{ رژیـم غـاصـب } ، زخـمے غـیـرقـابـل تـرمـیم
بـرداشته ؛ هِـیـمـنهٔ #صهیونیست درهم شکسته ،
و در جـنـگ نـظـامے شکستِ نِـسـبـی خـورده ؛
امّـا ،
هـنـوز بـزرگتـریـن و مـؤثـرترین { سلـاحِ نـویـن } ،
در دسـتـانِ یـهـود درحـال آتــشافـروزی و
جـنـگ شـناختی است . . .
امـروز { رسـانـه } مـظـلـوم و ظـالـم را جابهجا
میکند ، تـهـاجـم و دفـاع را درهـم میریزد ،
جـای پـیروزی و شکست را عـوض میکند ؛
و در نـتـیـجـه ، بـر تـنِ لجنآلود و پر از زخمِ
کاریِ بـاطـل ،
کـتوشـلـوارِ حـق و صـلـح میپـوشـاند !
شـایـد در جـنـگ رودررو نـبـاشـیـم ،
امّـا مراقب باشیم در «جنگ رسانه»
بازی نخوریم و مغلوب نشویم . . .
{ گوش به فرمان ولےّ }
🇵🇸 #فلسطین
#طوفان_الأقصى
از پـا نـشـسـتـن⁉️ هـرگـز . . .❗
طـوفـانِ ظـلـم و تـندبادِ سِـتَـم ،
از دریـاے #فلسطین ، چـنـان مـوجِ خـروشانے متولد کرده ،
کــه تـا عـنـکبوتِ یهود را از سـاحـلِ قـدس
تطهیر نکند آرام نمیگیرد . . .
ایـن آتـش را خـود صـهـیـون افروخت و در
آن خـواهـد سوخت ؛
{ حرکتے کــه در فلسطین آغـاز شـده ،
مـنـجـر بــه پـیـروزے کـامـل فلسطینےهـا
خـواهـد شـد . . . }
۱۴۰۲/۰۷/۲۲
•••
{ گوش به فرمان ولےّ }
#کلامِ_ولے
🇵🇸 #طوفان_الأقصی
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗
گـاهے بـعـضی تـوهـم میزنند امـام زمـان
در غـاری شـبـیـه بـه «حـرا» یـا خیمهای در
دل بیابان در حـال عـبـادت است ؛
گـاهی میرود به کـربلا زیارت و گـاهی هم مدینة ؛ شاید بـا ردایے سفید ، شالی سـبـز
و صندلهایی قـهـوهای رنـگ ، آرامآرام بـیـن
کوچهها ، تک و تنها و غریبانه راه میرود و
آهے میکشد ؛
شـایـد آنـهـا امـام را بـا یـک نـظـارهگرِ مـطـلق
و عـابدی زاهـد و سجادهنشین اشتباه گرفتهاند ؛
امـام آنـها یـک کنج عزلت گزیدهایست کـه
روز و شب گـریـه میکند و برای شیعیانش تـوبـه ؛
شیعیانش هم { جمعهها } ندبه میکنند و با
گریه کردن «انتظار» را معنا !
خندهدار نیست ، گـریـهدار است !
هـمـین برای غربتش کافے است و توهین
است بـه شأن { امـام } . . .
« امـام » ، یعنی فرمانده !
امـام یعنی در دل میدان نمیگوید { بـرو } ،
میگوید { بیا } !
امـام همان کسی است کـه در طـراحـے
چند ماههٔ #طوفان_الأقصی ، کنار میز
فرماندهی بود ؛
همان کسی است کـه طبیبانه زخـمهـای مـجـاهـدان را درمـان میکند ، پـدرانـه
دست نوازش بـر سـر یتیمان فلسطینے میکشد ،
پـابـهپـاے هـمسران شــهـیـد شیون میکند
و بـا داغِ ششماهههای پرپر شده میسوزد . . .
امـام هـمـان کسی است کـه بـه وقت پرتاب
مـوشـک ، بلند یازهرا «سلاماللهعلیها» میگوید ،
کـنار رزمندگان تـفـنگ بـه دسـت میگیرد و
شـیـعـیـانـش پـابـهپـای او «انـتـظار» را مـعنا
میکنند ؛ دسـت و سـر و جـان میدهند و
تـا آخـریـن قطرهٔ خـون ، پـای ولے میایستند . . .
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗
#امامِ_من
🇵🇸 #فلسطین
میبوسم دستے را کــه قـلـم
در آغـوش میگیرد و برای #مظلوم
مینویسد . . .
برای #فلسطین بنویسید و #انتشار_دهید . . .
اگـر قـلـم بـه دستتان نمیرقصد ،
نوشتهها را بـه چشم و گـوش دنیا برسانید . . .
یک دو روزی پارسکن، جولانبده، آتشبزن
ایــن تقلـاهـــا زمـانــت را نهــایــے مـیکـنـــد
هرچقدرهم کور باشد این گره، پایان کار،
مردی از نسـل علـے خیبـر گشایــی میکند . . .
"الّلهُــــــمَّعَجِّــــــللِوَلِیِّکَـــــ الْفَـــــــــرَجْ"
✍🏻 شاگرد استاد
🇵🇸 #فلسطین
ایـن روزها کــه نبرد { حـق } و { بـاطـل } بـه
اوج خـود رسـیـده ، جـای خالے شما بیش از پیش
حـس میشود ؛
دنـیـا چـه بداند چـه نداند «منتظر» توست . . .
هرکس کــه برای اعتلـای { عدالت } دست بـه
آسمان میبرد و برای مـظـلـومـیـن دعا میکند ،
و یـا مشت گره میکند و بـر سـر ظـالـم فریاد میزند ،
در «حقیقت» برای آمدن تـو { قدم } برداشته . . .
میخواهد شیعه باشد یا سنے ،
مسلمان باشد یا نامسلمان ،
اهـل کتاب باشد یـا نباشد ،
دیـن داشته باشد یا نـه ؛
امروز هـر «انسانے» در هـر جای ایـن کُرهٔ خاکی ،
کـه جـانش از ظـلم به لب آمده ،
و بےتاب و تـشـنهٔ حق شده ،
هَـل مِـن مُـعـیـن تـو را لبیك گفته ،
«مضطر» شـده و چـشـم بـه راه است . . .
آقـا جـان بـیـا ،
یـک جـهـان مـنـتـظـر تـوسـت ،
بـیـا . . . !
#امامِ_من
🇵🇸 #فلسطین
شـیعـیـان ایـن امـام ،
مـرزی نمیشناسند و در هـر جـایے مسلحاند !
فرقی نمیکند در #فلسطین زیر آتش ،
یـا در ایـران و یـمـن و لـبـنان و هرجای دیگر ؛
آنـهـا مسلحاند ؛ یکی بـه سلاحِ قـلـم و دیگری
بـیـان ، آن یـکی در دل دانشگاه و مدرسه ؛
یکی با سـنـگـر علم و آن یکی با رسانه !
آنها نشستن نمیشناسند ؛ جـهاد را فـقط بـه
شمشیر نمیدانند ؛
گـوش بـه { فـرمـان } نه ، گوششان بـه
{ دهان } مُسلِمِ امامشان است و بـه جـانِ
کـلـامـش دل میدهند ؛ آنهـا آتـش بـــه
اختیار هستند و منتظر فرمان نمیمانند . . .
همیشه در دل مـیـدان هستند و پا پس نمیکشند .
اما قبل از هرچیز ، مـجـاهـدانِ جهادِ اکــبــر ،
و مـبارز جنگ درون خود هستند . . .
از سـیـمِ خـاردار نفسشان عبور کردهاند ؛
بـا تمام وجود لـمـس کردهاند ،
{ اگر چنانچه میخواهی از سیمِ خارادار
رد بشی ، اول باید از سیم خارادار نفست
عبور کنی . . . }
وقتی گرفتار خودمان هستیم ،
نمیتوانیم کاری انجام بدهیم . . .
#امامِ_من
🇵🇸 #طوفان_الأقصی
بےشک { دعا } ، هـمـان تـجـهیزات
و جـنـگ بـا دشـمـن از پشت جبهه
است ؛
اگـر از مبارزهٔ رو در رو بـا شـیاطینِ
بیرحمِ یهود محرومیم ،
میتوانیم با دست بردن بـه آسمان ،
مرحمی بر تنهای زخمآلود مجاهدانِ مظلوم
و تـیـری بـه پـیـکـرهٔ دشمنِ ظـالـم باشیم .
ایـن حـداقـل کاری است کـه از دست
یکیک { انسانها } برمیآید و از { شیعیان }
غیور امیرالمؤمنین توقع میرود . . .
دست بـه دعا بردار و بـا دعـا بـه قلب دشمن بزن !
{ اُدعونے أستَجِبُ لَکُم . . . }
🇵🇸 #فلسطین
#طوفان_الأقصی
" أسـعـد الـلّٰـه أیّـامـکـم یـا صـاحـبالـزمـان ! "
شـایـد ایـن یـکے از پـرتکرارترین جـمـلـههای
امـروز بود ؛ هـرچه باشد ولـادت پـدرجـانِ
امـاممان بود و شـیـعـیـان طـلـب عیدی میکردند ؛
یکے شـفـای مـریـض و حـل مشکلات ،
یـکے سـفـر بـه دیـار حـبـیـب و دعوت به خانه پدری . . .
نمیخواهم بـپـرسم چـند نفر { تـو } را «هـم»
طـلـب کردند ، نـه ؛
امشب نمیخواهم بـر سـر شیعه فریاد کنم ؛
امشب ، بـا سؤ!ل آمدهام . . .
امـروز واقعاً خـوشحال بودی ؟!
میدانم اگـر { ابـرِ گناه } بـیـن ما حائل نبود ،
بـر لبت لـبـخـنـد نـقـش بسته بود امّا ،
ایـن را هـم خـوب میدانم کـه مؤمن غمش
در دل میماند و لـبـخـنـد از لبش نمیافتد . . .
مـن کـه تـنـها کمے با تقلّا خودم را بـه
اهل ایمان شبـیـه میکنم ، و رنـگے از
رحمت عالمگیر جدم نبردهام ،
امروز بــه یـاد ربـابها و ششماهههای
مـظـلـوم #غزه ، بـا کمے اکراه رنگِ عید
بـه تن کردم . . .
نمیدانم در دل مـهـربـان و رئـوف تـو
چــه میگذرد و دردِ دلـت را در گـوش
کدامـین چـاه فریاد میزنی ؛ اما خوب
میدانم دلت { خون } است از خونهای
ریخته شده و { خونِ جگر } خوردنهای
مادران . . .
الـبـتـه میدانم افـتـخـار میکنی بـه سـپـاهِ
همچو شـیـرِ «حماس» کــه پـیـروز میدان
بوده و هست و ایـن «جنایتها» فـقـط
دستوپا زدنهای آخرِ حرامزادههاست . . .
امّـا ایـن چیزی از درد { آهِ مـظـلـوم } کـمـ
نمیکند ،
{ آه مـظـلـوم } ، دل شـیـعـه را کباب میکند
چـه رسد بـه #امـام_زمـان . . .
🇵🇸 #فلسطین