقتل اینطوری میگه : هفت بار ابی عبدالله تو کربلا فرموده: "هَل مِن ناصر یَنصُرنی ؟ هَل مِن معین یُعینُنی؟ "

مرتبۀ پنجم وقتی امام حسین علیه السلام فرمود هل من ناصر؟

یه آقازاده ۱۱ ساله از خیمه اومد بیرون

میدونی ، امام حسنیا غیرتی‌ان

نمیتونست غربت عمو رو ببینه

زبان حاله سفارش شده بود عمو رو تنها نذاره . . .

از خیمه زن‌ها خارج شد زینب کبری دستشو گرفت عزیز بردارم صبر کن کجا میخوای بری ؟

گفت عمه جان !

رهام کن!

ببین عموم رو دوره کردن💔

ببین دارن باشمشیر میزنن 😭😭

ببین دارن با نیزه میزنن 😭😭😭

نیزه دار با نیزه میزنه

شمشیر دار با شمشیر میزنه😭

اونایی که چیزی ندارن دامنشون رو پر از سنگ کردن و . . .😭😭😭

پیرمرد با عصا میزنه . . .😭😭😭

خواهره دیگه . . .

دیگه حواس زینب رفت توی گودال . . .💔

دستش رو از دست عمه رها کرد میدوید به سمت گودال و گریه میکرد میگفت:

فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی بخدارقسم عموم رو رها نمیکنم

ابی عبدالله نگاه کرد دید عبدالله داره میاد هی صدا میزنه عمو: