eitaa logo
معین 🇵🇸
663 دنبال‌کننده
322 عکس
56 ویدیو
21 فایل
﷽ ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
{ رژیـم غـاصـب } ، زخـمے غـیـرقـابـل تـرمـیم بـرداشته ؛ هِـیـمـنهٔ درهم شکسته ، و در جـنـگ نـظـامے شکستِ نِـسـبـی خـورده ؛ امّـا ، هـنـوز بـزرگ‌تـریـن و مـؤثـرترین { سلـاحِ نـویـن } ، در دسـتـانِ یـهـود درحـال آتــش‌افـروزی و جـنـگ شـناختی است . . . امـروز { رسـانـه } مـظـلـوم و ظـالـم را جابه‌جا می‌کند ، تـهـاجـم و دفـاع را درهـم می‌ریزد ، جـای پـیروزی و شکست را عـوض می‌کند ؛ و در نـتـیـجـه ، بـر تـنِ لجن‌آلود و پر از زخم‌ِ کاریِ بـاطـل ، کـت‌و‌شـلـوارِ حـق و صـلـح می‌پـوشـاند ! شـایـد در جـنـگ رودررو نـبـاشـیـم ، امّـا مراقب باشیم در «جنگ رسانه» بازی نخوریم و مغلوب نشویم . . . { گوش به فرمان ولےّ } 🇵🇸
از پـا نـشـسـتـن⁉️ هـرگـز . . .❗ طـوفـان‌ِ ظـلـم و تـندبادِ سِـتَـم ، از دریـاے ، چـنـان مـوجِ خـروشانے متولد کرده ، کــه تـا عـنـکبوتِ یهود را از سـاحـلِ قـدس تطهیر نکند آرام نمی‌گیرد . . . ایـن آتـش را خـود صـهـیـون افروخت و در آن خـواهـد سوخت ؛ { حرکتے کــه در فلسطین آغـاز شـده ، مـنـجـر بــه پـیـروزے کـامـل فلسطینےهـا خـواهـد شـد . . . } ۱۴۰۲/۰۷/۲۲ ••• { گوش به فرمان ولےّ } 🇵🇸
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗ گـاهے بـعـضی تـوهـم می‌زنند امـام زمـان در غـاری شـبـیـه بـه «حـرا» یـا خیمه‌ای در دل بیابان در حـال عـبـادت است ؛ گـاهی می‌رود به کـربلا زیارت و گـاهی هم مدینة ؛ شاید بـا ردایے سفید ، شالی سـبـز و صندل‌هایی قـهـوه‌ای رنـگ ، آرام‌آرام بـیـن کوچه‌ها ، تک و تنها و غریبانه راه می‌رود و آهے می‌کشد ؛ شـایـد آنـهـا امـام را بـا یـک نـظـاره‌گرِ مـطـلق و عـابدی زاهـد و سجاده‌نشین اشتباه گرفته‌اند ؛ امـام آنـها یـک کنج عزلت گزیده‌ایست کـه روز و شب گـریـه می‌کند و برای شیعیانش تـوبـه ؛ شیعیانش هم { جمعه‌ها } ندبه می‌کنند و با گریه کردن «انتظار» را معنا ! خنده‌دار نیست ، گـریـه‌دار است ! هـمـین برای غربتش کافے است و توهین است بـه شأن { امـام } . . . « امـام » ، یعنی فرمانده ! امـام یعنی در دل میدان نمی‌گوید { بـرو } ، می‌گوید { بیا } ! امـام همان کسی‌ است کـه در طـراحـے چند ماههٔ ، کنار میز فرماندهی بود ؛ همان کسی است کـه طبیبانه زخـم‌هـای مـجـاهـدان را درمـان می‌کند ، پـدرانـه دست نوازش بـر سـر یتیمان فلسطینے می‌کشد ، پـابـه‌پـاے هـمسران شــهـیـد شیون می‌کند و بـا داغِ شش‌ماهه‌های پرپر شده می‌سوزد . . . امـام هـمـان کسی است کـه بـه وقت پرتاب مـوشـک ، بلند یازهرا «سلام‌الله‌علیها» می‌گوید ، کـنار رزمندگان تـفـنگ بـه دسـت می‌گیرد و شـیـعـیـانـش پـابـه‌پـای او «انـتـظار» را مـعنا می‌کنند ؛ دسـت و سـر و جـان می‌دهند و تـا آخـریـن قطرهٔ خـون ، پـای ولے می‌ایستند . . . امـام ، فـرمـانـده است . . .❗ 🇵🇸
می‌بوسم دستے را کــه قـلـم در آغـوش می‌گیرد و برای می‌نویسد . . . برای بنویسید و . . . اگـر قـلـم بـه دست‌تان نمی‌رقصد ، نوشته‌ها را بـه چشم و گـوش دنیا برسانید . . .
یک دو روزی پارس‌کن، جولان‌بده، آتش‌بزن ایــن تقلـاهـــا زمـانــت را نهــایــے مـی‌کـنـــد هرچقدرهم کور باشد این گره، پایان کار، مردی از نسـل علـے خیبـر گشایــی می‌کند . . . "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" ✍🏻 شاگرد استاد 🇵🇸
ایـن روزها کــه نبرد { حـق } و { بـاطـل } بـه اوج خـود رسـیـده ، جـای خالے شما بیش از پیش حـس می‌شود ؛ دنـیـا چـه بداند چـه نداند «منتظر» توست . . . هرکس کــه برای اعتلـای { عدالت } دست بـه آسمان می‌برد و برای مـظـلـومـیـن دعا می‌کند ، و یـا مشت گره می‌کند و بـر سـر ظـالـم فریاد می‌زند ، در «حقیقت» برای آمدن تـو { قدم } برداشته . . . می‌خواهد شیعه باشد یا سنے ، مسلمان باشد یا نامسلمان ، اهـل کتاب باشد یـا نباشد ، دیـن داشته باشد یا نـه ؛ امروز هـر «انسانے» در هـر جای ایـن کُرهٔ خاکی ، کـه جـانش از ظـلم به لب آمده ، و بےتاب و تـشـنهٔ حق شده ، هَـل مِـن مُـعـیـن تـو را لبیك گفته ، «مضطر» شـده و چـشـم بـه راه است . . . آقـا جـان بـیـا ، یـک جـهـان مـنـتـظـر تـوسـت ، بـیـا . . . ! 🇵🇸
شـیعـیـان ایـن امـام ، مـرزی نمی‌شناسند و در هـر جـایے مسلح‌اند ! فرقی نمی‌کند در زیر آتش ، یـا در ایـران و یـمـن و لـبـنان و هرجای دیگر ؛ آنـهـا مسلح‌اند ؛ یکی بـه سلاحِ قـلـم و دیگری بـیـان ، آن یـکی در دل دانشگاه و مدرسه ؛ یکی با سـنـگـر علم و آن یکی با رسانه ! آنها نشستن نمی‌شناسند ؛ جـهاد را فـقط بـه شمشیر نمی‌دانند ؛ گـوش بـه { فـرمـان } نه ، گوش‌شان بـه { دهان } مُسلِمِ امام‌شان است و بـه جـانِ کـلـامـش دل می‌دهند ؛ آن‌هـا آتـش بـــه اختیار هستند و منتظر فرمان نمی‌مانند . . . همیشه در دل مـیـدان هستند و پا پس نمی‌کشند . اما قبل از هرچیز ، مـجـاهـدانِ جهادِ اکــبــر ، و مـبارز جنگ درون خود هستند . . . از سـیـمِ خـاردار نفس‌شان عبور کرده‌اند ؛ بـا تمام وجود لـمـس کرده‌اند ، { اگر چنانچه می‌خواهی از سیمِ خارادار رد بشی ، اول باید از سیم خارادار نفست عبور کنی . . . } وقتی گرفتار خودمان هستیم ، نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم . . . 🇵🇸
رفقا سلام ! مشهدیا و تهرانیا ؛ ساعت ۱۸ امروز میدون شهر باشید که قراره تجمع کنیم و از حمایت ! دست دوست و رفیقاتون رو بگیرید و چند نفره و گروهی بیاید ؛ جانمونید . . . ( تهرانیا برنامه‌ شهرتون خیلی خفنه ، برید که حیفه . . . )
« یـک جـهـان مـنـتـظـر تـوسـت بـیـا . . . » ••• 🇵🇸
بےشک { دعا } ، هـمـان تـجـهیزات و جـنـگ بـا دشـمـن از پشت جبهه است ؛ اگـر از مبارزهٔ رو در رو بـا شـیاطینِ بی‌رحمِ یهود محرومیم ، می‌توانیم با دست بردن بـه آسمان ، مرحمی بر تن‌های زخم‌آلود مجاهدانِ مظلوم و تـیـری بـه پـیـکـرهٔ دشمنِ ظـالـم باشیم . ایـن حـداقـل کاری است کـه از دست یک‌یک { انسان‌ها } برمی‌آید و از { شیعیان } غیور امیرالمؤمنین توقع می‌رود . . . دست بـه دعا بردار و بـا دعـا بـه قلب دشمن بزن ! { اُدعونے أستَجِبُ لَکُم . . . } 🇵🇸
" أسـعـد الـلّٰـه أیّـامـکـم یـا صـاحـب‌الـزمـان ! " شـایـد ایـن یـکے از پـرتکرارترین جـمـلـه‌های امـروز بود ؛ هـرچه باشد ولـادت پـدرجـانِ امـام‌مان بود و شـیـعـیـان طـلـب عیدی می‌کردند ؛ یکے شـفـای مـریـض و حـل مشکلات ، یـکے سـفـر بـه دیـار حـبـیـب و دعوت به خانه پدری . . . نمی‌خواهم بـپـرسم چـند نفر { تـو } را «هـم» طـلـب کردند ، نـه ؛ امشب نمی‌خواهم بـر سـر شیعه فریاد کنم ؛ امشب ، بـا‌ سؤ!ل آمده‌ام . . . امـروز واقعاً خـوش‌حال بودی ؟! می‌دانم اگـر { ابـرِ گناه } بـیـن ما حائل نبود ، بـر لبت لـبـخـنـد نـقـش بسته بود امّا ، ایـن را هـم خـوب می‌دانم کـه مؤمن غمش در دل می‌ماند و لـبـخـنـد از لبش نمی‌افتد . . . مـن کـه تـنـها کمے با تقلّا خودم را بـه اهل ایمان شبـیـه می‌کنم ، و رنـگے از رحمت عالم‌گیر جدم نبرده‌ام ، امروز بــه یـاد ربـاب‌ها و شش‌ماهه‌های مـظـلـوم ، بـا کمے اکراه رنگِ عید بـه تن کردم . . . نمی‌دانم در دل مـهـربـان و رئـوف تـو چــه می‌گذرد و دردِ دلـت را در گـوش کدامـین چـاه فریاد می‌زنی ؛ اما خوب می‌دانم دلت { خون } است از خون‌های ریخته شده و { خونِ جگر } خوردن‌های مادران . . . الـبـتـه می‌دانم افـتـخـار می‌کنی بـه سـپـاهِ همچو شـیـرِ «حماس» کــه پـیـروز میدان بوده و هست و ایـن «جنایت‌ها» فـقـط دست‌و‌پا زدن‌های آخرِ حرام‌زاده‌هاست . . . امّـا ایـن چیزی از درد { آهِ مـظـلـوم } کـمـ نمی‌کند ، { آه مـظـلـوم } ، دل شـیـعـه را کباب می‌کند چـه رسد بـه . . . 🇵🇸