eitaa logo
محبت خدا
306 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 7⃣5⃣ اینها #ریشه_هایی غیر از #عقل_و_فکر دارد ؛ مثلا در ابتدا افرادی #سودجو و #استث
🌱🌱 7⃣6⃣ آیا با این باید مبارزه کرد ؟ یعنی آیا _ که می گوییم ، بشر فکرش باید آزاد باشد _ شامل عقیده به این معنا می شود ؟ مغالطه ای که در دنیای امروز وجود دارد در همین جاست .👉👌👌 از یک طرف می گویند ، فکر و عقل بشر باید آزاد باشد ، و از طرف دیگر می گویند ، عقیده هم باید آزاد باشد ؛ هم باید در خودش آزاد باشد ؛😳 هم باید در عقیده خودش آزاد باشد ؛ هر کسی هر چه را می پرستد ، هر چیزی را می پرستد ، و هر چیزی را که به عنوان عقیده خودش انتخاب کرده ، باید آزاد باشد .😳 ⭕️ وحال آنکه اینگونه ، است .👌👉 ⭕️ همین است که دست و پای فکر را می بندد.👉👌 آن وقت می ایند تعریف می کنند که بله یک کشور صد در صد است ، 👉😒 تمام ملل در آنجا آزادی دارند ،بت پرست بخواهد بت پرستی می کند ، دولت به او آزادی می دهد گاو پرست هم بخواهد گاوپرستی می کند ، چون آنجا مرکز آزادی است 😒 به او آزادی می دهند ، حتی وسیله برایش فراهم می کنند ، و آنها را محترم می شمارند و می گویند : بله بشر عقیده ای دارد ، باید ازاد باشد ! ‼️ ادامه دارد.. 🌱🌱🌱 در راستای شناخت 👉 @mohabbatkhoda
که منشاء ندارد ، مانند است برای بشر ، بی احترامی به استعدادهای انسانی و حیثیت انسانی اوست ..(که فکر کردن باشد) 🌀تو بیا این زنجیر را از دست و پای او باز کن ، تا باشد.👌 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان_هاد آی دی نویسنده داستان @Goli64
پارت۱۳۸ - اما من با علی و هادی چه نقطه مشترکی دارم؟ - همون نقاط مشترکی که با من داشتی - اما هادی از یه دنیای دیگه است - تجربه یه دنیای جدید که بد نیست شروین خندید. - توجیه شدی که با من حرف می زنی؟ هادی وقتی نماز می خونه انگار داره مستقیم با خدا حرف می زنه اما من حتی بلد نیستم درست وضو بگیرم. تو یا هنوز منو نمیشناسی یا خیلی خوش خیالی - خب شروع کن! همه چیز از یه نقطه شروع می شه از نقطه ای که تصمیم می گیری - امکان نداره - هر چیزی رو که باور کنی امکان پذیر میشه. اگر بهت ثابت شد که اشتباه می کنی چی؟ - چیو اشتباه می کنم؟ اینکه من مثل اون نیستم؟ - اینکه هادی هم از دنیای توئه. یکی درست عین تو فقط تصمیم گرفته - بی خیال شاهرخ. ما رو گرفتی؟ به اندازه کافی خسته هستم. حوصله شوخی ندارم بعد با حالتی که حاکی از ناباوری بود گفت: - اونم مثل توئه! حتما ! شاهرخ فقط لبخند زد... دم در خانه شاهرخ از ماشین که پیاده شد کیفش را روی صندلی گذاشت و کتابی را بیرون آورد و به طرف شروین گرفت و گفت: - اینو بخون شروین کتاب را گرفت. - بخون و نظرت رو راجع بهش بهم بگو شروین نگاهی به حجم کتاب انداخت. خیلی قطور نبود. شاهرخ گفت: - وقت زیادی نمی خواد - باشه، فعلا - خداحافظ فصل بیست و نهم چند روزی را که بین دو امتحانش تعطیل بود فرصت خوبی بود. امتحانش سخت نبود برای همین بیشتر وقتش را برای خواندن کتاب گذاشت. تا نیمه های شب بیدار بود. آنقدر که خواب می رفت و کتاب از دستش می افتاد. روز سوم در حیاط دانشکده منتظر شاهرخ بود. روی صندلی لم داده بود و درحالکیه در افکار خودش غرق بود به حوض وسط حیاط دانشکده خیره شده بود که... - آقای کسرایی؟ سر چرخاند. آنقدر ذهنش مشغول بود که متوجه نشد این قیافه همان دختری است که هیچ وقت از دیدنش خوشحال نمی شد برای همین بدون هیچ عکس العملی جواب داد. - بله؟ - استاد مهدوی نیومدن. شما نمی دونید کی میان؟ - نه. چرا از من می پرسید؟از دفتر بخش بپرسید - آخه شما همیشه باهاشون هستید. نمی دونین کجان؟ شروین که انگار یکدفعه به خودش آمده و فهمیده بود چه کسی جلویش ایستاده با حالتی نیشدار گفت: - فعلا می بینین ین که با من نیستن دختر نگران نگاهی به در دانشکده انداخت و با درماندگی پرسید: - یعنی هیچ خبری ازشون ندارید؟ به نظر نمی آمد در وضع مناسبی باشد چرا که رفتارش نشان میداد موقتاً کینه های قدیمی را فراموش کرده. شاید برای همین شروین هم لحنش را تغییر داد. - نه. اگر کار مهمی دارید بهشون زنگ بزنم؟ دختر مشتاقانه استقبال کرد: - واقعاً؟ اگر این کار رو بکنید کمک بزرگی کردید شروین گوشی اش را درآورد و تماس گرفت. وقتی صحبتش تمام شد گفت: - می گن نیم ساعت دیکه احتمالا برسن. حدود11 دختر که دید ماندنش فایده ندارد مأیوسانه گفت: - 11؟ خیلی دیره. امتحان شروع میشه. خیلی ممنون. لطف کردید و خواست برود که شروین با دیدن برگه هایی که دستش بودگفت: - سوال درسی دارید؟ دختر با تعجب گفت: - چی؟ شروین به برگه ها اشاره کرد. دختر که تازه متوجه شده بود گفت: - آها! بله. دیروز هم استاد نیومدن. از دوست هام هم کسی نتونست حل کنه - معلومه خیلی درس خونید که همیشه سوال دارید! نرگس لبخندی زورکی زد. شروین مردد بود که حرفش را بزند یا نه برای همین با صدایی آرام گفت: - می خواید بدید من یه نگاهی بهشون بندازم؟ دختر هم مردد بود. - آخه .... شروین که به نظر می رسید نرم تر شده گفت: ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
پارت۱۳۹ - نترسید. نمی خوام جواب اشتباه بدم دختر هم لبخند زد و برگه ها را داد. - فکر کنم بتونم یه چند تائیش رو حل کنم. البته به شرطی که اگر غلط بود بعداً طلبکار من نشید بعد سرش را بالا گرفت و منتظر جواب نرگس شد. نرگس نگاهی کوتاه به شروین کرد و گفت: - فکر کنم بهتر از هیچی باشه چند لحظه ای گذشت. شروین گفت: - خب؟ نرگس سربلند کرد و با نگاهی پرسشگر شروین را نگاه کرد. شروین پرسید: - ایستاده؟ نرگس که تازه متوجه شده بود لبخند کوتاهی زد و با کمی فاصله کنار شروین نشست... حل مسأله ها نیم ساعتی طول کشید. به محض اینکه نرگس رفت سرو کله شاهرخ پیدا شد. - خوبه، کم کم داری راه می افتی. خواستگاری هم کردی؟ شروین سرش را به طرف صدا برگرداند. - چی؟ - کی شیرینی می دی؟ شروین نیشخند زد. - مسخره - من که می دونم تو آخرش این کار رو می کنی فقط می خوای از زیر شیرینی در بری - خب تو که می دونی چرا عجله داری؟ - آخه دوست دارم قیافت رو ببینم. خیلی دیدنی میشه. تا دیروز سایش رو با تیر می زدی حالا با دسته گل و شیرینی بری خواستگاری شروین گفت: بعدشم به خوبی و خوشی تا آخر عمر کنار هم زندگی می کنیم؟ - حتماً و دستش را دراز کرد. شاهرخ دستش را گرفت و کشید تا از جایش کنده شود: - یحتمل! - تازگی ها زیاد سینما رفتی؟ - من خودم فیلم هندی سیارم! شروین ابروئی بالا برد. - ماجرا جالب شد! - راحله شاگرد من بود. همیشه باهم مشکل داشتیم. یه بار به خاطر 25 صدم درسش رو پاس نکردم. به خاطر این اتفاق یک ترم درسش دیرتر تموم شد اما حاضر نشد التماس کنه. من آدم مغروری بودم و انتظار داشتم همه بهم احترام بذارن حتی اگر اشتباه کنم!! اونم حاضر نبود فقط به خاطراینکه استادشم حرفم روقبول کنه. بعدها بهم گفت که چون اخلاقم رو میشناخته حاضر نشده بیاد - و تغییر احساسات از کجا شروع شد؟ - دنیا عوضی میشه. بعضی چیزا اونقدر آروم اتفاق می افته که خودت هم متوجه نمیشی. خود تو! چی شد یهو از اون حالت خروس جنگی در اومدی؟ - نمی دونم! شاید به خاطر موقعیت! - می بینی؟ آدم ها تجربه مشترک زیادی دارن - خب این دلیل نمی شه که من بخوام باهاش ازدواج کنم شاهرخ در اتاق را باز کرد. - می دونم و لبخند معنا داری زد. وقتی پشت میز قرار گرفت پرسید - خب؟ کتاب رو خوندی؟ - آره. جالب بود - همین؟ - از این داستان ها زیاده. قفسه های کتاب فروشی پره از این مدل قصه ها - اما این یه داستان نیست. یه زندگی واقعیه - آره. راستش اول از دستت ناراحت شدم فکر کردم برداشتی داستان زندگی منو نوشتی اما بعد که سال چاپش رو دیدم فهمیدم اشتباه کردم - زندگی تو؟ - آره. البته یه کم فرق داره. مثلا طرف پولدار نیست یا یه سری جزئیات دیگه شخصیت اصلیش با من تشابه فکری زیاده داره - اما تو که گفتی بین شما هیچ شباهتی نیست؟ - بین ما؟ منظورت چیه؟ - معلومه کتاب رو دقیق نخوندی ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ❤️ ای که روشن شود از نور تو هرروز جهان روشنای دل من حضرت خورشید سلام السلام عليك يا صاحب الزمان( عج) ┄┄••❅💖❅••┄
محبت خدا
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم32 حاج آقا چکار کنیم که گناه رو ترک کنیم ‼️⁉️‼️ بهش میگم به خاطر خدا
چگونه آقا بشیم؟؟ 🔶🔷🔷 آقا شیخ مرتضی زاهد تهرانی نیمه شبها میآمدند صداش میکردند آقا مرتضی....آقا مرتضی 🔶 میگفت می شنیدم که از چهار گوشه اتاق صدا میآمد و بیدارم میکردند برا نماز شب ✅❎✅ 🌺ببخشیدا ،خدا دل داره ....خدا چشم داره...خدا دست داره... متوجه ای چی میگم؟؟ خب خدا هم دل داره ،دلش تنگ شده برای مرتضی نازنینش میگه آقا مرتضی بلند شو 🌺🍀 جا لبه ایشون می‌فرماید دیدم بعضی شبها میگویند آقا مرتضی 🌺 بعضی شب ها میگویند مرتضی ☘☘ دقت کردم دیدم اون روزهایی که بیشتر مراقبت میکنم شبش می گو یند آقا مرتضی ✅ اون روزهای که مراقبتم کمتره میگویند مرتضی 💢♨️ 🔴حساب و کتاب داره.... 🍀🌺☘ خدایا ابهت این دو آیه کریمه رو تو دل ما بیفکن فمن يعمل مثقالة ذرة خيرأ يره 🌺 فمن يعمل مثقالة ذرة شرأ يره ✅الهی امین.. 🔰✅🔰✅ یه مدت که سر نماز ایستادیم دقت کنیم و نماز رو درست اجرا کنیم این یعنی نماز مودبانه ✅✅ برای اینکه عظمت خدا در دل ما بیفتد 〰🌸〰〰🌸〰 عزیزان تا میتونن پخش کنن یاعلی @mohabbatkhoda
محبت خدا
#اصلاح_خانواده ۲ 🔵در مجموعه ی خانواده متعالی ما چند تا موضوع مهم رو با هم بررسی کردیم. 🔰اول اینکه
۳ ✔️ پدر و مادرا و سایر مومنین باید برای ازدواج بهتر و زودتر جوانان مجرد اقدام کنن. 🔵همینطور برای خانم هایی که به هر دلیلی طلاق گرفتن و آقایونی که خانمشون رو طلاق دادن. 🌺برای اینها هم باید تلاش بشه. مخصوصا خانم هایی که مطلقه هستن و یا حتی بچه هم دارن.✔️✔️✔️ این یه نگاه خیلی زشت هست در جامعه ی ما که فکر میکنن زنی که مطلقه هست رو نباید گرفت! ⛔️⛔️ 🔴اون بنده خدا حق زندگی نداره؟!!! حتی پسران مجرد هم چه اشکالی داره با این طور خانم هایی ازدواج کنن؟ مگه حرامه؟! 🔰اتفاقا هم حلاله و هم قطعا ثوابش خیییییلی بیشتر از گرفتن یه دختر هست. چون دل یه مومن شاد میشه. زندگیش گرم میشه. ❗️چرا انقدر روح بعضیا کوچک هست؟ انصافا اگه شرایطی اینطوری پیش اومد نترس برو جلو 👌خدا میدونه که چقدر میتونی رشد کنی و خدا برات چیکار میکنه... میتونی در این زمینه مبارزه با نفس کنی؟! 🔹🔸🔹🔶🔷🔸 @mohabbatkhoda
🔱و من الناس من یعبد الله علی فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره حج /11👉 🔱قرآن می گوید : بعضی از مردم راه ایمان و را تا وقتی می روند که هم در آن راه تامین بشود ، همین قدر که ضربه ببینند به آن پشت می کنند . اینها نیستند.👌 🙄 🌀🌀🌀 @mohabbatkhoda