دسـتـانـمـ مـحـروم از پـنـجـره فولـادت ،
زانـوانـم نـاتـوان از قـدم زدن در صـحـن و سرایت،
نگـاهـم در حسرت جلوه مـاه در پسِ گـنـبـدت . . .
امـا هـنـوز هـم چـشـمـانـم را دارم،
قـلـب بیقرارم را دارم...
تـصـویـر مسیر منتهے بـه حرمت را
سـرمـهی چـشمـانـم میکنم و دلـم را راهے . . .
حـرف درون سیـنـه بسیار است و دوری مـانـع !
امـا میدانم کـه نـاگفته میشنویام
و نـانوشته میخوانیام...
ای تجلّےگر عـشـق بتکان غـبـار غمم را
و درآغـوش بگیر قـلـب آکـنـده از زشتیام را...
✍️ #شما_نوشتید ، شـخـصـاً لـذت بـردم ؛
واقعاً مـتـشـکـرم . . . ✨
مـاهِ مـن امـا ، دور و دورتـر میشود ؛
تـمـام کوچهپسکوچههای آسـمـان را هـم کـه
بـه دنبالش راه بیفتم او مـرا پـس میزنـد !
بـودنـش را تـمـنّـا میکنـم حتے برای لحظهای ؛
امـا نیست ،
مـدتهاست کـه دیگر مـثـل قـبـل همسفرم نمیشود . . .
هـرچـنـد ، او تقصیری ندارد ؛
مـانـع ، چیز دیگریست !
اما مـن بـه خیال ِ دیـدن دوبارهی او ،
هرشب و هرثانیه با آسمان شـب گلـاویز میشوم . . .
اگـر از مـن ، منے باقی ماند ،
روزی بـه او خواهم گفت کـه چه شبهایے
را بـه انتظارش نشستهام !
قـدر بدانید مـاهِ شبهای تـارتـان را
آنهـا هـم روزی رفتنے میشوند . . .
✍️ #شما_نوشتید